خانه » مقاله » جامعه وفرهنگ درخاورمیانه ی مدرن/رضا اغنمی

جامعه وفرهنگ درخاورمیانه ی مدرن/رضا اغنمی

918

اسلام رادیکال

مجاهدین ایرانی

نویسنده: یرواند آبراهامیان

مترجم: فرهاد مهدوی

چاپ دوم – بهار ۱۳۹۵

ناشر: سِلف پابلیشر – لندن

 

در مندرجات، پس از یادداشت مترجم برای چاپ دوم – اشاره – سپاس گزاری و دیباچه، متن کتاب در یازده فصل باعنوانهای گوناگون آمده، سپس یادداشتها – (پانویس ها) – و پس از آن با گزارش کامل انستیتوی تحقیقات دفاع ملی آمریکا، کتاب ۴۲۴ برگی به پایان میرسد.

دیباچه با سخن جالب ناصر صادق، یکی از اعضای مجاهدین خلق ایران در سال ۱۳۵۱ دردادگاه، آغاز شده است:

“شما ما را شکنجه کرده اید و دردادگاههای فرمایشی خود محکوم میکنید، و هم اکنون نیز حکم اعدام و مرگ مارا صادر خواهید کرد. آیا هیج درنگ کرده اید که فکر کنید چرا شمار بسیاری از جوانان روشنفکر نظیر ما تمایل دارند به مبارزه ی مسلحانه بپیوندند و تمام عمر خود را د ر زندان بگذرانند و اگر ضرورت داشته باشد خون خویش را نثار کنند؟ آیا هیچگاه از خود پرسیدهاید چرا شمار بسیاری نظیر ما مایلند که به یک فدای عالی دست بزنند؟”

بخش نخست با عنوان دولت و جامعه ، تشکیل سلطنت پهلوی وشکل گیری سازمان های نوپای دولتی و در همین زمینه نگاهی ست گذرا به تحولات سیاسی – داستان تک حزبی رستاخیز و تغییر تقویم کشور از هجری به شاهنشاهی، آن هم یک شبه، «درحهان کمتر رژیم معاصری بوده که این چنین بی محابا، تاریخ مذهبی کشور خود را نادیده گرفته باشد». پژوهشگر، سپس زمینههای برآمدن انقلاب اسلامی را با تشکیلات وشاخههای گوناگونی که دراین خیزش همگام بودند را یادآور شده و مهمتر، ازتحول و دگرگونی حوزه های علمیۀ قم می گوید: در عنوان روحانیون عوام گرا می نویسد: « به عنوان نمونه ثبت نام در۱۴حوزه ی علمیه قم از ۶۵۰۰ نفر درسال ۱۳۵۷ به ۱۸ هزار نفر درسال ۱۳۶۳ رسید». سخن از کمیتههای انقلاب رفته و گسترش نامحدود فعالیتها : « تا پایان تابستان ۱۹۷۹ درتمام مناطق مسکونی، کمیتههای انقلاب فعال بود و سپاه پاسداران در بیش از ۵۰ شهر از شهرهای مرکزی ایران، شعبه داشت . . . جای تعجب نبود که از نظر بسیاری این کمیته ها، دادگاه ها و سپاه، دولت دردولت محسوب می شد». از بنیاد مستضفان که کلیه دارائیها واموال بنیاد پهلوی را گرفت، اموال ۶۰۰ تن از درباریان، افسران بلند پایه و بازرگانان ثروتمند را مصادره کرد. «بنیاد مستضعفان؛ به زودی ۲۰ درصد ازکل سرمایههای خصوصی کشوررا دراختیار گرفت، ۱۵۰ هزار نفررا به استخدام خود درآورد و یک امپراطوری بزرگ اقتصادی راه انداخت. ۷۸۰۰ هکتار زمین مزروغی، ۲۷۰ باغ میوه، ۲۳۰ کمپانی تجاری، ۱۳۰ کارخانه بزرگ، ۹۰ سینما، و دو روزنامهی اصلی را شامل می شد.”

اعدام بیش ازیکصد نفر ازمعتادین و فواحش وهمجنسبازان، به حکم دادگاههای آخوندی، که درجهان انعکاس بدی از شریعت را منعکس کرده بود، نارضائی رئیس دولت وقت بازرگان را فراهم ساخت ودراعتراض به حکم دادگاههای اسلامی گفت : «مجازات اعدام، برای فاحشهگی، زناکاری و همجنسگرائی نیست.”

