بیداری ها و بیقراری ها(۱۰)
اشاره:
«بیداری ها و بیقراری ها» نوشته هائی است «خطی به دلتنگی» که می خواست نوعی«یادداشت های روزانه» باشد،دریغا که-گاه-از«خواستن»تا«توانستن»،فاصله بسیاراست.
درسالهای مهاجرت نامه های فراوانی به دوستانم نوشته ام که متضمن بسیاری ازدیده هاو دیدگاه های نگارنده است.دریغا که بسیاری ازآنها در دسترسم نیست هرچندرونوشتِ موجود برخی ازآنها میتواندبه غنای این یادداشت ها بیفزاید.
«بیداری هاوبیقراری ها»تأمّلات کوتاه وگذرائی است برپاره ای ازمسائل فرهنگی ،تاریخی وسیاسی :دغدغه هاودریغ هائی درشبانه های غربت و تبعید که بخاطرخصلت خصوصی خود،گاه ،روشن و رام وآرام ؛ وگاه،آمیخته به گلایه وآزردگی وانتقاداست.شایدسخن«تبعیدیِ یمگان»-بعدازهزارسال-اینک سرشت وسرنوشت مارا رقم می زنَد.
این یادداشتهای پراکنده،حاصل پراکندگی های جان و شوریدگی های ذهن و زبان است درگذارِزمان؛«حسبِ حالی» که باتصرّفی درشعرحافظ می توان گفت:
حسبِ حالی بنوشتیم وُ شد ایّامی چند
محرمی کو؟که فرستم به تو پیغامی چند ***
۳شنبه ۱۵ شهریور۱۳۹۵=۶سپتامبر۲۰۱۶
درسال۱۳۵۷ به همراه دوست عزیزم دکتر صدرالاشرافی به دیدارنویسندهء فاضل و مُصحّح معروف-محمدمشیری- رفته بودم؛آذربایجانیِ آذر به جانی که شورِملّی را بافرهنگدوستی وفرزانگی باهم داشت.ارمغان آن دیدار کتاب «رستم التواریخ»تالیف محمد هاشم آصف-معروف به«رستم الحکما»بودکه به همّت محمدمشیری درسال ۱۳۵۲ منتشرشده بود.پس ازگذشت سال ها ازانتشاراین کتاب،بازخوانی و شباهت های موضوعی آن بامسائل ومصائب امروزایران برایم حیرت انگیز بود:آئینهء زوال وانحطاط ایران کنونی!
واقعیّت اینست که بااقتدارروحانیّت شیعه درایران،میهن ما-بارها-به جنگ های خانمانسوزکشانده شده وازاین طریق،خسارات عظیمی به منافع ملّی وتمامیّت ارضی ایران واردگردیده است،حملهء محمودافغان (در دوران سلطان حسین صفوی)،جنگ های ایران و روس و عقدقراردادهای گلستان و ترکمانچای (درزمان فتحعلیشاه قاجار)وجنگ ایران و عراق(درآغاز جمهوری اسلامی)نمونه هائی ازآن است.
مؤلف«رستم التواریخ»،محمد هاشم آصف،درزمان حکومت سلطان حسین صفوی می زیست و بعنوان شاهدوناظرعینی،اوضاع ناگوارِسیاسی-اجتماعی ودینی آن دوران را تصویر کرده است؛دورانی که رواج خرافات مذهبی،بی مسئولیتی اجتماعی،انحطاط اخلاقی،زوال فرهنگ عمومی واختلافات سُنّی وشیعه،کشورما رابه تباهی و فروپاشی کامل کشانده بود.
درکتاب«تاریخ درادبیّات»نشان داده ایم که درسلطنت شاه عبّاس کبیر (۱۵۸۷-۱۶۲۹میلادی)باتقویت سیاستمداران ایرانی تبارِ گرجی و تاجیک درمقابل فقهای آمده از نواحی عربی (جبَل عامل لبنان و…)،ایران،دورانی ازتجدّدگرائی،آبادانی،رشداقتصادی و رفاه و امنیّت عمومی راتجربه کرده بود،امّا،این بهارِکوتاهِ ترقی وتجدّد و آن پایتخت شاد و شکوهمند(اصفهان) باسلطهء مطلقهء روحانیون شیعه و«خَرصالحان و زُهّادِِبی معرفت»درزمان سلطان حسین صفوی(معروف به«مُلّاحسین»)رو به ویرانی و پریشانی گذاشت و بقول مؤلف«رستم التواریخ»:«خورشیدِ رخشانِ نصف جهان»،به«ماهِ مُنخسِف»وبه«ماتمکـده ای دردمنـد»تبدبل شد(صص-۷۱-۷۲و۱۹۴).رَوَنداین فروپاشی و انحطاط اجتماعی سال ها پیش ازحکومت سلطان حسین آغازشده بودبطوریکه شاعربزرگ آن عصر-صائب تبریزی-سال ها پیش از آن نسبت به حضور و حاکمیّت«دست ودهن آب کشان»(آخوندها) هشدارداده بود:
برحذرباش که این دست ودهن آب کشان-
خانمانسوزتر از سیل بلا می باشند
*
تا از این بعد چه ازپرده برآید،کامروز-
دُورِپرواریِ عمّامه وقُطرِشکم است
*
عقل و فِطنت به جُوی نستانند
دُور،دُورِشکم ودستاراست
طبق برخی تألیفات ملّا محمدباقرمجلسی،علمای شیعه به سلطان حسین صفوی تلقین کرده بودندکه«حکومت صفوی تاظهورامام زمان،باقی و برقرارخواهدماند»،ازاین رو:
-«اعیان و اکابر و اشراف و سرهنگان چنان ازشرابِ نخوت وغرور،مست شده بودندکه هریک-مانندفرعون-دَم ازتبختروتکبّروعُُجب وجاه وجلال می زدند»(ص۸۹).
