پریشان شود گل به باد سحر نه هیزم که نشکافدش جز تبَر
با استقبال از انتشار خاطرات آقای پرویز معتمد(مسئول سابق تیمهای تعقیب و مراقبت و شنود ساواک)؛ که بخشی از آن توسط دوست عزیز آقای ایرج مصداقی انجام شده و امیدوارم ادامه داشته باشد، گزیدهای از صحبتهای آقای معتمد را (با صدای خودشان)(۱) اضافه میکنم.
اکنون برف روزگار بر سر و صورت آقای معتمد نشسته و من متوجه سالخوردگی ایشان هستم و این یا آن اشتباه در نقل حوادث (تاریخها و نامها) طبیعی است اما بیان برخی مطالب توسط ایشان غریب مینماید.
یاداشت زیر فقط پیرامون صحبتهای ایشان، در گفتگو با آقای سعید قائم مقامی است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بازیهای آسیایی(۱۹۷۴)
بازیهای آسیایی از دهم تا بیست و پنجم شهریور ۱۳۵۳ (یکم تا شانزدهم سپتامبر ۱۹۷۴) در تهران برگزار شد. آقای معتمد چند بار صحبت از این میکنند که، گویا به اصطلاح «خرابکاران» قصد داشتهاند در بازیهای آسیایی جان چند هزار نفر را بگیرند…(دقیقه ۱۰۸ و ۱۲۹)
این به اصطلاح «خبر»؛ مرا به یاد طرف صحبت آقای ثابتی (بعد از انتشار کتاب در دامگه حادثه)؛ میاندازد که آزادیخواهان میهنمان را فلّهای، تروریست خطاب کرده، آن مُرداد گران را عزاداری بیست و هشت مرداد توصیف نموده و مدعی شده ساواک با کسانی(همان خرابکاران) روبرو بوده که میخواستند آب تهران را مسموم کنند !
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دستبند زدن به هوشنگ انصاری؟
آقای پرویز معتمد ضمن صحبت پیرامون زندهیاد حمید اشرف؛ و یک پارکینگ که متعلق به وزارت اقتصاد بوده، و گویا روبروی خانه «جوشنی املشی» در خیابان بهبودی قرار داشته، چیزی بدین مضمون میگویند که به دفتر وزیر اقتصاد میروند و بعد از اهمال ایشان برای تحویل آن پارکینگ(…) به وزیر اقتصاد (آقای هوشنگ انصاری؟) دستبند میزنند و جلوی همه کارمندان وی را از اتاق کارش بیرون میکشند و شعار میدهند…
واقعاً؟!
یعنی مأمورین ساواک با امثال هوشنگ انصاری هم روز روشن و پیش چشم دیگران اینگونه برخوردها را داشتند و آب هم از آب تکان نمیخورد؟
(البته آقای معتمد نامی از هوشنگ انصاری نمیبرند اما وزیر اقتصاد در آن سالها هوشنگ انصاری بودهاست)
…
حتی تیمسار نصیری و آقای ثابتی نیز چنین گاف بزرگی را مرتکب نمیشدند. برای کاری که با سلسله مراتب براحتی انجام میشد، چه نیازی به این شیوهها بود؟
هوشنگ انصاری دولتمرد دوره پهلوی پیش از وزارت امور اقتصاد و دارایی؛ نیابت ریاست اتاق بازرگانی و صنایع تهران و… را هم داشت و یکی از مسئولین تنظیم روابط اقتصادی خارجی شاه و سرمایهگذاریهای او در خارج از کشور، و واسطه مذاکرات بین ایوب خان و وی بود و هفتهای دو بار با هواپیمای خصوصی به تهران میآمد و مستقیماً با شاه ملاقات میکرد.
…
او را دستبند زدند؟
او را که چشم شاه بود و موفق شد با هنری کسینجر وزیر امور خارجه آمریکا قرارداد ۱۵ میلیارد دلاری امضا کند و از سال ۱۳۵۵ از کاندیداهای اصلی پست نخست وزیری بود و با حزب جمهوریخواه آمریکا بده و بستان داشت، روز روشن آقای معتمد دستنبد زد و از اتاقش بیرون کشید و عتاب کرد «مرتیکه پدر سوخته…»؟ (دقیقه ۷۶)
لابد هیچ اتفاقی نیافتاد و ایشان هم هیچ اعتراضی نکردند؟ و خبر به این مهمی هم به هیچ روزنامه و محفلی درز نکرد؟!