تضعیف و تخریب سازمان یافته و هدفمند سُنتگرایان، برای سقوط دولت بازرگان در راه تسخیر تمام عیار قدرت حکومت ملایان نشان میداد که بازرگان و دولت او حریف ملایان نبوده و نخواهد شد. روشهای عوام پسندانه به ویژه رواج ادبیات لمپنی که آخوندهای تازه به دوران رسیده به کارگرفته بودند، خلاف رفتار و اخلاق دولت بازرگان بود. اینکه ملایان باهرگونه نوگرائی مخالفند و از هرگونه دگرگونی رو به کمال وحشت دارند بیجا نیست. به هشیاری دریافتهاند که با تحول فکری و اجتماعی مردم، نقش ویرانگرسُنتگرایان و مقام موهوم وخود ساختۀ نمایندگی خدا با

همهی امتیازهای رایگان ازبین رفته و بساط مفتخوری برچیده خواهد شد. با برآمدن سلطنت ولایت فقیه، خطرهای بنیادی ازبالا سر سُنتگرایان رخت بربست.

با احکام چند دقیقهای دادگاههای انقلاب با تکیه به سنتهای دوران جاهلیت عرب، اعدامهای بدون محاکمه راه افتاد: «۵۰۰ تن ازاعضای رژیم سابق را به جرم جدید محاربه با خدا، اعدام کردند. اعدام شدگان ازجمله عبارت بودند از هویدا و ۷ وزیر سابق که درقتل کسی مشارکت نداشتند و ۳۵ ژنرال، ۱۵ سرهنگ ، ۹۰ کارمند ساواک. این افراد بدون داشتن وکیل مدافع دوراز انظار مردم و بدون فرجام خواهی اعدام شدند». دربحث انتخابات مجلس خبرگان، آمده است «آن هم درکشوری که ۷۰ درصد رأی دهندگان آن بی سواد بودند»، گمان کنم که درنشر این خبر کمی بی توجهی شده است. با فعالیتهای چندسالۀ سپاه دانش درسطح ایران که تا دورترین روستاهای کشور گسترش پیدا کرده بود، در این درصد باید تأمل کرد. آمار آن دوران یعنی درآستانۀی انقلاب بیسوادان کشور ۵۰ درصد با اندکی بالا پائین ثبت وضبط شده است.

دربارۀ قانون اساسی جمهوری اسلامی و بالاگرفتن تضادها بین دولت بازرگان و علماء: «مجلس خبرگان تحت هدایت بهشتی، یک ماده طولانی مطرح ساخت که درآن حاکمیت را ازمردم به علماء منتقل می کرد وقدرت واقعی رااز ریاست جمهوری ومعاونین انتخابی به روحانیون عالیرتبه تفویض مینمود. منتظری طی مصاحبهیی گفت اگر او مجبور باشد میان مردم و ولایت فقیه یکی راانتخاب کند؛ البته که ولایت فقیه را انتخاب خواهد کرد». مخالفتها شروع شده بود. آیت الله شریعتمداری با «اعتراض گفت: مجلس خبرگان به جای اصلاح پیشنویس اصلی، این را به کلی عوض کرده است واین چنین تفسیری از ولایت فقیه، نه تنها شرع، بلکه اصول دموکراسی و حاکمیت مردم را نیز نقض می کند . . . حزب جمهوری اسلامی با انحصار مطبوعات وتهیه سلاح از ارتش، درصدد اقدام علیه جمهوری خلق مسلمان است». آیت الله حسن طباطبائی قمی نیزدراعتراض « مجلس خبرگان، حزب جمهوری اسلامی و دادگاههای انقلاب را به خاطر این که اسلام را مورد استهزاء قرار داده است، مساجد را دراختیار گرفته وهمچنین به خاطرتشویق فساد و عدم تضمین کافی برای مالکیت خصوصی، محکوم نمود.”

گروگانگیری سفارت آمریکا، برکناری دولت موقت بازرگان، شروع جنگ عراق با ایران و سردی روابط خمینی با بنی صدر از مسائلی است که نویسنده با کنجکاوی به توضیح حوادث پرداخته، هیاهوهای عوام پسند و فضای کاملا اختناق و استبداد مذهبی را که آرام آرام از پشت حصار کمیته ها و مساجد رخ مینمایاند، یادآور شده است.

