«مؤسسه مطالعاتی اندیشه سیاسی ـ اقتصادی»
با سپاس از «موسسه مطالعاتی سیاسی ـ اقتصادی اندیشه» برگزار کننده این نشست. تردید درباره «کودتا بودن» چگونگی برکناری و سرنگونی دکتر مصدق در سخنان برخی سخنرانان، به رغم انتشار اسناد «کودتای بیست و هشتم مرداد ۱٣۲٨» از سوی وزارت خارجه ایالات متحده، CIA، خاطرات کرمیت روزولت، وودهاوس و بسیاری دیگر از دستاندرکاران توطئه کودتا، سخت حیرتآور است. شاید انتخاب عنوان این نشست – معمای ۲٨ مرداد ـــ نیز متاثر از برخی برداشتهای به دور از واقعیتهای روشن و اثبات شده متکی برگفتهها و نوشتههای دستاندرکاران توطئه کودتا باشد.
تعریف کودتا روشنتر از آن است که نیاز به توضیح چندانی داشته باشد. معمولا، کودتا عبارت است از اقدام ناگهانی، غافلگیرانه و خشن برای سرنگونی دولت وقت و کسب قدرت حکومتی. عوامل کودتا در پی اقدامات توطئهگرانه پنهان و آشکار در مرحله تدارک کودتا، در زمان تعیین شده قبلی از بخشی از واحدهای مسلح نظامی و پارهای از همدستان غیرنظامی بهره میبرند.
دوران معاصر، موارد بسیاری از چنین اقدامی را در کشورهای مختلفی چون شیلی، گواتمالا، یونان، ترکیه و دیگر کشورها شاهد بوده است. اما کودتای ۲٨ مرداد ۱٣٣۲ که در میهن ما رخ داد نه ناگهانی و توام با غافلگیری بوده و نه شخص دکتر مصدق از وقوع آن بیخبر. نزدیک به یک سال ـــ پس از سیام تیر ۱٣٣۱ ـــ بود که توطئه مشترک براندازی دولت مصدق به وسیله ایالات متحده آمریکا و بریتانیا، و نیز اقدامات خرابکارانه ایادی پرشمار آنها در ایران، موضوع هشدارهای مکرر حزب تودۀ ایران در پیامها، نامههای سرگشاده، مقالههای نشریاتی چون به سوی آینده، شهباز، شجاعت و … بود.
تاکنون، همه ساله در آستانه روز بیست و هشتم مرداد، اغلب به چگونگی اجرای کودتا و روند وقایع روزهای حساس و سرنوشتساز ۲۵ تا ۲٨ مرداد، که به سرنگونی دولت دکتر مصدق و پیروزی کودتاگران منجر شد، پرداخته شده است و کمتر درباره دلایل واقعی سقوط دولتی سخن به میان آمده است که محبوب قاطبه ملت ایران و در زمان خود برخوردار از اختیارات استثنایی و آگاه از کم و کیف توطئهها، نام و مشخصات توطئهکنندگان و جزییات تدارک براندازی دولتش بوده است.
دکتر مصدق با هدف ملی کردن صنعت نفت و بازگرداندن حقوق مسلم به تاراج رفته ملت ایران، پست نخست وزیری را پذیرا شد. نظری اجمالی به مساله نفت ایران و پیشینه قراردادهای مربوط به آن ـــ که به تفصیل در کتابها آمده است ـــ و تلاش مستمر فرستادگان بریتانیا به ایران با هدف تجدید قراردادی متوازن تر از قرارداد ۱۹٣٣ و رد همهی آن پیشنهادها از سوی دکتر مصدق، به ناچار، ایالت متحده آمریکا را که تا آن زمان با تظاهر به بیطرفی و نشان دادن سیمای یک کشور دموکرات وارد شده بود، واداشت تا پرده از چهره ریاکار خویش برگیرد و آوریل هریمن را به عنوان میانجی در اختلاف ایران ـ بریتانیا به ایران بفرستد. سفر هریمن به ایران تنها با مخالفت جدی حزب تودۀ ایران روبهرو شد. احزاب و شخصیتهای ملی با توجه به حسن نظری که به ایالات متحده داشتند و در انتظار حمایت و کمک مالی آن کشور بودند، نه تنها مخالفتی با مداخله هریمن به عمل نیاوردند، که از آن سفر استقبال هم کردند و اما تظاهرات انبوه شرکتکنندگان در میتینگی به مخالفت با مداخله ایالات متحده آمریکا با سرکوب نیروهای مسلح نظامی و پلیس تهران روبهرو شد. کشتار مردم بیگناه که تنها جرمشان افشای ماهیت امپریالیستی و غارتگرانه آمریکا بود، حتی شخص دکتر مصدق را به اعتراض واداشت. او به صراحت تیراندازی به مردم را محکوم کرد. آمرین و عاملان آن کشتار را به دادگاه کشاند، اما آنها با مداخله دربار تبرئه و آزاد شدند.
سفر هریمن به ایران با شکست روبهرو شد، چرا که دکتر مصدق، به رغم گرایشات آمریکا دوستانه اطرافیانش، تسلیم پیشنهادهای هریمن نشد زیرا تا حدود زیادی با ماهیت آزمند و غارتگر ایالات متحده آشنا شد. ولی واقعیت ترکیب نامتجانس اعضای کابینه با نقش خاص مصدق و هدف او هماهنگی نداشت، از همینرو حزب تودۀ ایران نمیتوانست نسبت به دولتی که به جز نخستوزیر، مابقی اعضای کابینه همان فعالان حزب دموکرات قوامالسلطنه بودند، خوشبین باشد.
مصدق، افزون بر مشکلات خارجی در ارتباط با بریتانیا و ایالات متحده آمریکا،در عرصه داخلی نیز، به رغم محبوبیت بیچون و چرا و جایگاه سمبولیکاش در روند مبارزات ملی، دشمنان بالقوه و بالفعل خطرناکی داشت، برخی چون مجموعه دربار و وابستگان دربار، مزدوران شناخته شدهای چون سید ضیاءالدین طباطبایی، دکتر طاهری، جمال امامی و دیگران که از همان بدو انتصاب مصدق به نخستوزیری مجلس را به عرصه فحاشی و اخلال تبدیل کرده بودند، مقابله و کارشکنی در سیاستهای دولت را شدت بخشیدند. اینان دشمنان آشکار و سوگند خوردهای بودند که خدمت به بیگانه و به طور سنتی خدمت به استعمارگر را وظیفه اصلی خود میدیدند و در این راه از هیچ کوششی دریغ نداشتند.
اما دشمنان بالقوه، چون مار در آستین، از همان آغاز تحصن ملیون در کنار«سردرسنگی» ـــ کاخ محمدرضا پهلوی ـــ و پایهگذاری جبهه ملی ایران، در کسوت یاران نزدیک مصدق، محتوای حرکت وطندوستانه او و یاران واقعی او را مخدوش، تضعیف و سرانجام به کلی نابود کردند. اینان در تظاهرات ملیگرایانه چنان فریبکارانه عمل کردند که در انتخابات مجلس شورای ملی گوی سبقت از تمامی رقبا ربودند و به صورت چهرههای مقبول ملی درآمدند؛ مظفر بقایی شخصیت برجستهای پس از دکتر مصدق و حسین مکی مفتخر به لقب «سرباز فداکار» شد.