(دقیقه ۷۳ ویدئوی ضمیمه)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
لو دادن خانه محمد حنیف نژاد…؟
مسئول سابق تیمهای تعقیب و مراقبت و شنود ساواک؛ چند بار نقل کردهاند که مسعود رجوی در معیّیت ایشان و…؛ خانه حنیف نژاد را لو دادهاست!
دقیقه ۳۵ (ویدئوی ضمیمه):
«من یه چیزی، حدود یک ماه گرفتار مسعود رجوی بودم. مسعود رجوی [را] سر قراراش [قرار هایش] بردم و یکی از قراراش، چیز بود، رئیس سازمان مجاهدین بود. یه خونهای بود – حنیف نژاد را عرض میکنم با محمد حیاتی…[که] آقای مسعود رجوی لو داد و بهمین دلیل ما بخشیدیمش…»
…
دقیقه ۵۰
«خود من، خود پرویز معتمد با افتخار عرض میکنم کنار آقای مسعود رجوی، رفتم خونه آقای حنیف نژاد. این آقای محمد حیاتی الان در چیزه. در لیبرتییه (در لیبرتی است)، رفتم خودم با احترام کامل، ایشونا آوردمش تو ماشین…»
…
مسعود رجوی با تعدادی دیگر شهریور سال ۱۳۵۰ دستگیر شدهاست و زنده یاد محمد حنیف نژاد، آخر مهر همان سال.
یعنی آقای رجوی از لحظه دستگیری تا آن تاریخ که حنیف به اسارت در میآید (تا ۳۰ مهر سال ۵۰)، زیر شکنجه و فشار بوده و آخر کار رفته و همراه با امثال پرویز معتمد، خانه بنیانگذار سازمان را نشان داده و او و محمد حیاتی را به دام ساواک کشیدهاست؟!
هیچکدام از زندانیان زمان شاه حتی کسانیکه در تبلیغات آقای رجوی؛ «اضداد» خوانده میشوند (بهمن بازرگانی، تقی شهرام، لطف الله میثمی، پرویز یعقوبی، محمد محمدی گرگانی، سعید شاهسوندی، کریم رستگار، مهدی تقوایی، سید محمد کاظم موسوی بجنوردی، محمد صادق، تراب حقشناس و محمد ابراهیم جوهری…)، چنین مطلبی را نگفتهاند. از آیتالله طالقانی؛ آیتالله لاهوتی، شکرالله پاکنژاد، عبدالرضا نیکبین رودسری(عبدی)، بیژن جزنی، صفر قهرمانی و از زنده یاد رضا رضایی نیز حتی با اشاره، آنچه را آقای معتمد گفتهاند، شنیده نشدهاست.
حتی امثال لاجوردی و جواد منصوری و کچویی و محمد داودآبادی(نیکآئین) و معادیخواه هم چنین ادعایی نکردند.
گفته میشود مسعود رجوی؛ بنا بر کارتی که در ساواک موجود است، پیش از جریان ضربه شهریور۵۰ و قبل از دستگیریهای جمعی هم مدت کوتاهی دستگیر شدهاست. اما اینکه در بازجویی رّد این و آن را داده؛ و بر اساس آن، دستگیریهای بعدی پیش آمده، سخن دوست نیست.
…
مسئله کروکی خانه حنیف و این یا آن تک نویسی هم که روزهای اول انقلاب، سید محمد غرضی و دوستانش (همراه با نامه محمود دولت آبادی به فرح پهلوی) از میان دهها تک نویسیهای مرسوم در ساواک، منتشر کردند، توضیح خاص خودش را دارد و گزاره آقای معتمد را اثبات نمیکند.
