در خرداد ماه پیش دنیای باستانشناسی ومیراث فرهنگی و هنر ایران یکی از مهم ترین فرزندان خود را از دست داد. دکتر شهریار عدل ایران شناس برجسته و متخصص ممتاز تاریخ؛ باستانشناسی و هنر ایران در روز یکشنبه ۳۱ خرداد در پاریس خاموششد. من این خوشبختی را داشتم که درست ۳ روز پیش از خاموشی او به خانه اش در منطقه پانزدهم پاریس رفتم و چند ساعتی با او گفت و گو داشتم. ۳ روز بعد که شوربختانه خبر خاموشی اش را شنیدم؛ من هم مانند دیگر دوستان و دوستداران فرهنگ و تمدن ایران شگفت زده و اندوهگین و سوگوار شدم؛ به دیدارش رفته بودم تا به عنوان یک کارشناس حفظ و معرفی میراث فرهنگی و تمدن کهن ایران و عضو ایکوموس جهانی در باره میراث فرهنگی سراسر جهان که با تهدیدهای مختلفی روبروست؛ به ویژه در باره آثار تمدنی حوزه فرهنگی ایران بزرگ در سوریه و عراق که توسط دولت اسلامی – داعش – مورد تهدید قرار گرفته و نیز خطراتی که مکان هایی تاریخی ایران مانند تخت جمشید؛ پاسارگاد و آرامگاه کورش بزرگ را تهدید می کند؛ برای سایت انجمن گفتوگو کنیم. اما شهریار عدل گفت به دلیل این که در راه سفر به ایران هستم برای ادامه ی طرح ارگ تاریخی بم این گفت و گو را به بعد موکول می کنیم. خاموشی دکتر شهریار عدل اگر چه بسیاری از طرح ها ی او را نا تمام گذاشت اما بدون شک جای پای ژرف او در تاریخ و فرهنگ و میراث فرهنگی و باستانشناسی ایران پایدار خواهد ماند.
شهریار عدل، فرزند احمد حسین عدل و ضیاء والی، در سال ۱۳۲۲در تهران به دنیا آمد. اجداد پدریش از اهالی تبریز و اجداد مادری از بسطام بودند. او در سال ۱۳۳۸برای ادامه تحصیل به پاریس آمد و تحصیلات دانشگاهی خود را در مدرسه عالی علوم تاریخی در سوربن و همچنین در رشته تاریخ عمومی هنر، باستانشناسی مشرق زمین و تاریخ هنرهای دوره اسلامی در مدرسه موزه لوور به پایان رساند. عنوان پایان نامهاش در دانشگاه سوربن «فتوحات همایون» بود و به تاریخ جنگهای شاه عباس در خراسان و فنح هرات میپرداخت
عدل در سال ۱۹۷۶به عضویت مرکز ملی پژوهشهای علمی فرانسه با عنوان اختصاری-CNRS- درآمد. وی هم چنین ریاست کمیته بینالمللی تدوین تاریخ آسیای میانه در یونسکو را به عهده داشت شهریار نقش عمدهای در ثبت جهانی تخت جمشید، چغازنبیل و میدان نقش جهان اصفهان در فهرست میراث فرهنگی جهان یونسکو داشت. همچنین بخشی از فیلمهای بجا مانده از دوران قاجار را از خطر نابودی نجات داد و آنها را برای مرمت و بازیافت به فرانسه آورد در تاریخ ۱۳مهر ۱۳۸۸دبیرکل یونسکو مدال فرهنگ جهانی یونسکو موسوم به پنج قاره را به شهریار عدل اهدا کرد. عدل همچنین از اعضای هیئت تحریریه مجله استودیا ایرانیکا بود که از ابتدای دهه ۷۰میلادی در فرانسه منتشر میشود و دیگر اعضای تحریریه آن افرادی چون ژیلبر لازار، پل برنار، ژان کالمار، یان ریشار و فیلیپ ژینیو بودند.