در سالهایی که ملت ایران درگیر مبارزه با استبداد و استعمار بود، حزب تودۀ ایران نه تنها مبارزه برای خلع ید از شرکت غاصب نفت ایران و انگلیس و بازستانی حقوق به یغما رفته ملت ایران را وجهه همت قرار داده بود، مبارزه با استبداد حکومتی و افشای ماهیت تلاش برای تاسیس مجلس موسسان و تصویب «حق انحلال مجلس شورا» از سوی شاه را که عملا قانون اساسی و بنیان مشروطه را زیر پا میگذاشت نیز، در صدر مقالههای نشریات و موضوع سخنرانیهای خود قرار داده بود.
در واقع حادثه تیراندازی به شاه در ۱۵ بهمن ۱٣۲۷ و یورش به دفاتر حزب تودۀ ایران توطئه تمام عیاری بود برای حذف پیگیرترین و آگاهترین نیروی مبارز از صحنه مبارزات ملت ایران، که نه تنها آزمندان خارجی را که چشم طمع به منابع سرشار انرژی ایران دوخته بودند آماج افشاگری و تحلیلهای روشنگر خویش ساخته بود که حمله به پایگاه اجتماعی عوامل دشمن و در راس آن دربار، و معرفی و پیشینه و کارکرد دیگر عوامل آن را مصممانه دنبال میکرد. در حالی که در چنین اوضاع و احوالی تمامی رهبران، کادرها، و بدنه حزب به شدت زیر ضربات یورش استبداد قرار داشت و بسیاری از فعالان آن بازداشت و محکوم به زندان و تبعید شدند و حزب از فعالیت علنی محروم گشت، جبهه ملی ایران با توسل به بارگاه مظهر استبداد «آزادی انتخابات» را طلب میکرد. ترکیب عبرتانگیز این جبهه که نام مصدق را بر پیشانی داشت از همان ابتدای اعلام موجودیت و پس از آن به هنگام نخستوزیری مصدق، بر مبنای وجود بستر مناسب آمریکا دوستی در فضای جبهه، حضور طرفداران و حتی وابستگان به ایالات متحده آمریکا را به نحو چشمگیری امکانپذیر کرد.
درست است که پیشینه شخص مصدق برخوردار از پاکی، خوشنامی و با وجاهت ملی بود، اما حسن نظر او نسبت به ایالات متحده آمریکا و انتظار کمک مالی از آن کشور، فضای عمومی کابینه، ترکیب آن و سابقه شماری از اعضای کابینه نمیتوانست پاسخگوی مشکلات داخلی و خارجی ایران باشد. تفاوت آشکار رفتار حکومت نسبت به حزب تودۀ ایران و جبهه ملی ایران، که یکی را به سوی فعالیت غیرعلنی و محروم از حضور در عرصههای فعالیت سیاسی و اجتماعی، و دیگری را به سوی حکومت و تشکیل کابینه سوق داد، بیتردید ناشی از: ۱ ـ گرایش آمریکا دوستی حاکم در جبهه ملی، ۲ ـ موضع ضد کمونیستی اکثریت قریب به تمام آنها بود، و این حالت نمیتوانست در نگرش و تحلیلهای سیاسی حزب بیتاثیر باشد.
حزب تودۀ ایران ایالات متحده آمریکا را امپریالیسم متفوق پس از جنگ جهانی دوم میدانست و بر آن بود که با توجه به ویرانیهای ناشی از جنگ در دیگر کشورهای سرمایهداری و تداوم بهرهمندی آنان از امتیازات بسیاری از منابع سرشار مواد اولیه، از جمله نفت در کشورهای عقبمانده، حضور ایالات متحده در این عرصه و مطالبه سهم متناسب در این چپاول بینالمللی را اجتنابناپذیر است و این کاملا متفاوت و حتی مخالف نظرها و انتظارهای ملیون بود. درست در زمانی که مقاومت مصدق در برابر پیشنهادهای بریتانیا حل مساله نفت را از راه مذاکره با بنبست روبهرو کرده بود و در حالی که ملت ایران با ماهیت مزورانه سیاستهای بریتانیا آشنا شده بود، ایالات متحده آمریکا با ماسک دموکراسی خواهی و رهبری «جهان آزاد» قدم به عرصه سیاسی ایران گذارد. این ظاهر سخت فریبکار، بسیاری از فعالان سیاسی، از جمله شخصیتهای ملی ایران را فریفت و آنها را دچار این توهم کرد که گویا در مبارزه بر ضد بریتانیا میتوان از پشتیبانی سیاسی و مالی ایالات متحده آمریکا «دموکرات» برخوردار شد و این ارزیابی زمانی پررنگتر و خطرناکتر شد که پارهای از عوامل شناخته بیگانه نیز در صف این شیفتگان «دموکراتهای جهان آزاد» قرار گرفتند. نیم نگاهی منصفانه به فهرست اسامی پایهگذاران جبهه ملی ایران و نیز توجه به ترکیب کابینه نخست دولت دکتر مصدق، سخت عبرتانگیز است. به گفته مصدق در ـــ «خاطرات و تالمات» ـــ بیست نفری که به «حضور اعلیحصرت شرفیاب شدند» و سپس موجودیت نهادی را به نام جبهه ملی ایران اعلام داشتند عبارت بودند از:
۱ ـ محمد مصدق ۲ ـ سید علی شایگان ٣ ـ محمود نریمان ۴ ـ سنجابی ۵ ـ شمسالدین امیر علایی ۶ ـ یوسف مشار ۷ ـ مظفر بقایی ٨ ـ حسین مکی ۹ ـ دکتر کاویانی ۱۰ ـ عبدالقدیر آزاد ۱۱ ـ عباس خلیلی ۱۲ ـ عمیدی نوری ۱٣ ـ حایریزاده ۱۴ ـ حسین فاطمی ۱۵ ـ احمد ملکی۱۶ ـ جلال نایینی ۱۷ ـ احمد زیرکزاده ۱٨ ـ حسن صدر ۱۹ ـ ارسلان خلعتبری ۲۰ ـ آیتالله غروی
از این میان به جز چهار، پنج تن که آنها نیز حسن نظر و نگرش مثبت به ایالات متحده آمریکا داشتند، بقیه به نحوی از انحا در ارتباط با امپریالیستهای آمریکا و بریتانیا، و یا بلندگوی عوامل شناخته شده آنها بودند. طبیعی بود که از چنین ترکیبی، به رغم شعارهای پرهیاهوی آنها، امیدی به پایبندی در مبارزه برای ایفای حقوق غصب شده ایران نمی رفت و آن گاه که مصدق به نخستوزیری منصوب شد کابینهای به وجود آورد که از همان آغاز عدم تجانس ترکیب آن با هدف روی کار آمدن مصدق آشکار بود. چگونه ممکن بود که ملت غارت شده ایران و نهادهای وفادار به حقوق آن، به ویژه حزب تودۀ ایران، به کابینه دولتی با حضور چهرههای منفوری چون، حکیمالدوله، یوسف مشار، جواد بوشهری، محمد علی وارسته، باقر کاظمی، علی هیات، سپهبد نقدی، سرلشگر زاهدی، ضیاءالملک خرسند، میر تیمور کلالی اعتماد کند؟!