…
روزنامه کیهان؛ شماره۸۶۲۷(۳۰ فروردین سال ۱۳۵۱) در صفحه دوم (خلاصهای از گزارش تیمسار نصیری را) نوشته بود:
(مسعود رجوی) «چون در جریان تعقیب کمال همکاری را در معرفی اعضای جـمعیت [منظورش سـازمان مجاهدین است] به عمل آورده و در داخل زندان نیز برای کشف کامل شبکه با مأمورین همکاری نموده به فرمان مطاع مبارک شاهانه کیفر اعدام او با یک درجه تخفیف به زندان دائم با اعمال شاقه تبدیل گردید.
اینگونه «ارزیابی»ها کم نبود. آقای ناصر نوذری(رسولی) هم ادعا داشت شکرالله پاکنژاد از عوامل ساواک بود و ساواک او را برای خبرچینی به میان زندانیان دیگر فرستاد.
…
نشان دادن گزارشهای غیرواقعی مسئولین ساواک؛ در مورد رهبر عقیدتی مجاهدین، از انتقاد امثال من به عملکرد ایشان در این سالها نمیکاهد. من از «مسعود رجوی»ای صحبت میکنم که معلم بود نه مُبلّغ؛ و باور داشت در نقد چیزی وجود دارد که مرتبط با فضیلت است. همو که در ظلمت شبانه بعد از سال ۵۴، پرچم ایستادگی برافراشت و در دافعه قاتلین مجید شریف واقفی به راست نغلطید و به آرمان حنیف وفادار ماند.
…
ضمناً آقای معتمد به دستگیری رحمان(وحید) افراخته(و سید محسن سید خاموشی) و شرکت «سرگرد اسدالله بختیاری» در آن اشاره می کنند. (دقیقه ۳۶ ویدئو)
گفته میشود وحید هنگام دستگیری سیانور خورده بود (که معدهاش را شستشو دادند…)
او در آغاز بسیار بسیار شکنجه شد. بعداً البته شکست و صغیر و کبیر را لو داد و به جلد بازجویان رفت. بماند که نقش «محمد توکلی خواه(فردوس) نیز؛ در لو دادن دیگران و…برجسته بود. توضیحات آقای معتمد(در ویدئوی ضمیمه) پیرامون وحید؛ همه ماجرا نیست.
در دقیقه ۴۵ آقای معتمد اشاره میکنند [که وقت دستگیری محمد حسن ابراری جهرمی]؛ به خواست وحید ، به وی مسلسل میدهند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
به رگبار بستن ۹ زندانی سیاسی در سال ۵۴
از حق نگذریم در صحبتهای آقای معتمد نکات قابل توجه و عبرت انگیز کم نیست و من بسهم خویش از ایشان تشکر میکنم. پنهان نمیکنم که از رنج ایشان، رنج میبرَم…
…
از آقای معتمد که از تیرماه ۱۳۵۴ تا اواخر دیماه ۱۳۵۷ از کلیه سوژههای کلیدی کمیته مشترک شنود کردهاست، همچنین از آقایان رضا عطارپور مجرد(حسین زاده) و ناصر نوذری(رسولی) و… انتظار میرود داستان به رگبار بستن (بیژن جزنی، کاظم ذوالانوار، حسن ضیاظریفی، احمد جلیلی افشار، مشعوف کلانتری، عزیز سرمدی، محمد چوپانزاده، عباس سورکی و مصطفی جوان خوشدل) را – البته نه آنچنان که آقای ثابتی نقل کردهاند – همانگونه که واقع شده، روایت کنند.
فردا یا پسفردا همه غبار میشویم…غبار…
…
از سر کِشته خود میگذری همچون باد
چه توان کرد که عمر است و شتابی دارد
عضدی(محمد حسن ناصری) و منوچهر وظیفه خواه و سرگرد وزیری و مسعود آیرملو و هوشنگ ازغندی و… سر بر خاک نهادند و آنچه را باید به مردم میگفتند، نگفتند. فردا یا پسفردا ما هم غبار میشویم…
«پنج سال یا صد سال همچون پرکشیدن پرندهای میگذرد و زمان سالها را خواهد خورد، چونانکه دندان های اسب را میخورد»