مرگ و خاکسپاری
شهریار عدل در ۳۱خرداد ۱۳۹۴به دلیل ایست قلبی در شهر پاریس درگذشت. در ابتدا مقرر بود که پیکرش پس از انتقال به تهران، در قطعه نامآوران بهشت زهرا به خاک سپرده شود. ولی در روز یکشنبه ۷تیر ۱۳۹۴در مراسم تشییع جنازه وی که در محوطه موزه ملی ایران صورت گرفت، کامران عدل برادر شهریار عدل اعلام کرد که با توجه به اینکه هنوز موافقت نشده است که پیکر شهریار عدل در محوطهای باستانی دفن شود، پیکر او به صورت امانت در بهشت زهرا نگهداری میشود.
در نهایت و با توجه به منع قانونی دفن در جمهوری اسلامی افراد در محوطههای تاریخی، صبح روز دوشنبه ۸تیرماه ۱۳۹۴پیکر شهریار عدل در قطعه نامآوران بهشتزهرا دفن شد.
از نگاه دیگران
ایرینا بوکووا دبیر کل یونسکو در پیامی به مناسبت خاموشی شهریار عدل نوشت:
با شنیدن خبر سنگین و ناگوار درگذشت پروفسور شهریار عدل، تسلیت قلبی خود را به خانواده، دوستان و همکارانش ابراز میدارم.
مقام حرفهای بینالمللی پروفسور عدل به راستی بسیار برجسته و ممتاز بود؛ باستان شناسی مشهور و عضو مرکز ملی تحقیقات علمی فرانسه(CNRS) که ریاست کمیته بینالمللی علمی ایکوموسICOMOS شورای بین المللی بناها و اماکن تاریخی را نیز در سابقه کاری خود دارد. در همگی این فعالیتها و موقعیتها، نگاه پرفسور عدل به ارزشها و اولویتهایی معطوف بود که در قلب یونسکو جای دارند.
یادِ پروفسور عدل، با خوشمشربیاش، با شور و شوق خردمندانه و روشنفکرانهاش و به ویژه با نقش بی بدیلش در پروژهی «تاریخ تمدنهای آسیای میانه» در سلسله انتشارات یونسکو، در خاطر همه همکارانش در یونسکو باقی خواهد ماند.
او ریاست کمیته علمی بینالمللی برای تمهید و تدوین این مجموعه چند جلدی را بر عهده داشت و با این کار به آرزوی خود رسید، چون میخواست در تحقق آرمان مندرج در قانون اساسی یونسکو سهیم باشد، یعنی درتوسعه و ارتقای راههای ارتباط میان مردمان و استفاده از این ارتباط برای درک متقابل و آگاهی بهتر و کاملتر از زندگی جوامع بشری از یکدیگر.
فقدان پروفسور عدل و جای خالی او برای یونسکو سنگین و عمیق خواهد بود.
موزه شهریار عدل در تهران
در گفت و گوی اختصاصی سایت انجمن جهانی زرتشتیان پاریس با کامران عدل عکاس شناخته شده جهانی و برادر شهریار عدل گفت : پیشنهاد شده که خانه مادری او به موزه «شهریار عدل» مبدل شود؛ همان خانه ای که در آن به دنیا آمده ؛ حتی جای فرشی که مادر او را زاییده تغییر نداده اند.
کامران عدل که خود عکاس همه یادمانهای میراث فرهنگی ایرا ن است می گوید: اگر موافقت شود پیکر او را به خانه اش باز می گردانیم. خانه ای که شاید همه چیزش عتیقه باشد از صندلی های کنده کاری تا نقاشی های قهوه خانه های صدساله و هزاران عکس که به دیوارها آویزان شده اند از عکس پدر که پدر کشاورزی نوین ایرانست تا پسر عمو که پدر جراحی نوین ایران است.