سوابق وزرای معرفی شده در کابینه رسواتر از آن بود که بتوان امیدی به سیاستگذاریهای آن بست. مخالفت حزب تودۀ ایران با آن کابینه مستند به سوابق همکاری یکیک وزرا با سیاهترین جریانات تاریخ ایران بود که هم اکنون اسناد آن در نشریات موجود در کتابخانه مجلس و همچنین در مجموعه «اسناد خانه سدان» که از خانه مظفر بقایی به دست آمد در دسترس است.
حاصل دو نگرش به کلی متفاوت حزب تودۀ ایران از یک سو و ملیون ایران از سوی دیگر در مورد ماهیت سیاستهای ایالات متحده، موضع ضد کمونیستی و ضد تودهای اکثر چهرههای جبهه ملی و سرانجام ترکیب مایوسکننده کابینه مصدق، فاصله گرفتن و دور ماندن دو نیروی عمده و مبارز کشور و بیپاسخ ماندن دعوتهای مکرر حزب برای تشکیل جبهه متحدی در مبارزه برای قطع مداخلات بیگانه و تلاش متحد برای رهایی مردم ایران از ستمهای گوناگون ناشی از استبداد دربار و حامیان خارجی آن، شد حوادث مرداد ٣۲ و کودتای ۲٨ مرداد. لطمه بزرگی که نه تنها در جریان مبارزات مردم ایران برای ملی کردن نفت و محدود کردن استبداد دربار به هنگام فاجعه کودتای بیست و هشتم مرداد به مردم ایران وارد شد، بلکه نیم قرن پس از آن نیز همچنان به صورت عقده چرکینی حرکت آزادی خواهانه و ترقیخواهانه مردم ایران را کمتوان ساخته است با وجود این امروز نیز شاهد درس آموزی از تاریخ و اسناد گویای تاریخی نیستیم و همچنان همان ادبیات دشمن شاد کن را از برخی از چهرههای ملی میشنویم و میخوانیم. مجلدات «شاهد» و «باختر امروز» که هم اکنون در کتابخانه مجلس موجود است، حاوی مقالههایی است مشحون از تجلیل شاه، مدح و ثنای دموکراسی آمریکایی، و خطر«غول کمونیسم». ریشههای اندیشه آمریکادوستی، ناسیونالیسم ایران و کمونیست ستیزی آنها و ضدیت با حزب تودۀ ایران این چنین شکل گرفت.خطای نا بخشودنی این حزب آن بود که هم زمان با چربزبانیها و مداهنهی نشریات جبهه ملی در تعریف و ستایش از دموکراسی آمریکایی، مطبوعات و نشریات حزب تودۀ ایران، به رغم بارها و بارها توقیف، افشای ماهیت نظامهای سرمایهداری، به ویژه امپریالیسم آمریکا را وظیفه مردمی و میهنی خود میدانست و شیفتگان آن نظام غارتگر، ناچار، نقد میشدند. از میان یاران دکتر مصدق، افزون بر سیدعلی شایگان و یکی دو تن دیگر، دکتر فاطمی خوش عاقبت بود و در ماههای آخر حکومت مصدق به درک روشنتری از امپریالیسم و سیاستهای خصمانه ایالات متحده آمریکا دست یافت. موضع قاطع او در برابر دربار و حامیان خارجیاش سرنوشتی جدا از دیگر رهبران جنبش ملی ایران رغم زد و کینه وحشیانه دربار و کودتاچیان را متوجه او ساخت. به گواهی اسناد و نشریات موجود در کتابخانه مجلس، در تمامی مراحل ترفند خائنانه عوامل شرکت نفت ایران ـ انگلیس برای به روز کردن قرارداد ۱۹٣٣ و مسافرتهای هیاتهای مختلف برای مذاکره با طرف ایرانی ـــ پیش و پس از صدارت دکتر مصدق ـــ نشریات به سوی آینده، شهباز، شجاعت و … نهایت کوشش را برای تشریح و برملا ساختن ماهیت پیشنهادهای مزورانه شرکت نفت به کار بردند. نقش روشنگر حزب در آن مقطع حساس تاریخ ایران و هشدارهای به موقع آن با حمله دیگران مواجه میشد و نه تنها با انبوهی ناسزا و فحاشی که با تعرضهای اوباش مسلح به چاقو، پنجه بکس و چماق به حزب روبهرو میشد. خاطرات مهندس احمد زیرکزاده به اندازه کافی گویای نقش رذیلانه و اوباشانه پان ایرانیستها و چماقداران منتسب به حزب ایران است.
اوج آمد و رفتهای فرستادگان امپریالیستها مسافرت آوریل هریمن به ایران بود. ایالات متحده آمریکا، در نتیجه ناکامی مذاکرات هیاتهای وابسته به بریتانیا، آشکارا قدم به عرصه نفت ایران گذارد. نگرش مثبت زعمای وقت نسبت به «آمریکای دموکرات» اشتهای نفتخواران ایالات متحده آمریکا را دو چندان کرد و با ظاهری میانجیگرانه نماینده غولهای نفتی را برای حل«مساله نفت ایران» به انجام مذاکره با دولت مصدق فرستاد. حزب تودۀ ایران نه تنها به افشای هدف آن مسافرت در نشریات خویش پرداخت که با دعوت از تمامی مبارزان و میهندوستان به تجمع در میدان بهارستان، روز ۲٣ تیر را روز مخالفت مردم ایران با مداخله امپریالیسم آمریکا در امور داخلی ایران اعلام کرد. گردهمایی با شکوه بیست و سوم تیر با یورش و شلیک گلولههای مسلسل و تانکهای نیروهای مسلح به عرصه خون و آتش مبدل شد. در حالی که برخی از رهبران ملی و شماری از وزیران کابینه مصدق دل به گفتوگوهای محرمانه هریمن بسته بودند، انبوه تظاهرکنندگان حاضر در میدان بهارستان مخالفت مردم ایران را با مذاکره و پذیرش پیشنهادهای آمریکا اعلام داشتند و هزینه آن مخالفت شجاعانه را نیز با خون خود پرداختند. شاه و درباریان با بهرهگیری از مجامله و مماشات رهبران ملی، مخالفت مردم را با به میدان فرستادن نیروهای مسلح و به گلوله بستن اجتماع مردم بیسلاح ولی مخالف استبداد و استعمار پاسخ داد و شمار قابل توجهی کشته و زخمی به جا گذارد. دکتر مصدق با تبری جستن از کشتار مبارزان میدان بهارستان، آمرین و عاملین رخداد را به دادگاه کشاند ولی مداخله دربار موجب تبرئه و آزادی آنها شد.
دکتر مصدق، برخلاف نظر اکثر یاران نزدیکش، کشتار میدان بهارستان را محکوم کرد و بعدها در کتاب «خاطرات و تالمات» نیز با تاثر از آن رخداد فجیع یاد کرده و میگوید «من با دستگاهی کار میکردم که زیر نفوذ استعمار بود….» افزون بر این مشکل، در بین همکاران مصدق کسانی بودند که همواره او را زیرفشار قرار میدادند و نزدیکی بیشتر با ایالات متحده آمریکا و سرکوب حزب تودۀ ایران را از او میخواستند. کتاب خاطرات خلیل ملکی و نیز خاطرات دکتر سنجابی به روشنی نمونههایی از این اعمال فشار را منعکس میکنند.
