خانه » مقاله » چرا خمینی را تحریف می‌کنند و از او لیبرال و سکولار می‌سازند؟ اکبر گنجی

چرا خمینی را تحریف می‌کنند و از او لیبرال و سکولار می‌سازند؟ اکبر گنجی

asdtabidfeb

زمامداران جمهوری اسلامی طی ۲۶ سال گذشته بر سر نظرات آیت‌الله خمینی درگیر نزاع دائمی بوده و هستند. این مسئله آن قدر واجد اهمیت بود و هست که آیت‌الله خامنه‌ای کل سخنرانی بیست و ششمین سالگرد در گذشت آیت‌الله خمینی- در ۱۳۹۴/۰۳/۱۴- را به موضوع “تحریف امام” اختصاص داد.

پیشینه نزاع

پس از آغاز رهبری آیت‌الله خامنه‌ای حذف جریان “چپ”‌های مسلمان دهه شصت- اصلاح‌طلبان بعدی- شروع شد. از همان زمان چپ‌ها با استناد به سخنان آیت‌الله خمینی و سوابق نزدیک خود به او، به دفاع از خود پرداخته و نظام را به انحراف از خط امام متهم کردند.
در یک مورد آنان سخنانی از آیت‌الله خمینی نقل کردند که با مشی جدید سازگار نبود، آیت‌الله جنتی تعابیر تند و اهانت‌آمیزی در نماز جمعه به کار برد و گفت که از کفن پوسیده سخن در می‌آورند. مهدی کروبی به عنوان رئیس مجلس، پاسخ تندی به او داد.
در دهه هفتاد، آیت‌الله مصباح یزدی به تفسیر آرای آیت‌الله خمینی پرداخت و اصلاح‌طلبان به او تاختند که چهره‌ای مخدوش از “امام راحل” ارائه می‌کند. آیت‌الله مصباح یزدی معتقد بود که سخنان آیت‌الله خمینی در پاریس را نباید نظرات واقعی او به شمار آورد، برای این که در برابر دشمنان جهانی و داخلی، و برای پیروزی انقلاب، سخنانی باب میل و مذاق آنها بر زبان جاری می‌ساخت. امام واقعی و حقیقی معتقد به حکومت اسلامی و ولایت‌فقیه بود که مشروعیت خود را از خداوند گرفته و انکار آن به شرک می‌انجامد.

مصطفی تاج‌زاده- زندانی شجاعی که بیش از ۶ سال برای دفاع از آزادی و مردم‌سالاری در حال مقاومت است – در ۱۵/۸/۸۹ در مقاله “گفتمان نوفل لوشاتو و سه فرض! ” به طور مبسوط به آیت‌الله مصباح یزدی پاسخ گفت. اصلاح‌طلبان- از جمله مهندس موسوی، مهدی کروبی، محمد خاتمی- با استناد به سخنان آیت‌الله خمینی در پاریس و با برجسته کردن این سخن او در تهران که “میزان رأی ملت است”، چهره‌ای دموکراتیک و آزادیخواه از “امام راحل” می‌سازند.

هاشمی رفسنجانی در چند سال اخیر با نقل خاطرات گوناگون از آیت‌الله خمینی- خصوصاً در مورد برقراری رابطه با آمریکا- واکنش‌های تند محافظه‌کاران را برانگیخته است. او هم می‌کوشد تا “خمینی دموکرات” را اختراع کند. در آخرین مورد، هاشمی رفسنجانی در ۱۲ خرداد ۹۴ در “همایش بین‌المللی جهان عاری از خشونت در اندیشه امام خمینی” گفت: «انقلابی که امام (ره) طراحی و رهبری کردند، عاری از هرگونه خشونت بود و هیچ‌گاه در برنامه‌ریزی ایشان فعالیت‌های خشن وجود نداشت…امام همیشه بر مردم تکیه می‌کردند و هیچ‌وقت مبارزات مسلحانه را تأیید نمی‌کردند.»

as25ad0ad125a4--a9a85

هاشمی در چند سال اخیر به تکرار می‌گوید که آیت‌الله خمینی همه امور را منوط به آرای مردم می‌کرد و بدون آزادی و با استبداد نمی‌توان کاری از پیش برد. سخنان هاشمی رفسنجانی بیش از دیگران موجب واکنش آیت‌الله خامنه‌ای و اصول‌گرایان شده است.

حسن روحانی نیز- همچون هاشمی رفسنجانی- به دنبال برقراری رابطه با آمریکا است. محافظه‌کاران به شدت نگران حل نزاع هسته‌ای و بهبود روابط ایران و جهان غرب هستند. پیامدهای وسیع این رویداد احتمالی، آنان را به شدت دلواپس کرده است. حسن روحانی چندی پیش گفت که سیاست ما همان سخن حافظ است: “با دوستان مروت، با دشمنان مدارا”. این سخن نیز واکنش‌های بسیار تندی برانگیخت.