در ابتدای گفتوگو با کامران عدل، نخست از ایشان میپرسم که شهریار عدل را چگونه معرفی میکنید؟
شهریار مثل تمام «عدلها» بود که عاشق کارشان هستند. بدون اغراق میتوانم بگوم بزرگ ترین فامیل انتلکتوئل ایران، فامیل عدل هستند: از منصورالسطنه عدل، حبیب عدل، احمدحسین عدل، پروفسور یحیی عدل، فرهاد عدل، تا شهریار عدل و همینطور همایون عدل (که در جادهی اصفهان کشته شد)، همه آدمهایی عاشق کارشان بودند، با کارشان زندگی میکردند و شاید بتوانم با جرأت بگویم که زندگی خانوادگی؛ آنچنان سرشان نمیشد. نه این که توجهی به آن نداشتند، چون زنهایشان باعرضه بودند، آنها میتوانستند با فراغ بال به کارشان برسند. همه آنها عاشق بودند. رمز موفقیتشان هم همین بود. دربست خودشان را در اختیار کارشان گذاشته بودند.
شهریار هم عین آنها بود. شهریار عاشق کارش بود. روزی حداقل ۱۲ساعت کار میکرد. به قول خودش، در جایی گفته بود “من وقت ندارم پایام را روی پایام بگذارم”. در نتیجه، این عاشقی، علاقه به جستوجو، به تحقیق که تمام افرادی که نام بردم شامل حالشان میشد، باعث شد که آدم درجه یکی بشود. شهریار راه که میرفت، نُت برمیداشت. چوب کبریت که میدید، کاغذ سیگار گیر میآورد، مینوشت “چوب کبریت”! خودش میدانست در مورد چی میخواهد بنویسد. شاید اگر الان آن نتها پیدا بشود، میبینیم که نوشته مثلاً : چوب کبریت، شیر آب، چوب و…. کسی نمیداند در کلهی او چه میگذشته، چون مثلاً نوشته وقتی رسیدم فلانجا، اینرا مینویسم. از جمله، خواستم یک مقاله در بارهاش بنویسم، متوجه شدم که ۲۰۰-۳۰۰تا مقالهی نیمهتمام دارد. شوخی نیست! مقداری از مقاله را نوشته، بعد کار دیگری پیش آمده، گذاشته کنار. در این حد که او دانش داشت، در ادبیات، در معماری، هنر، روابط بینالملل، خیلی باید آدم را جمع کرد که بشود شهریار؛ منتها با یک اندیشه. به آقای طالبیان گفتم، برای اینکه بتوانیم کارهای شهریار را دنبال بکنیم، نیاز به اکیپی داریم که فرانسه زبان توپ باشد، اکیپی میخواهیم که فارسیزبان توپ باشند. آقای طالبیان گفتند که نداریم! یعنی در این حد، منحصر به فرد بود. وقتی رییس میراث فرهنگی بگوید هیچکس را نداریم، این ضایعه است. شاید هم شهریار ستون فقرات میراث فرهنگی ایران بود. هیچکس به این نکته توجه نمیکند. خودشان الان متوجه این موضوع شدند.
به نظر شما، بینش وسیع شهریار عدل در باستانشناسی حوزهی فرهنگی ایران؛ بیشتر چه منطقهای را در بر میگرفت؟
در دههی ۶۰، من مدتی با محمد ابراهیم باستانی پاریزی، بسیار نزدیک بودم. میخواستم ایشان در مورد یک سری عکسهایی که گرفته بودم، بنویسند که چون ننوشتند، من خودم مجبور شدم بنویسم و نویسنده شدم (با خنده). آقای پاریزی عضو هیأت تاریخ نگاری آسیای میانه در یونسکو بود. ایشان روزی به من میگفت: “آقا جان! این شهریار حکایتی است. ما مینشستیم با کارشناسان روس، انگلیسی، پاکستانی، هندی، چینی و… صحبت میکردیم، بعد شهریار میآمد فریادی سرشان میزد، تاریخ به نفع ما عوض میشد.