مصدق به رغم نگرش مثبت به ایالات متحده آمریکا و درخواست وام و کمکهای اقتصادی، تسلیم پیشنهادهای آوریل هریمن نشد و همچنان بر اصل ملی شدن نفت و حق حاکمیت ایران بر تمامی منابع کشور پافشاری کرد. مقاومت مصدق در برابر مطامع بیگانگان به تفکیک هرچه بیشتر سره از ناسره کمک کرده، بسیاری از عناصر جبهه ملی، شرکتکنندگان در نشستهای دبیر سفارت آمریکا، رفته رفته چهره واقعی خود را عریان ساختند. عناصری چون مظفر بقایی، حسن مکی، ابوالحسن حایریزاده، عمیدی نوری و دیگران که بیش از همه سنگ ملیگرایی و مصدق خواهی را به سینه میزدند چنان از مواضع مصدق و چند یار نزدیکش فاصله گرفتند که در مخالفت و مقابله با مصدق رفتاری حتی به مراتب زشتتر از مزدورانی چون جمال امامی در پیش گرفتند. این تفکیک و جدایی سره از ناسره کمکی بود به رهبران حزب تودۀ ایران در بازشناسی موضعگیری نسبت مصدق و یاران نزدیکش.
اشکال و ایراد ارزیابی حزب تودۀ ایران، تعمیم سرسپردگی برخی شیفتگان دنیای سرمایهداری به تمامی جبهه ملی، از جمله دکتر مصدق و معدود یاران نزدیکش بود. مقاومت مصدق در روزهای مذکور و انتقادات درون حزبی سرانجام به بازبینی ارزیابیهای گذشته حزب و قرار گرفتن آن در کنار مصدق و در موضع حمایت همه جانبه از مقاومت او و تلاش برای افشای توطئههای مخالفان و هشدارهای مکرر به دولت مصدق منجر شد. یاران نزدیک مصدق هم یک دست نبودند. در حالی که در خاطرات دکتر شایگان میخوانیم که «صبح ۲۷ مرداد ۱٣٣۲ از خانه به منزل دکتر مصدق میرفتم. در مقابل خانه دکتر مصدق دو جوان به من مراجعه کردند و از من خواستند که پیامی را از سوی حزب تودۀ ایران به آقای دکتر مصدق برسانم. پیام را دریافت کردم و پس از دیدار دکتر مصدق، پیام را به او دادم. مضمون پیام حکایت از آمادگی حزب تودۀ ایران برای دفاع از دولت مصدق و مقابله با توطئه کودتا، همراه با دیگر نیروهای مبارز میکرد» (نقل به مضمون).
مهندس زیرکزاده، دبیر کل حزب ایران در خاطراتش میگوید:« ما همیشه گروهی را با چوبهای تراشیده آماده داشتیم تا اگر فروهر و پانایرانیستها در مقابله با میتینگ تودهایها حاکم آوردند، آنها را به میدان بفرستیم.» اگر نقد، حتی مخالفت حزب با نظرات و مواضع ملیون، مقالات و نامههای سرگشاده بود، مخالفت آن دوستان ملی افزون بر مقالات سرشار از ناسزا، کارد و چوب و چماق نیز بود. اما به رغم این تفاوت، روند وقایع رسوایی هواداران دروغین مصدق را در برداشت و کارشکنیهای دربار، مجلس و مرتدان جبهه ملی کار را بر مصدق دشوار کرد. تغییر روسای شهربانی، سرلشکر بقایی، سرلشکر مزین، امیر تیمور کلالی، هیچ گونه تغییری در رفتار او با شانه و ماجراجویانه وابستگان به احزاب پانایرانیست، سومکا، ایران و … نگذاشت.
طرفه آن که سرلشکر زاهدی همچنان در پست وزارت کشور باقی ماند، به رغم این که هیات بررسی واقعه ۲٣ تیر، برگزارکنندگان راهپیمایی را بیگناه خواند. فعالیتهای ضد تودهای جناح مرتد جبهه ملی، به تدریج با کارشکنیهای دربار و مجلسیان درباری هماهنگی خاصی یافت. دیگر، این خرابکاریها نه تنها حزب تودۀ ایران و سازمانهای وابسته به آن، که هواداران صدیق دکتر مصدق را نیز آماج حملات خویش قرار داد. چاپ و انتشار هزاران جلد کتاب «نگهبانان سحر و افسون» که سراپا توهین به مقدسات مذهبی بود، تحریک محافل دینی و قشر مذهبی را بر ضد تودهایها، در نظر داشت. جعل کتاب و انتشار اعلامیههای دروغین و راهاندازی دستجات با شعارهای ضد دینی به نام حزب تودۀ ایران، از جمله ترفندهای کثیفی بود که بارها به وسیله ایادی استبداد داخلی و استعمار خارجی به کار گرفته شد، کما این که در روزهای سرنوشتساز ۲۵ مرداد ۱٣٣۲ تا ۲٨ مرداد ۱٣٣۲ نیز تمهیداتی از این قماش به وسیله باند وودهاوس بدامن در سطح کشور در نظر گرفته شد.
افزون بر جعلیات بسیار در زمینه نشر کتابهای ضد مذهبی و اهانت به روحانیون که به نام حزب تودۀ ایران در تیراژهای فراوان توزیع میشد و در این زمینه باند درباری مجلس و گروه ملیون مرتد (ضد مصدق) به آن دامن میزدند، اکثر یاران وفادار به مصدق نیز در برخورد با نظریات و پیشنهادهای حزب تودۀ ایران که در نشریاتی چون به سوی آینده، شهباز، نویدنو، دژ و جز آنها مطرح میشد به شدت خصمانه ظاهر میشدند.
در جریان انتخابات دوره هفدهم مجلس شورا، شکوه و عظمت گردهماییهای هواداران حزب تودۀ ایران چنان چشمگیر و پرشمار بود که تمامی دستگاه حکومتی ـــ اعم از ملی و درباری ـــ را در صف واحدی به منظور جلوگیری از ورود حتی یک نماینده «غیرخودی» به مجلس قرار داد.
چاقوکشان «سازمان نظارت بر آزادی انتخابات» زیر نظر مظفر بقایی، انجمن نظارت بر انتخابات در مرکز، فرماندهان نظامی و فرمانداران شهرستانها، تحت حمایت ارتش و پلیس، نظارت حتی یک ناظر از سوی جمعیت ملی مبارزه با استعمار را برنتابیدند و در دوران نخستوزیری دکتر محمد مصدق و حضور چشمگیر و پیروز جبهه ملی ایران، چنان انتخابات مفتضح و بیاعتباری از کار درآمد که نه تنها اسامی نامزدهای انتخاباتی حزب در هیچ یک از حوزههای انتخاباتی قرائت نشد که جبهه ملی نیز به رغم تمامی مداخلهها و اعمال نفوذها تنها ۲۷ کرسی مجلس هفدهم را از آن خود کرد و بقیه کرسیها نصیب دربار و عوامل بریتانیا شد. در واقع ائتلاف دربار و جبهه ملی مانع از ورود کاندیداهای نیروهای دگراندیش شد.
حسین مکی، که خود یکی از گردانندگان انتخابات شوم دوره هفدهم بود، در گفتگویی با «موسسه مطالعات تاریخ معاصر» در فصل نامه بهار ۱٣۷۶، به دخالت وابستگاه جبهه ملی اعتراف میکند: «روزنامه شاهد وابسته به جبهه ملی بود. وقتی حزب ایران مهندس زیرکزاده را نامزد کرد، بقایی هم زهری را پیش کشید.پسران آقای کاشانی در ساوه، کاشان و سبزوار کاندیدا شدند و آقا میگفت کاشان خانه من است و هنگامی که من الهیار صالح را مطرح کردم آقا قهر کرد.» (نقل به مضمون).