با برکناری بنی صدر و دعوت او از مردم برای تظاهرات در سیام خرداد «پاسداران با کمک چماقداران، تعمدا به میان جمعیت شلیک کرده ۲۰۰ نفر را مجروح و ۵۰ نفررا کشتند». رئیس زندان اعلام کرد که «از دستگیرشدگان عصرهمان روز در زندان اوین ۲۳ تن ازتظاهرکنندگان اعدام شدهاند که درمیان آنان دو دختر نوجوان نیز دیده میشد». فردای آن روز مجلس با اکثریت، بنی صدر را به خاطر بی کفایتی از ریاست جمهوری برکنارکرد». چند روزبعد دفتر مرکزی جمهوری اسلامی درتهران با بمب قدرتمندی منفجر شد. در زمان حادثه گفته شد که تلفات بیش از یکصد نفربوده ولی حکومت ملایان به خاطر تقدیس و بزرگداشت ۷۲ تن شهدای کربلا، تعداد شهدای آن انفجار انتقامجویانه را ۷۲ نفراعلام کردند. «رژِیم، مجاهدین را مقصر دانست و حمله به اپوزیسیون به طور عام و علیه مجاهدین به طور خاص آغاز شد. طی فقط مدت کوتاهی پس از انفجار، بیش از یکهزار نفر به جوخه های اعدام سپرده شدند و این تقریبا دوبرابر بیشتر از مجموع سلطنت طلبهایی بود که بعد ازانقلاب اعدام شدند». با خروج بنی صدر و رجوی از کشور فشار به مجاهدین و مخالفین افزایش یافت. فضای امنیتی در شهرها به ویژه درتهران حاکم وچشمگیر شد: «موجی از ترور که عمدتا توسط مجاهدین سازماندهی شده بود را از سر گذراند. قربانیان این ترورها عبارت بودند از دادستان کل، رئیس پلیس، رئیس زندان اوین، استاندار گیلان، فرمانده سپاه تبریز و ائمۀ جمعهی شیراز، رشت، تبریز و کرمانشاه. ترور دولتی با واکنش متقابل مجاهدین پاسخ داده می شد و بالعکس». در فضای آشفتۀ ترورها پایههای قدرت حکومت اسلامی محکمتر میشد. «نفرات سپاه پاسداران به یکصد و پنجاه هزار نفر رسید و اکنون دیگر دارای افسران مربوط به خود و لشگر زرهی (تانک) و وسائل حمل و نقل و پادگانهای آموزشی و حتی نیروی دریائی بود. “بسیج” به ۲۵۰ هزار بالغ گردید و کمیتهها نیز سراسر کشور را درپوشش خود داشتند». افزایش بی رویۀ کارمندان دولت و احداث چند وزارتخانۀ نوپا : «باعث شد که تشکیلات دولتی رشدی معادل ۳۰۰ درصد باشد». بانکها با دادن وام های کلان به بازاریها و حامیان رژیم و خودداری از پرداخت مالیات بازاری جماعت حیف ومیلهای کلان تا به جائی که «روزهایی که خمینی فریاد می زد طبقات فقیر، وارثان زمین هستند، و اسلام متعلق به زاغه نشینان است” سپری شده بود». این نا به سامانیها به جایی رسید که «بین سالهای ۱۹۷۹ تا ۱۹۸۶ درآمد یک

کارمند متوسط اداری ۵۰ در صد و درآمد یک کارگر حرفه یی صنعتی تا ۳۰ درصد کاهش یافت. ثبت نام دردانشگاهها، از جمله دانشکدههای پزشکی و کشاورزی از۱۵۴هزار، به ۱۰۴ هزار تقلیل یافت». سپس آماری تأسف بار از وضع بهداشتی و کاهش خدمات درمانی بیمارستانها آمده است.

مقایسـه رأی دهنده ها درانتخابات مجلس اول و دوم نیزجالب است و شنیدنی، روایتی مستند؛ نمایانگر بی اعتمادی مردم به حکومت فقها که با شعارهای عوامانه مردم را فریب دادند: «دراولین انتخابات مجلس اسلامی، بیش از ۲۷۴ هزار رأی در تبریز، ۸۰ هزار در کرمانشاه، و ۲۳ هزار در انزلی به صندوقها ریخته شد. اما در دومین انتخابات همین مجلس که ۴ سال بعد برگزار گردید. کمتراز ۶۴ هزار رأی در تبریز، ۲۰ هزار در کرمانشاه، و فقط ۵ هزار رأی در انزلی شمرده شد.