از وقتی که من عکاسی تمدن برونمرزی ایران را شروع کردم، طبیعتاً متوجه بلخ شدم (به عنوان مولانا). بعد میدیدم که شهریار مرتب به بلخ میرود. زیاد هم فرصت نداشتیم که بنشینیم با هم حرف بزنیم. نه او وقت داشت و نه من. یک روزی من مشکلی پیدا کردم، از او پرسیدم قلعهی سمنگان چیست؟ رؤیاست، قصهاست؟ چیه؟ گفت: «آنجایی است که رستم و تهمینه با هم عروسی کردهاند.» بعد دیدیم که تمام صحبتهای فردوسی پیرامون بلخ است. یعنی رستم طرفهای کابل به دنیا آمده است. من متوجه شدم که شهریار از آن موقع (۴۰سال پیش) آسیای میانه برایش مهم بوده است. من هم به خاطر موضوعی که پیش آمد، مجبور شدم با او در این زمینه صحبت کنم، در حالی که همین الان هم شما با مردم صحبت کنید، نمیدانند موضوع چیست. یعنی فردوسی؛ ایرانی را توصیف میکند که در بلخ و تاجیکستان بوده است. ولی ضحاک را در کوه دماوند خاک میکند. در آذربایجان هم میگوید: چون ایران نباشد، تن من مباد! این نشان از بینش وسیع در وهلهی اول فردوسی و بعد هم شهریار است. اینها برای من اعجابانگیز هستند که چقدر یک آدم میتواند وسیع فکر بکند.
ما برادری داشتیم به اسم همایون که در آن زمان شاگرد اول کنکور بوزار پاریس شد.- دانشسرایعالی ملی هنرهای زیبا ی پاریس- شهریار هم علاقهمند شد که این کار را بکند، ولی بعد آهسته آهسته کشیده شد به موزهی لوور؛ چون علاقه داشت. کسی تا علاقه نداشته باشد، نمیتواند ۱۸سال در «ری» کار کند. آقای حجت تعریف میکرد که در «زوزن» – روستای تاریخی در شهرستان خواف خراسان – به دیدن او رفته بود و دیده بود که در یک دیگ آبگوشت درست میکند و میخورد. چه کسی میتواند چهار سال اینطور زندگی کند. عشق میخواهد تا شما بتوانید این سختیها را تحمل کنید. نه تنها خودش مفتی کار میکرد، بلکه از ما هم مفتی کار میکشید. من در اکیپام شاگردی داشتم که کوه نورد یلی بود و بعد عکاس خوبی هم شد. شهریار از این کوه نورد خواست که کتیبههای برجهای مقبرهی دامغان و بایزید بسطامی و… را عکاسی کند. این عکاس، چون کوه نورد هم بود، توانستیم عکسهای درجه یک و خوب و با کادرهای مناسب بگیریم(آن موقع فوتوشاپ هم نبود) که شهریار بتواند از آن استفاده کند. یعنی شهریار چنین آدمی بود. وقتی میدید که اینها کوه نوردند، به فکرش میرسید که از آنها برای عکاسی استفاده کند. کسی به فکرش نمیرسد که کوه نورد را ببرد بالای برج. خود ماها که عکاس بودیم، چنین فکری نمیکردیم. شهریار دانشهای زیربنایی باستانشناسی و کاوش زیرزمینی را داشته و وقتی در جایی به ریگی، تکه خاکی و… برمیخورد، برایش جالب میشود و میکَنَد. فکر میکنم این هم تاثیر داشت.