به گفته حسن مکی، به رغم صدور بخشنامهای مبتنی بر خودداری ارتشیان از دخالت در امر انتخابات،« همه اطرافیان شاه و مصدق هر یک علی قدر مراتبهم دخالت کردند.» چنان مجلسی نه تنها نماینده واقعی مردم ایران نبود که حتی پشتیبان مصدق نیز نبود کمتر از ۶ ماه پس از انتخابات، ۶ تن از جمع ۱۲ نفری فراکسیون جبهه ملی مخالفت با مصدق را علنی کردند و زخمهایی کاریتر از درباریها بر جنبش آزادی بخش مردم ایران وارد کردند.
مهندس حسیبی در یادداشت مورخ ۱۹ اسفند ۱٣٣۰ مینویسد: «کاشانی علاقه دارد سید محمد پسرش از ساوه انتخاب شود و خیلی فشار میآورد و در یادداشت مورخ ۲۱ اسفند ۱٣٣۰ میآورد: «با آقای صالح راجع به نگرانیها و دلگیریهای آیتا… کاشانی صحبت کردم، گفت من به ایشان اخلاص دارم ولی نوکر هم نمیتوانم باشم.»
حسین مکی مینویسد: «حسین فاطمی به خاطر برادرش مصباح فاطمی در مقابل حسن صدر که از سران جبهه ملی بود مداخله و کارشکنی میکرد.»
دکتر محمدعلی موحد در کتاب «خواب آشفته نفت» مینویسد: «انتخابات دوره هفدهم نامبارک انتخاباتی بود که هم درماندگی مصدق را در برابر نیروهای مخالفش فاش ساخت و هم بسیاری از سران جبهه ملی را روی در روی هم قرار داد.»
انتخابات در شهرستانها مفتضحتر از تهران بود. رسوایی در آن جا چنان بود که دکتر مصدق و الهیار صالح (وزیر کشور) دستور توقف انتخابات را صادر کردند. شمس قناتآبادی، لات چاقوکشی که به کسوت روحانیت در آمده بود، نخستین نامی بود که از صندوق انتخابات شاهرود به در آمد او هیچ گونه زمینهای در شاهرود نداشت و تنها به زور اعلامیههای آقای کاشانی و مداخلات فرزندان او اعتبار نامه گرفت.
روزنامه به سوی آینده به استناد مدارک غیرقابل انکار، تقلبهای انتخاباتی، بیاعتباری و عدم مشروعیت مجلس هفدهم را اعلام کرد. مصدق پس از اطلاع از روند رسوای انتخابات، به ویژه انتخابات امام جمعه تهران از مهاباد و میراشرافی از مشکین شهر به وزیر کشور اعتراض کرد. او تصور نمیکرد که در دوران صدارتش چنان افتضاحی در انتخابات رخ دهد. از این رو دستور توقف انتخابات را صادر کرد و مجلس هفدهم تنها با ۷۴ نماینده منتخب تهران و چند شهرستان که اکثرشان از مخالفان سرسخت مصدق بودند، افتتاح شد. مصدق که متوجه شد بازی را باخته است به مجلس نوشت:
«چون دولت عدهای از نمایندگان فعلی را منتخب ملت نمیداند و انتخابات آن حوزهها را مخدوش میداند، از مجلس رد اعتبارنامه آنها را درخواست میکند. تجاوز بعضی از مامورین دولت، آزادی مطلق انجمنهای نظارت انتخابات، اعمال نفوذ بعضی منتفذین موجب انتخاب این نمایندگان شده است…. اعمال نفوذ بعضی اشخاص سبب شده است که انجمن نظارت نتواند به وظایف خود عمل کند. دولت نتوانست از تجاوزات متخلفین که به آنها اشاره شده است جلوگیری کند… اکنون که مملکت از خطر فترت نجات یافته و مقدرات کشور به دست اکثریت بزرگی از نمایندگان حقیقی ملت (؟!!) سپرده شد مجلس به خوبی میتواند روی انتخابات مخدوش خط بطلان بکشد….»
این درخواست کمترین تاثیری در روند امور نداشت. حتی نمایندگان مصدق نیز از پیگیری درخواست مصدق خودداری کردند. پس از چند تظاهر عوامفریبانه به وسیله مکی، بقایی، زیرکزاده و سنجابی در مخالفت با اعتبارنامه برخی از چهرههای شناخته شده درباری، با سلام و صلوات مخالفتها (از هر دو سو) مسترد شد و هیچ اعتبارنامهای رد نشد. باشد که تاریخ پردازان بیش از این القا شبهه نکنند و تضعیف حکومت ملی دکتر مصدق را متوجه حزب تودۀ ایران نکنند.
در جریان انتخاب رییس مجلس نیز اختلافات درونی فراکسیون جبهه ملی، به ویژه کارشکنی حسین مکی، مانع از انتخاب دکتر شایگان یا عبدالله معظمی شد و در نهایت دکتر سید حسن امامی با ٣۹ رای بر کرسی ریاست مجلس نشست و این آغاز افول قدرت مصدق و جبهه ملی بود.
مجلس هفدهم به عرصه مخالفت با مصدق تبدیل شد. عربدهجوییهای میراشرافی و عنوان کردن نام کسانی چون قوامالسلطنه و سرلشکر زاهدی برای جانشینی دکتر مصدق، صحت پیشبینیهای حزب تودۀ ایران و هشدارهای آن را به اثبات رساند.
افزون بر انتخاب نشدن پسران و نزدیکان آقای کاشانی، محروم ماندن نواب صفوی از عرصه سیاست کار را به خشونت علیه مصدق کشاند و عبد خدایی، ضارب دکتر فاطمی اقدام تروریستی خود را مقدمهای برای ترور دکتر مصدق اعلام داشت.
تلاش نفتخواران غارتگر جهان، پس از انتخابات مجلس و آشکار شدن ترکیب مفتضح اکثریت آن، بار دیگر با فرستادن نمایندگان بانک بینالمللی توسعه و ترمیم به ریاست و پیروگارنر جلوهگر شد. آنها امیدوار بودند که با بهرهگیری از موضع ضعیف مصدق در مجلس و زیادهخواهیهای مکی و کاشانی، ایران را به پذیرش پیشنهادهایشان ناچار کنند، اما به رغم فشارهای بیرونی و درونی بر دکتر مصدق و افشای ماهیت جناح راست جبهه ملی، مصدق همچنان بر موضع مقاومت در برابر مطامع بیگانگان ادامه داد و در نتیجه شکاف علنی در جبهه ملی نمایان گردید. مصدق، شایگان، نریمان، حسیبی و رضوی در یک سو و مکی، معظمی، بقایی، کاشانی و دیگران در برابر آنها قرار گرفتند. فکر جانشینی دکتر مصدق، پس از مراجعت هیات نمایندگان بانک بینالمللی به شدت قوت گرفت. حسین مکی با تکیه بر عنوان «سرباز فداکار» بیش از دیگران مشتاق اشغال پست نخستوزیری بود و به استناد آن که وکیل اول تهران است خود را بیش از دیگران شاسته نخستوزیری میدانست.