بخش دوم مجاهدین : این فصل با چکبدهای ازنظرگاه آیت الله طالقانی دربارۀ مجاهدین شروع می شود. آقای طالقانی مجاهدین را مسلمانان واقعی معرفی میکند وسپس میافزایند که «نگینها یا مشعلهای فروزانی که درزمانهای تاریک میدرخشند. آنها بودند که مبارزهیی قهرمانانه را آغاز کردند که دربلوغ خود نهایتا به انقلاب اسلامی منجر گردید» . مبالغه گوئی با کلامی غلو آمیز.

این بخش نگاهی ست به شکلگیری مجاهدین وگرایشهای برخی از موسسان به فلسفۀ مارکس: « که همهی مذاهب را به عنوان افیون تودهها میدید». ازمطالعات مجاهدین و شیوه های نگرشی آنها به تاریخ صدر اسلام که «یک متد قویا نوین وغیر ارتدوکس را در زمینه ی تفسیر پایه گذاشتند؛ متدی که حتی برخی آن را عمیقا بدعت گذاز و ارتدادی نامیدند». جلد اول کتاب «چگونه قرآن بیاموزیم» را سند این مدعا معرفی میکنند. اما درجزوه ای که پس از انقلاب چاپ ومنتشر شده این مسئله پس گرفته شد که : «همه مذاهب را به عنوان افیون تودهها میدید رد کرد. . . . مارکسیسم علمی با اسلام واقعی مطابقت داشته و الهام بخش بسیاری از روشنفکران ایران و جنبشهای کارگری و ترقی خواه درسایر نقاط جهان بوده است.”

بخش ۴ بحث فعالیتهای دکترعلی شریعتی و آثار بجا مانده از این پژوهشگر پرکار اسلام، و فارغ التحصیل دانشگاه سوربن پاریس است. سخنرانیهای جالب شریعتی درحسینیه ارشاد در دهههای تحول ایران در دوران پهلوی دوم مورد توجه بسیاری از جوانان تحصیلکرده و دانشگاهیان قرار گرفته بود. شریعتی با سخنرانیهای تندی که درباره روحانیت سنتی میکرد، دربیداری طبقات گوناگون مؤثر افتاده بود. آشنائی او با متد مارکسیستی «مارکسیسم اسلامی» که در آن روزها توسط مجاهدین خلق رایج شده بود مورد اتهام وسبب دستگیری او گردید: «مدت ۱۸ ماه زندانی شد». شریعتی مخالف سرسخت روحانیان سنتی بود واعتبار چندانی به حضور آنها نداشت. بیجا نبود که: « حتی برخی ازروحانیون محافظه کار، حسینیه ارشاد را کافرستان نامیدند». به احتمال زیاد دراثر فشارهمان ها بود که حسینیه در ۱۳۵۱ توسط ساواک بسته شد.

شریعتی، «روحانیت را متهم میکند که تلاش دارد تا “کنترل انحصاری” تفسیر اسلام را برای استبداد روحانی” به دست آورد. او می نویسد ” این نوع استبداد بدترین و ظالمانهترین استبداد در طول تاریخ بشرخواهد بود. روحانیت، قرآن را ازدسترس مردم عادی خارج ساخته و از تحمل هرگونه تفسیر دگراندیشانه سرباز زده، وتقلید را به معنای “اطاعت کورکورانه” تعبیر میکند». گفتن دارد که شریعتی، به هشیاری جوهر اندیشه وانگیزۀ حضور روحانیت را دریافته و پیام بالا را به عنوان امانتی محکم، برای درک و بیداری عمو م به تاریخ واگذاشته است.

فصل ۵ باعنوان: سالهای سازنده و شکل دهنده، توسعۀ فعالیت های مجاهدین و تدارک کادرهای آموزشی مبارزات مسلحانه است. اعزام نفرات آماده به سازمان آزادیبخش فلسطین (الفتح) برای آموزش، البته به طور قاچاقی دورازچشم مآموران همیشه خمار ریز و درشت انتظامی و مرزبانی و گمرکی وغیره، با کمک مالی بازاریان مسلمان و متدین! و دراین فعالیت ها «گروه ۶ نفره ی دوم درراه دوبی به اردن، به خاطرمسافرت با گذرنامههای جعلی، توسط پلیس محلی دستگیر شدند. بعد از گدراندن ۴ ماه در زندان، آنهارا به ساواک تحویل دادند تا با هواپیما به ایران برگردانده شوند. اما مشگین فام، روحانی و نفرسومی ازهمکارانشان که برای بررسی شرایط به دوبی آمده بودند، سوار همان هواپیما شدند و آن را به گروگان گرفتند و به بغداد بردند . . . . . . گرچه این هواپیماربائی دررسانههای بینالمللی انعکاس یافت، اما هیچ کس، حتی ساواک متوجه نشد که این اقدام توسط یک سازمان جدید صورت گرفته است. درواقع