میدانیم که در نخستین روزهای به قدرت رسیدن جمهوری اسلامی، میراث فرهنگی و تاریخی ایران با تهدیدهای جدی از سوی برخی از روحانیون – به ویژه خلخالی – روبهرو شد. چطور شد که شهریار عدل تختجمشید و چغازنبیل و پاسارگارد را در همان زمان در یونسکو به ثبت جهانی رساند؟ آیا احساس خطر کرده بود؟
موقعیتی که میراث فرهنگی بعد از انقلاب پیدا کرد و آقای خلخالی پیدا شد و شروع کرد به خراب کردن همه چیز… من شهریور ۱۳۵۸رفتم قم را عکاسی کنم، توی حرم حضرت معصومه دیدم که صدای دریل و چکش برقی میآید، یعنی توی حرم سروصدایی میآمد که انگار دارند آسفالت میکنند. پرسیدم چهکار دارید میکنید؟ گفتند: داریم قبور صفوی را خراب میکنیم. بعدازظهر همان روز با مرعشی نجفی ملاقات داشتم. میدانید که او آدم انتلکتوئلی بود. کتابخانهی مرعشی نجفی، از نظر حجم کتاب بینظیر است. در این ملاقات به ایشان گفتم: حضرت آیتالله، چرا دارید این قبور را خراب میکنید؟ گفت: ما؟ ما فکر میکنیم شما دارید خراب میکنید. همان موقع به شهریار تلفن کردم و گفتم که اینها فکر میکنند میراث فرهنگی دارد این قبور را خراب میکند. اما تا شهریار خودش را برساند، تمام قبرها را کندند.
این وضعیت پیش میآید که شهریار نگران میراث فرهنگی میشود و اول از همه تخت جمشید، پاسارگارد، چغازنبیل و میدان نقش جهان را به ثبت یونسکو میرساند. اگر احساس نگرانی نکرده بود، این کار را نمیکرد. یعنی در واقع، اوضاع اجتماعی باعث شد. قبرهای صفوی را که خراب کردند و شنیده بودیم که خلخالی میخواهد برود تخت جمشید را خراب کند. این شایعات آن موقعها روی زبانها بود، ولی همه میگفتند: مگر میشود؟! ولی میدانستیم که میتواند بشود. که خوش بختانه شهریار این کارها را کرد. وگرنه تخت جمشید را هم داغان میکردند. شهریار درجه خطر را حس کرد که چه بلایی ممکن است بر سر میراث فرهنگی قبل از اسلام ما بیاید که دوید این کار را کرد.
من دنیا را زیاد دیدهام. میگویند عربها چون با صورت مخالف بودند، صورتهای مجسمههای تخت جمشید را خراب کردهاند. ولی من اصلاً بر این باور نیستم. من نمیفهمم چرا عربها در سوریه و عراق این کار را نکردند و فقط در ایران این صورتها را خراب کردند؟ به این دلیل که در واقع، عربها خراب نکردند،
خوشرقصی خود ایرانیها اینها را خراب کرده است. من در سوریه بودهام، چرا این صورتها در سوریه سالم است، اما مال ما خراب شده؟ مگر عربها به سوریه نرفتند؟ خوشرقصی ما ایرانیها بعضی موقعها از حد میگذرد. این است که شروع ثبت این آثار به خاطر خطری بود که شهریار حس کرده بود که ممکن است آنها را خراب کنند.
درست است که این کار از یک لحاظ خیلی مهم بوده، ولی ۱۸سال در «ری» کار کردن، در «زوزن» کار کردن هم مهم است. قبل از اینکه شهریار در زوزن کار کند، من در سال ۱۳۵۴آنجا عکاسی کردهام و عکس بسیار عالیای هم از آنجا دارم. اما ما راه را در کویر گم کردیم. به دلیل اینکه هیچی نیست، راه هم نبود… ولی شهریار آنجا کار میکرد. همهی کارهای شهریار مهم بودند. تحمل گرمای بم و… آقای مجید وفایی که کار کتاب میکند و فرد ارزشمندی است در این کار، قبل از مرگ شهریار، به زوزن رفته بود و میگفت تمام باغبانها و کارگرها با وجود گذشت سالهای بسیار، با اشتیاق بسیار از شهریار عدل تعریف میکردند. کارگرها میدیدند که چنین آدم دانشمندی خودمونی کنارشان مینشیند و توی خاکها کارش را میکند، به او علاقهمند میشدند.