اسناد روابط خارجی آمریکا که در سالهای اخیر انتشار یافته است نه تنها دخالتهای آمریکا و بریتانیا را در امور صرفا داخلی ایران برملا میکند، که تلاش شماری از سردمداران جبهه ملی را برای برکناری دکتر مصدق و نشستن بر مصدر نخستوزیری نشان میدهد. دیدارهای حسین مکی، معظمی و بقایی با شاه و علاء، جزیی از توطئه آنها برای دستیابی به آن مقام بود. کاشانی نیز بوشهری را برای جانشینی مصدق مناسب میدانست گزارشهای هندرسن، سفیر آمریکا، بیانگر توافق ایالات متحده آمریکا و بریتانیا برای برکنار مصدق و انتصاب فرد وابسته به خود است. چهرههای شاخص قدیمی چون سید ضیاء، قوام و دشتی نیز با پادرمیانی علا دیدارهایی با شاه و هندرسن داشتند. در چنین فضای آشفتهای که خودخواهیها و جاهطلبیها، جبهه ملی را چند پارچه کرده بود و توطئه چینی دربار و عوامل آن و تمایل بریتانیا و ایالات متحده به برکناری مصدق، استعفای دکتر مصدق بر پایه سنت مشروطیت و استفسار شاه برای رای تمایل مجلسین نسبت به نخستوزیر جدید، حساسیت و تقابل نیروها را دو چندان کرده بود.
مصدق که تجربه انتخابات مجلس هشیارش کرده بود، مایل بود در صورت رای تمایل مجلسین به او طی ۶ ماه کابینهای وفق مراد و برخوردار از اختیارات گسترده تشکیل دهد. طرفه این که به رغم ادعای در پیش گرفتن «سیاست موازنه منفی» از سوی مصدق و یاران جبهه ملی او، در همین تیر ۱٣٣۱ مصدق با ادامه خدمت مستشاران نظامی آمریکا در ارتش، ژاندارمری و شهربانی موافقت کرد و با قبول کمک اصل ۴ ترومن، هم نیروهای مسلح ایران را در اختیار نظامیان آمریکا قرار داد و هم به عمال امپریالیسم میدان داد تا تمامی سازمانهای کشور را زیر سلطه خود درآورند.
به رغم این موضع مصدق نسبت به آمریکا، مقاوتش در برابر پیشنهادهای بریتانیا و آمریکا خوشایند بسیاری از گردانندگان جبهه ملی نبود و در جلسات مشاوره عدهای عبداله معظمی را برای جانشینی دگر مصدق نامزد کردند. هر چند در بار با این نظر مخالفتی نداشت، اما بر آن بود هر چه بیشتر از تشتت و اختلاف درونی جبهه ملی بهرهبرداری کند. درست به همین جهت دیدارهای علاء با آیتاله کاشانی درباره توافق بر سر نخستوزیری حسین مکی ادامه یافت. مکی در این زمان مورد حمایت بقایی، کاشانی و شمس قناتابادی بود و هر هفته به سخنرانی میپرداخت و روزنامههای شاهد و … آگهی و متن آن را چاپ و منتشر میکردند.
دکتر مصدق عصر ۲۵ تیر ۱٣٣۱ به دیدار شاه رفت و تصدی وزارت جنگ رادرخواست کرد. شاه با آن درخواست موافقت نکرد و مصدق تصمیم به کنارهگیری گرفت. صبح روز ۲۶ تیر متن استعفا نامه مصدق در جراید منتشر شد، بی آن که علل آن با مردم در میان گذاشته شود. خود دربار که مشتاقانه در انتظار چنین موقعیتی بود قوامالسلطنه را طی فرمانی به نخست وزیری برگزید.
روند صدارت کوتاه مدت قوام، اعلامیه قلدرمآباش و واکنش جنبش مردمی نسبت به آن در کتابها با روایتهای گوناگون آمده است. آنچه در این نوشته مورد توجه است دنبال کردن علت یا علتهای شکست نهضت ملی و سرنگونی دولت دکترمصدق است. معمای ۲٨ مرداد ریشه در ترکیب نامتجانس جبهه ملی، اختلافات و جاهطلبیهای درونی آن و بیاعتنایی به پیشنهادهای وحدتبخش حزب تودۀ ایران به منظور تشکیل جبهه متحد ضد استبداد و ضد استعمار بود.
نگاهی به نخستین اعلامیه نمایندگان جبهه ملی و مقایسه آن با اعلامیه جمعیت ملی مبارزه با استعمار، ژرفای نگرش لیبرالیستی و سازشکارانه آنها را بر ملا میسازد. آنها حتی نسبت به اعلامیه خشن و موهن قوام واکنش چندانی نشان ندادند، تنها از مردم خواستند «نهایت آرامش و متانت را» حفظ کنند و «روز دوشنبه ٣۰ تیر ۱٣٣۱ در سراسر کشور تعطیل عمومی اعلام میشود»، اگر به خاطر بیاوریم که در پی انتشار اعلامیه جمعیت ملی مبارزه با استعمار موجگسترده نیرومندی از حرکت پویای کارگران و دانشجویان خیابانهای تهران و شماری از شهرستانها را مملو از جمیعت به پا خاستهای کرد که فریاد بر میآوردند:
«مرگ بر استبداد»، «دست شاه از دخالت در امور کشور کوتاه»، » مرگ بر قوام» تفاوت آن نگرش به خوبی نمایان میشود.
به رغم کشتار بیپروای مردم به پاخاسته ، امواج نیرومند انسانی به سوی مجلس و میدان بهارستان روان بود. در حالی که مردم نعشهای کشتهشدگان را در جلو مجلس جمع کرده بودند و فریاد انتقام بلند بود نمایندگان جبهه ملی طی تلگرافی به شاه این کشتار را اقدام خودسرانه برخی افسران ارتش نامیدند:
«در پیشگاه اعلیحضرت همایون شاهنشاهی: اعلیحضرتا! مردم ایران را به جرم وطنپرستی … بعضی افسران ارتش پاره پاره میکنند…. ما نمایندگان که برای دفاع از مردم قیام کردهایم لازم دانستیم مراتب را به استحضار مقام سلطنت برسانیم.» و این مجیزگویی به هنگامی است که دربار و شاه مسوول مستقیم آن کشتار بود، نه اقدام خودسرانه برخی افسران.
صدارت قوام بیش از ۴ روز دوام نیاورد. شاه برای نجات خود قوام را فدا و بار دیگر فرمان نخست وزیری مصدق را صادر کرد. درحالی که کاشانی مردم را به «جهاد اکبر» فرا میخواند و در مصاحبه مطبوعاتی اظهار میدارد:« هر جمعیتی دراین باب قیام کند ما با صمیم قلب میپذیریم.» سرلشکر کوپال سعی میکند به کاشانی تلقین کند که «تودهایها با پرچم شوروی به خیابان نادری میآیند…. بهتر است افراد جبهه ملی را به مقابله با آنها بفرستید.» اما کاشانی پاسخ میدهد «این خبرها دروغ است مفسده به پا نکنید.» حتی یکی از فرزندان کاشانی از جانب پدرش بیانیهای در زمینه وحدت قرائت کرد. تلاش باند بقایی وخلیل ملکی برای تکذیب این روند مثبت منجر به ارسال نامه خلیل ملکی به کاشانی شد: «آنچه بیشتر باعث تعجب ما اعضا حزب زحمتکشان ملت ایران میگردد این واقعیت مسلم است که آن جناب اعضای فعال حزب توده رافرزندان خود و حتی گرامیترین فرزندان خود تلقی فرموده و اجازه میدهید که آنان توسط یکی از فرزندان صلبی خودتان حتی از ائتلاف جنابعالی با آنان یعنی با حزب توده مباحثی را در افواه شایع سازند که مورد تکذیب آن جناب قرار نمیگیرد.»