یک سال بعد، وقتی ساواک به جزئیات فعالیت های اپوزیسیون پرداخت، آشکار شد که مقامات ایرانی نمیدانستند هوا پیما ربائی دوبی کار گروه چریکی جدید بوده است». خواننده از خواندن خبر حیرت زده می شود از پوشالی بودن این سازمان به ظاهر مخوف ، اما درواقع پف آلود ساواک. غفلت و بیخبری سازمانی با آن عرض و طول با آن همه هفت تیرکشهای حرفهای. انگار فقط تربیت شده بودند برای عرض اندام با بچه مدرسهایها به خاطر خواندن « مادر ماکسیم گورگی» یا هدفگیری برای کشتن گروه جزنی در تپه های اوین که در دسترشان بود! با این حال ساواک، نقشهی مجاهدین در باره بمب گزاری مراسم جشن های ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی را کشف میکند «چند روز پیش از بمب گذاری ۳۵ تن از اعضای سازمان را بازداشت کرد.”

حادثه سباهکل وآثار سیاسی و پیامدهای آن ازمسائلی ست که پژوهشگر مورد بررسی قرار داده، با شرح محکومیت، میزان تحصیلات، موقعیت خانوادگی آنها، طی جدولهای مستند توضیح داده است. بیشتر محکومین و اعدام شدهها دارای تحصیلات دانشگاهی بوده، و خواننده درمانده ازخود می پرسد: چرا حکومت از درک درد جوانها عاجز مانده؟ چرا دلسوزی پیدا نشده به درد دل آنها برسد؟ با مسالمت راههای عقلانی برگزیند و جلوکشتارها را بگیرد. این خشونتهای سازمان یافته برعلیه تحصیل کردهها را چه دستهای ناپاکی سامان داده اند که هنوز هم دراین سرزمین نفرین شده ادامه دارد! پنداری قدرت چشمها را کور و گوشها را کر می کند! آیا دولتی که حفظ جان ومال مرم را بر عهده دارد، واقعا نتوانسته راه دیگری جز کشتار بیرحمانۀ ان همه جوان تحصیل کرده پیدا کند؟! بگذریم. این قصه گویا سر دراز دارد! ازبچگی به ما آموخته اند «ازماست که برماست.”

از را ه اندازی ایستگاه مخفی رادیو دربغداد و بالاگرفتن کیش شخصیت پرستی رجوی: «زندان قصر در اوایل دهه ۱۹۸۰، بستر و محل رشد کیش شخصیت پیرامون رجوی بود». اشاره ای دارد به اعلامیه پنتاگون در۱۹۷۵ که «مجاهدین در چین دوره میبینند و به عنوان جناح مسلح نهضت آزادی بازرگان عمل میکنند. آدمی، هیچگاه نبایستی بی اطلاعی پنتاگون را دست کم بگیرد.”

درفصل ۶ با عنوان انشعاب بزرگ، بخش بزرگی از مجاهدین اسلامی با انتخاب مارکسیسم از اسلامیها جدا میشوند: «در ابتدا ما گمان میکردیم میتوانیم مارکسیسم و اسلام را باهم ترکیب کنیم و جبرتاریخی را بدون ماتریالیسم تاریخی بپذیریم. اکنون اما دریافتهایم که این غیرممکن است … ما مارکسیسم را انتخاب کردیم، زیرا آن، راه حقیقی رهایی طبقۀ کارگراست». اعلامیه صادقانه بی تکلف، پشیمانی ازت فکرکهنه وریشه دار دینی، اختلاط آن با فلسفۀ وعلم دنیای مدرن، انتخاب راه و روش تازه، اعتراف به جهل و نفی گذشته، در تبیین کمال تجربی و درعین حال شتاب جهت پذیرش راهی ناهنجار برخلاف آمال طبقه محروم، بدون آماده بودن زمینههای اجتماعی فرهنگی را یادآور میشود. برخورد جزنی با آرای مجاهدین از خواندنی ترین مباحث است که نویسنده دراین فصل به آن پرداخته است: «قرآن و شریعت که در قرن هفتم عربستان تولید شده، امکان ندارد، متناسب با احتیاجات جدید نوسازی شود. . . جزنی هشدار می دهد که این گونه تلاش ها برای زنده کردن اسلام، به شدت خطرناک است زیرا میتواند آلت دست روحانیت مرتجع بشود». اینجاست که پیامد آفتهای تبلیغات پیگیر مذهبیِ شریعتی و مجاهدین دراحیای مناسک عرب جاهلیت، عریانتر می شود. نامه مجتبا طالقانی به پدرش نیز دراین فصل آمده که به روایت نویسنده «تغییر ایدئولوژی مجاهدین ازاسلام به مارکیسیسم» را توضیح می دهد. اکثر مجاهدین تا بهار ۱۹۷۵ به مارکسیستها میپیوندند. اختلافهای عقیدتی ودرگیریهای گروهی آنها اوج می گیرد. شریف واقفی درمخفیگاه خود در مشهد توسط همسرش لیلا زمردیان به دست شهرام لو میرود و در یک درگیری مسلحانه کشته می شود. « تا انقلاب اسلامی، ۴۲ شهید از مجاهدین مسلمان و ۴۷ شهید از مجاهدین مارکسیست به جای گذاشت. اکثر آنان مانند ۴۱ مجاهد جانباخته سالهای ۱۹۷۲ تا ۱۹۷۵ جوان، تحصیل کرده ی دانشگاه، . . . بودند.”