شهریار عدل در خانهاش، در پاریس، کتابخانهی بزرگ و شگفتآوری داشت. آیا این کتابها هم قرار است به «موزهی شهریار عدل» در تهران منتقل شود؟
شما زیرزمین خانهی شهریار را ندیدهاید… شهریار تمام پوسترهای بعد از انقلاب را در زیرزمیناش دارد. الان مسئلهی ما این است که کتابها را چهکار کنیم و چطور به «موزهی شهریار عدل» که در تهران راهاندازی میشود، برسانیم. چون کتابها پاریس است. مهم است که بازدیدکنندهها ببینند که این آدم چقدر باید وقت گذاشته باشد که این کتابها را بخواند. وجود این کتابهاست که آنها را حیرتزده خواهد کرد. کتابخانه، یک کتابخانهی تزیینی نیست که مثلاً شما شش جلد تاریخ پیرنیا را کنار هم بگذارید، نوِ و دست نخورده . هنوز نمیدانم ما چطور میخواهیم اینجا موزه را راهاندازی کنیم.
چون علاقهای که شهریار داشت، نگهداری خانهی مادری ما بود. چون مادر ما موجود خارقالعادهای بود. نگهداری چراغها، چلچراغ، سوزندوزی و… کار مادر ما بود. فکر میکنم اگر پدر ما در کلان ایران دوستی ؛ ما را تربیت کرد، مادر هم در ریزبینی تربیت کرد. شهریار به شکلی با این اثاثیه ازدواج کرد، چیزهای ریز ریز را دیدن. شما یک سری چیزهای کوچک میبینید، یک سری چیزهای کلان. در کلان، شما مثلاً میتوانید تختجمشید یا چغازنبیل را دوست داشته باشید یا ترکمن صحرا و… اما رفتن توی چیزهای کوچک، علاقهی خاصی میخواهد. مثلاً آشپزی شهریار درجه یک بود. منتها در ریزهکاری. هندی میپخت، طوری که هندیها حیرت میکردند.
در هر صورت آن کتابها را باید به شکلی به ایران بیاوریم
گفتید قرار است «موزهی شهریار عدل» در خانهی مادری او ایجاد بشود. این کار در حال حاضر در چه مرحلهای قرار دارد؟
دوتا مرحله دارد؛ یک مرحله، خرید ملک است که قرار است سازمانی آن را بخرد و به میراث بدهد. بعد هم لیست برداری در آن جا مهم است. چون ما خواهری در آنجا نداریم، باید مادرزن شهریار با مثلاً خانم چوبک بنشینند لیستبرداری کنند. ولی خیلی چیزهای ریز در آنجا زیاد است. باید آمار بگیرند که چه چیزهایی هست و چه چیزهایی نیست. چون موزه یعنی همین. تمام اشیاء باید عکس داشته باشد، پرونده داشته باشد. مثلاً در موزهی فرش، تمام فرشها را من عکاسی کردم، همینطور موزهی هنرهای معاصر، موزهی رشت، موزهی کرمان و… به جز موزهی آبگینه، همهی موزهها را من عکاسی کردهام. در نتیجه، میدانم که هر شیای یک پرونده دارد، باید عکساش، اندازهاش و… در پرونده باشد.
شهریار عدل باور داشت : وظیفه تک تک افراد جامعه است که نسبت به هویت ملی خود هوشیار و حساس باشند ؛ تا از تخریب و نابودی نشانه های آن که همان آثار تاریخی هستند بتوانند جلوگیری کنند.
آقای کامران عدل سپاس از شما برای این گفت و گو.
نوشته و گفت و گو از: ایرج ادیب زاده برای سایت فرهنگی انجمن جهانی زرتشتیان پاریس.