او بعدها با کمال وقاحت ادعا میکند که: «نقشه ائتلاف جبهه ملی با حزب توده بزرگترین دامی بود که انگلیسیها برای ایجاد یک کودتا کشیده بودند و تنها مقامی از جبهه ملی که با استحکام آن نقشه را درک کرد و تجزیه و تحلیل نمود همین جناح بزرگ حزب زحمتکشان بود.» (خاطرات سیاسی خلیل ملکی)
به رغم فتنهگریهای خلیل ملکی و سازشکاری جناح راست جبهه ملی، میدان بهارستان و خیابانهای تهران و برخی شهرستانها شاهد اتحاد عملی انبوه مردم به پاخاسته ازهر قوم و دسته و حزب بودند. حماسه سیتیر و عظمت همدلی و همکاری توده مردم، شاه را مجبور به عقبنشینی کرد و واحدهای مسلح ارتش و شهربانی به پادگانها خوانده شدند. قوام برکنار شد و بار دیگر مصدق به صدارت برگزیده شد. وحشت شاه از حرکت انقلابی مردم چنان بود که مصدق برای تسکین و اطمینان خاطر او قرآنی را مهر میکند و نزد او میفرستد. کتاب «خاطرات و تالمات» علت این اقدام را توضیح میدهد و اضافه میکند: «دشمن قرآن باشم اگر بخواهم خلاف قانون اساسی عمل کنم….»
هرچند مصدق در پیکار با دربار و عوامل آن به اتکای جانبازی مردم، پیروز شد و بار دیگر بر اریکه قدرت نشست اما زیادهخواهیهای کاشانی و توطئههای مکی، بقایی و حائریزاده، همراه با خواستها و تهدیدهای فداییان اسلام عرصه را بر او تنگ کرد. او ناچار شد در پی تهدید فداییان اسلام، چندی در مجلس سکنی گزیند و پس از آن به جای استقرار در کاخ نخستوزیری به خانهاش پناه برد و با گزینش افسرانی مورد اعتماد از گزند تهدیدهای فداییان اسلام در امان ماند. آنها به دست مهدی عبدخدایی دکتر فاطمی را ترور کردند و اعلام کردند: «اگر آقای نواب صفوی، از زندان آزاد … نشود، تمامی اعضای جبهه به اصطلاح ملی به جهنم خواهند رفت.» (خواب آشفته نفت)
مزدوران بریتانیا و ایالات متحده مدتی از ترس خشم مردم در گوشه کنارها پنهان شدند، اما ایجاد اختلاف و تفرقه در صفوف پدید آورندگان حماسه سیتیر را در دستور کار داشتند. مرتدان جبهه ملی، به ویژه مکی، بقایی، زهری،حائری زاده و دیگران هنوز آشکارا از مصدق فاصله نگرفته بودند اما، حملههای خود رابه مجامع و دفترهای وابسته به حزب تودۀ ایران را با اوباش وابسته به فاشیستهای سومکاو پانایرانیستها هماهنگ کرده بودند.
همچنین نشریاتشان تبرئه دربار شاه و افسران متهم به کشتار شهدای سیام تیر را در پوشش طرفداری دروغین از مصدق و ناسزاگویی به حزب تودۀ ایران عهدهدار شده بودند. موضع حزب محکوم کردن خرابکاری توطئهگران، دفاع از دولت مصدق و نقد صریح و صمیمانه ترکیب کابینه و برنامه آن بود. نفرت مردم از شاه آشکار در صف اتوبوسها و به ویژه در سالن نمایش سینماها نمایان میشد. روزنامه به سوی آینده از مصدق خواست: «سرود شاهنشاهی، سرود ملی ایران نیست و ملت ایران هرگز به آن احترام نمیگذارد، مردم ضد استعمار ایران به مدحنامه قاتلان برادران و خواهران شهید خود ابراز نفرت میکنند ـــ مطالب سرود شاهنشاهی سراپا دروغ است، توهین به ملت و سنن و شعائر باستانی ما است. دهنکجی به قانون اساسی است، به این مسخرهبازیها نفرتانگیز خاتمه دهید.»
و بدین ترتیب در روزهایی که روابط بهبهانی و فلسفی با دربار گرمتر و صمیمانهتر و همرزمان سیتیر در کشمکشهای درون جبهه ملی گرفتار بودند، نشریات حزب تودۀ ایران کوره مبارزه ضد درباری را همچنان گرم و گرمتر میکردند، در حالی که «شاهد» و «نیروی سوم» رسالت ایجاد تفرقه بین حزب و نیروهای ملی را به شدت دنبال میکردند.
بازگشت مصدق به صدارت همراه با اختیاراتی بود که دست نخستوزیر را برای کنترل نیروهای مسلح و کوتاهکردن دست دربار در امور داخلی و خارجی کشور باز میکرد. حماسه سیتیر، اوج مبارزات ضد درباری بود و زمینه اتحاد نیروهای ضد استعمار را فراهم آورد. بسیاری از نقابهای مزورانه کنار رفت و به تدریج صفها مجزا و مخالفان بالقوه مصدق، که در کسوت هواداری از مصدق در جبهه ملی و مجلس شورا پنهان شده بودند، در صف دشمنان سوگند خورده ملت قرار گرفتند. در حالی که بقایی، مکی، کاشانی، و هم پالکیهایشان رسوا شدند، حزب تودۀ ایران با شناخت دقیقتر مصدق و یاران نزدیکش و بازنگری مواضع خویش، به وفادارترین و پیگیرترین جریان پشتیبان مصدق تبدیل شد.
از فردای حماسه سیام تیر توطئه ارتشیان و دیگر عوامل بیگانه بر ضد دولت مصدق شدت گرفت. در حالی که نشریات «شاهد» و… تمام کوشش خود را معطوف به حمله به حزب تودۀ ایران و هشدار درباره خطر «غول کمونیسم» کرده بودند، حزب تودۀ ایران طی اعلامیهای در نهم شهریور ۱٣٣۱ دست به افشای نام توطئهگران زد و بار دیگر تشکیل جبهه واحد را تنها راه خنثیسازی توطئهها اعلام داشت. نامه سرگشاده ۱۶ شهریور بر مفاد اعلامیه قبلی حزب تاکید داشت و از مصدق میخواست با استفاده از اختیارات و تکیه بر حمایت همه جانبه مردم، با بازداشت توطئهگران، خطر توطئه را خنثی سازد. دور شدن جناح راست جبهه ملی از مصدق و سیاستهای او و قوت گرفتن جناح رادیکال جبهه ملی (دکتر شایگان، محمود نریمان، مهندس حسیبی و دکتر فاطمی) زمینه نزدیکتر شدن حزب را به دولت مصدق مساعدتر کرد.