“رهایی بزرگ” با سخن آیت الله بهشتی شروع می شود “انقلاب اسلامی برسه ستون استوار شد : امام خمینی، علی شریعتی و سازمان مجاهدین» . اولی پذیرفتنیست دومی و سومی اغراق است. ازهمان اغراقهایی مانند آمار شرکت کنندگان درتظاهرات درآستانۀ انقلاب ۵۷ که معلوم نبود برچه مبنائی صدهزار نفر شرکت کننده میلیونها نفر معرفی میشد! به هرصورت، گروههای فعال سیاسی دیگری نیز ازچپ و راست درصحنه مبارزات بودند. با سقوط دولت بختیار، برخلاف پیش بینیها، و باور و امید مردم، دوران دیگری از ترور و وحشت آغازشد. دورانی که پس از نزدیک به چهار دهه، تا به امروز ادامه دارد. به فرمان امام خمینی دولت موقت بازرگان تشکیل شد. به موازات آن دولتهای ریز ودرشت نیز از قبیل کمیتههای انقلاب، دادگاههای انقلاب، و . . . در هرکوی و برزن و مسجد با

گروهی مسلح باحضور چند دستاربند شکل گرفت. هر سازمان و گروه سیاسی ساختمانی را اشغال و شروع به پخش روزنامه و تعیین خطی مشی برای اداره کشور کردند. و روحانیت نوپا با بیرحمی بی سابقه به حذف یک یک سازمانها پرداخت. حبس و شکنجه واعدامهای بدون محاکمه فضای خشونت و مرگ را درسراسر کشور گسترش داد. و چه بیگناهان فراوان که به عنوان “طاغوتی” به تهمت همکاری با نظام گذشته جان باختند. «همان زمان که مجاهدین حملات خود را به جمهوری اسلامی شدت میبخشیدند . . . خمینی اعلام کرد «هرکس علیه علما سخنی بگوید علیه اسلام سخن گفته است.”

حمله به سفارت آمریکا و گروگانگیری دیپلوماتهای آمریکایی ، جنگ عراق و ایران، عزل بنی صدر و خروج از کشور، سیطره تمام عیار سلطنت ملایان را فراهم ساخت. واقعۀ خونین سی خرداد و انفجار مرکز حزب جمهوری اسلامی در ۲۸ ژوئن که درآن بهشتی با عده ای ازهواداران سرسخت رژیم کشته شدند، دستگیری و اعدام زندانیها و مخالفین شتاب بیشتری گرفت. رقم اعدام شده ها به «۲۵۰۰ تن رسید.”

آخرین فصل کتاب، فصل ۱۱ با عنوان تبعید با دو پیام از اعضای مجاهدین است. و خروج بنی صدر و رجوی از کشورو اقامت در پاریس. تشکیل شورای ملی مقاومت، و بی عملی شورا کتاب بسته میشود.

درپایان باید بگویم که عملکرد مجاهدین با پناه بردن به صدام وهمکاری با دشمن به ویژه در دوران جنگ دوکشور، درذهنیت تاریخی مردم ایران بعنوان مادۀ ننگینی از نفرت و بد نامی ازآنها لانه کرده است. این لکۀ سیاه به این زودیها از خاطره های عموم زدودنی نیست

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شدخانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*