رواج خرافات دینی چنان بودکه به روایت«رستم التواریخ»:
-«امورخَرصالحی و زاهدی چنان بالاگرفت [که]امورعقلیّه وکارهای موافقِ حکمت و تدبیرِدرامور نیست ونابودگردید»(ص۹۸).
این امرباعث شدتاافرادنادان،سودجو و «مقدّس نما»به مقام های مهم گمارده شوند و رشوه گیری،اختلاس ومصادرهء اموال مردم به شیوهءرایجِ حاکمان تبدیل گردد.درکتاب«رستم التواریخ»ما چهرهء شیخ مصباح یزدی، شیخ احمدجنّتی،شیخ احمدخاتمی،شیخ صادق لاریجانی،شیخ محمدیزدی،عَلَم الهُدی،الله کرَم،سردارنقدی،سرلشکرفیروزآبادی،محسن رفیقدوست ودیگران را به خوبی مشاهدمی کنیم،چنانکه دربارهء«سیدالله خان»(حاکم اصفهان)می خوانیم:
-«ازمرتبهء علّافی به انبارداری وازانبارداری به کدخدائی وازکدخدائی به حکومت رسید…چنان تسلّطی یافت که هرچه دلش می خواست ازقوّ به فعل درمی آوُرد[ازجمله]دفترهای هزارسالهء ایران راکه درسرای جهانشاهی…بوده،همه رابه یراق آتشبازی صرف نمود…وکتابخانهء مبارکه را به بادِفنادادوسررشتهء حساب را از دست اهل ایران گم نمود و احتساب راازایران برانداخت»(ص۲۱۰).
صائب تبریزی -درآستانهء ظهور آن تباهی و سلطهء وحشت بزرگ– شرایط اجتماعی راچنین تصویرکردکه گوئی ازروزگارِکنونیِ ما سخن می گفت:
زدشمن روی می کردندپنهان پیش ازاین مردم
شونداکنون ز وحشت،دوستان ازدوستان پنهان
*
روشندلی نمانددراین باغ و بوستان
باخودمگرچوآب روان گفتگوکنم
*
چنان ناسازگاری،عام شددرروزگارما
که طفل ازشیرمادر،استخوان اندرگلودارد
درآن شرایط نابسامان سیاسی-اجتماعی،وقتی محمودافغانِ سُنّی مذهب درسودای حمله به اصفهان بود،در دربارصفوی،علمای شیعه به شاه سلطان حسین می گفتند:
-«این نابخردِ کافر[محمودافغان] چگونه جرأت و جسارتِ دست درازی به ملک صاحب الزمان دارد؟! الساعه با خواندن وِرد و دُعا او را دود هوا می کنیم…».(جونس هنوی،هجوم افغان و زوال دولت صفوی،ص۱۴۰).
۶ماه بعد،پس ازمحاصرهء ۶ماههء اصفهان و قحط و غلا و تلفات گسترده*باورودمحمودافغان به اصفهان،حکومت امام زمانیِ«سرهنگان»و«زُهّادِِبی معرفت و خَرصالحان بی کیاست»،دودِهواشد…
اظهارات جنگ افروزانهء اخیرآیت الله خامنه ای علیه«شجرهء خبیثهء ملعونهء آل سعود»(دوشنبه ۱۵ شهریور۱۳۹۵=۵سپتامبر)،تحریکات نیروی دریائی سپاه پاسداران علیه نیروهای آمریکائی درخلیج فارس وتراکمِ رو به انفجارِنفرت و نفرینِ اقشار و اقوام مختلف،بی خبری یاتجاهلِ حیرت انگیزآیت الله خامنه ای،تلقینات اطرافیان وی در«بیت رهبری»وسخنانِ«سرهنگان»و«زُهّاد ِبی معرفت و خَرصالحان بی کیاست»،مرابه یادِ مندرجات«رستم التواریخ» و شباهت حیرت انگیزِ آن باشرایط اجتماعی-سیاسیِ امروزایران انداخت وازخودپرسیدم:
-بااین افاضات،القائات،جنگ افروزی ها،بی دبیری ها و بی خبری ها آیا ایران ما-باردیگر-درهجوم بیگانگان،«دود هوا»خواهدشد؟
همانطورکه دربارهء پیشنهادآقای حسن روحانی-نوشته ام،برای عبور ازاین بن بستِ هولناک،تنهاراهِ ممکن،مناسب و مسالمت آمیز،انجام رفراندوم یاهمه پرسیِ آزاداست(البتّه نه زیرنظریادرچهاچوب قوانین جمهوری اسلامی بلکه تحت نظرمحافل ملّی وبین المللی).طرح این شعار وتبلیغ وترویج آن درسطح ملّی و بین المللی وظیفهء عاجل همهء رهبران سیاسی وروشنفکران ایران درداخل وخارج ازکشوراست.
*-مورخین دراین باره گزارش های هولناکی داده اند،ازجمله نگاه کنیدبه:مجمع التواریخ،مرعشی صفوی،۵۱؛لارنس لکهارت،انقراض دولت سلسلهء صفویه،ص۱۹۳؛جونس هنوی،هجوم افغان و زوال دولت صفوی،ص۱۴۵؛سقوط اصفهان،به روایت کروسینسکی،بازنویسی سیدجوادطباطبائی،صص۵۱-۶۶