در پی هشدارهای حزب تودۀ ایران و برملا شدن اقدامات توطئهگران، شماری از آنان، و از جمله سرلشگر حجازی و برادران رشیدیان بازداشت شدند. دولت خواستار سلب مصونیت از دکتر بقایی شد و سرلشگر زاهدی را برای ادای پارهای توضیحات به فرمانداری نظامی احضار کرد. آنها نیز با همدستی مکی و میراشرافی در مجلس تحصن اختیار کرده، تحت حمایت کاشانی قرار گرفتند. مصدق با آگاهی از اقدامات توطئهگران خواستار تصویب لایحه اختیارات یک ساله از مجلس شد. مجلسی که همواره کانون مخالفت با مصدق بود. اما اعلامیه دولت و سخنان پردرد و احساسبرانگیز مصدق بار دیگر انبوه مردم را به میدان بهارستان کشانده و فریادهای مرگ بر بقایی، کاشانی و مکی و حمایت علنی مردم از مصدق، تصویب لایحه اختیارات را امکانپذیر کرد. دکتر مصدق به اتکای پشتیبانی مردم و اختیارات کسب شده خواستار محدودیت بیشتری برای خانواده شاه شد. مداخلات برادران و خواهران شاه، به ویژه اشرف و علیرضا جبهه مخالفان مصدق را تقویت میکرد.
روند کارشکنی دربار و دیگر مخالفان مصدق، منجر به توافق شاه و مصدق برای خروج شاه و دیگر اعضای خاندان سلطنتی از کشور شد. اما اگرچه قرار بر این بود که این خبر محرمانه باشد و درز نکند، به وسیله شاه، علاء و هندرسون، از راههای مختلف علنی شد و بهانهای به دست مخالفان مصدق و مداخلهگران خارجی افتاد و «غائله» نهم اسفند را که میرفت تا مصدق را از بین ببرند، به راه انداخت. هرچند ماجرای نهم اسفند به اشکال گوناگون روایت شده است، اما اسناد محرمانه وزارت خارجه ایالات متحده که در سالهای اخیر منتشر شده است و نیز کتاب «خاطرات و تالمات» مصدق که بخشی از مبنای تحلیل و روایت رسول مهربان، نویسنده کتاب دوجلدی «گوشههایی از تاریخ معاصر ایران» است روشنگرترین سند ابعاد گسترده توطئه نهم اسفند و شرکت فعال طیف وسیعی از مخالفان داخلی و خارجی مصدق یعنی، شاه و مجموعه دربار، مزدوران کهنهکار بیگانه، مرتدان جبهه ملی، به ویژه مکی، بقایی و کاشانی، سفیر کبیر ایالات متحده آمریکا، هندرسون و جاسوسان کارکشته انگلیسی و آمریکایی، چون مادام لمپتون، بدامن و وودهاوس را به دست میدهد.
توطئه نهم اسفند ناکام ماند، اما دشمنان مصدق درسهایی از آن آموختند که در بیست و هشتم مرداد آنها را به کار گرفتند. سیر حوادث صحت هشدارها و مقالات نشریات حزب تودۀ ایران مبنی بر افشای فعالیتهای مخرب مخالفان و پیشنهاد محدود کردن امکانات آنان را نمایان ساخت. اما، با کمال تاسف، به رغم مداخلات ایالات متحده آمریکا و نقش حمایتگر آن از مخالفان نهضت ملی ایران، مصدق و یاران نزدیک او همچنان گوشهچشمی به آن کشور و کمکهای مالی احتمالی آن دوخته بودند. به گفته اسناد وزارت خارجه ایالات متحده: «از زمان قتل سپهبد رزم آرا و بنبست بعدی در مذاکرات نفت با انگلستان و قطع روابط دیپلماتیک بین دو کشور، اوضاع ایران رو به وخامت رفته است. نتیجه آن کاهش مستمر قدرت و نفوذ دموکراسیهای غربی و ایجاد وضعی است که در دست گرفتن قدرت را به وسیله کمونیستها بیش از پیش امکانپذیر میسازد. با این حال هر چند بحران کنونی موجب ناخرسندی است ولی خوشبختانه بدون پیروزی کمونیستهای تودهای به سازش انجامیده است.» همین سازشها و اهمالها دشمنان را امیدوار و دوستان را نومید کرد.
فروردین ۱٣٣۲ شاهد بالا گرفتن مبارزات ضد دربار بود و به رغم اشتیاق آشکار تودۀ مردم به شعار «شاه باید سلطنت کند نه حکومت»، رهبران جبهه ملی به جای روی آوردن به این نیروی حقیقی و پایدار، به گفتگوهای پنهانی و بیحاصل برای رفع اختلافات بین مصدق و دربار تن داده بودند. دیگر مسلم شده بود که ایالات متحده آمریکا و بریتانیا تمامی امکانات خود برای تضعیف دولت مصدق و در نهایت برکناری او را به کار گرفتهاند. هنوز رسیدگی به حادثه نهم اسفند به سرانجامی نرسیده بود که توطئه ربودن و قتل افشار توس ـــ رییس شهربانی دولت مصدق ـــ به وقوع پیوست همان کسانی که غائله نهم اسفند را سازمان دادند، در تدارک ربودن و قتل افشار توس نیز دست داشتند. به موجب اعلامیه فرمانداری نظامی: «روز دوم اردیبهشت شرکتکنندگان در قتل ناهار را در منزل دکتر مظفر بقایی صرف میکنند. همانجا دکتر بقایی دستور قتل افشار توس را میدهد و سرگرد بلوچ قرایی آن را به موقع به اجرا میگذارد.» تمامی کسانی که در قتل افشار توس دست داشتند شناسایی و دستگیر شدند به جز بقایی که میبایست از او سلب مصونیت و سپس بازداشت میشد. اما مجلس شورا به ریاست کاشانی پناهگاه امنی برای بقایی و سرلشکر زاهدی شده بود. تقریبا همهروزه مدیران و خبرنگاران درباری و ضد مصدقی با مصاحبههایی که با متحصنین میکردند فضای عمومی کشور را آشفته و متشنج میکردند. در واکنش به هشدارهای حزب تودۀ ایران و توصیههای آن مبنی بر اتخاذ روشی قاطع در قبال توطئهگران، همزمان توطئهگران با نشریات مخالف خود، حزب تودۀ ایران را خطر اصلی مینامیدند و گروه بدامن با به میدان کشیدن شماری اوباش جیرهخوار، زیر نام «تودهای» اقدام به شکستن شیشه مغازهها و ارسال نامههای تهدیدآمیز به آدرس علما کرد. روزنامههای شاهد و نیروی سوم کودتا را خطری از سوی حزب تودۀ ایران تبلیغ میکرده و به شدت در جهت انحراف افکار عمومی آشوب به پا میکردند. تهدید دولت مصدق در نطق آیزنهاور در ۱۵ تیر در هیچیک از نشریات ملی یا درباری انعکاس نیافت. تنها نشریه بانگ مردم، که به جای به سوی آینده منتشر میشد بخشی از سخنان او را چاپ منتشر کرد: «… آقای دکتر مصدق با استفاده از کمک حزب کمونیست بر پارلمان فایق آمد…. تهدید کمونیستها نسبت به کشورهای آسیا برای آمریکا شوم است؛ ما باید این راه را، هرجا باشد، مسدود کنیم و این کار دیر یا زود باید انجام گیرد.»
هماهنگی مخالفان داخلی دولت مصدق با بیانات دشمنان خارجی، اقدامات خرابکارانه و آشوبگری گروههای سازمان یافته بدامن، وودهاوس، و کیم روزولت نشانههای روشن تدارک زمینه برکناری مصدق به هر شکل ممکن بود.
هشدارهای حزب به دولت مصدق در افشای تحرکهای گروههای نظامی و
…