واکنش تند آیت‌الله خامنه‌ای باید در سیاقی خاص فهمیده شود که از آن سخن خواهیم گفت. خامنه‌ای می‌گوید تحریف امام تا آنجا پیش رفته که برخی: «امام را به‌ صورت یک آدم لیبرال که هیچ قید و شرطی در رفتار او در زمینه‌های سیاسی، حتّی در زمینه‌های فکری و فرهنگی وجود ندارد معرّفی می‌کنند؛ این هم به شدت غلط و خلاف واقع است.»

او به گونه‌ای سخن می‌گوید که گویی تفسیر یک شخصیت و افکار او در طول زمان تغییر نمی‌کند و نباید بکند: «امروز کسانی می‌آیند طبق میل خود و سلیقه‌ خود یک‌جور امام را معرّفی می‌کنند، ممکن است در فرداها کسان دیگری بیایند و بر طبق سلایق دیگری، بر طبق حوادث دیگری که در دنیا پیش می‌آید، مصلحت بدانند که امام را جور دیگری معرفی کنند؛ این نمی‌شود.»

این مدعا کاملاً نادرست است و تاریخ بهترین گواه آن است که دائماً تفاسیر تازه‌ای از شخصیت‌های تاریخی ارائه می‌شود. “سلیقه” و “مصلحت” نیز دو متغیر تغییر تفسیر شخصیت‌ها و افکارشان بوده و هستند.

ابتدأ نگاهی به متفکران بیندازید. آیا تفسیر واحدی از آرای آنها وجود دارد؟ لاک شناسان امروزین، چهار نوع “جان لاک اصلی” متفاوت را به ما می‌شناسانند: لیبرال سیاسی، لیبرال اقتصادی، لیبرال فلسفی، لیبرال ایدئولوژیکی. کانت‌شناسان چندین تفسیر متفاوت از فلسفه سیاسی کانت عرضه می‌دارند: تفسیر مبتنی بر نفع شخصی، تفسیر مبتنی بر اجماع، تفسیر مبتنی بر غایت شناسی، تفسیر مبتنی بر قانون طبیعی، تفسیر مبتنی بر ساختمان‌گرایی.این حکم درباره میل، هابز، مارکس و دیگران متفکران نیز صادق است.

درباره شخصیت‌ها و رهبران سیاسی هم همین حکم صادق است. آیت‌الله خامنه‌ای می‌گوید راه تفسیر درست امام: «بازخوانی اصول امام است… این اصول را، این خطوط را کنار هم که بگذاریم، یک شاکله‌ای از امام بزرگوار تشکیل خواهد شد؛ شخصیت امام این است. نمی‌گویم به هر مطلب فرعی توجّه کنید؛ زندگی امام مثل همه‌ انسان‌های دیگر فرازونشیب‌هایی دارد؛ حوادثی در آن اتّفاق افتاده است و هر حادثه‌ای اقتضائی داشته است؛ مطالب اصولی را عرض می‌کنیم، آن چیزهایی که قابل انکار نیست، جزو بیّنات امام است… این اصول را امام در بیانات خود تکرار کرده است؛ این اصول را گزینشی هم نبایستی انتخاب کرد… آنچه را من امروز عرض می‌کنم جزو مسلّماتِ منطق امام و مکتب امام و راه امام و خطّ امام است.»

هر گونه تفسیری گزینشی است و تفسیر غیر گزینشی اصلاً وجود ندارد. اولین گزینش این است که چه امری اصلی و چه امری فرعی است؟ مفسران همیشه در مورد این که چه امر یا اموری جزو “مسلمات” هستند اختلاف نظر داشته‌اند. احتمالاً “کشف” یا “اختراع” مسلمات فیلسوفان راحت تر از “کشف” یا “اختراع” مسلمات رهبران سیاسی باشد. برای این که گروه دوم بسیار بیش از گروه اول تابع تحولات روزمره زندگی هستند.

آیت‌الله خمینی دائماً می‌گفت «اگر این جنگ ۲۰ سال طول بکشد ما ایستاده ایم”. ۱۶ روز قبل از پذیرش قعطنامه ۵۹۸ شورای امنیت سازمان ملل، در تاریخ ۱۳/۴/۶۷، تردید در ادامه جنگ و سخن گفتن از صلح را “خیانت به اسلام” و “خیانت به رسول‌الله” به شمار آورد. ولی نایستاد و با پذیرش صلح- مطابق حکم خود- به اسلام و رسول‌الله خیانت کرد.

همین یک مورد نشان می‌دهد که تکرار یک سخن یا تأکید بر یک سیاست توسط رهبری سیاسی، لزوماً آن را به اصول یا مسلمات او تبدیل نمی‌سازد. پس از کشتن حجاج ایرانی توسط عربستان سعودی، آیت‌الله خمینی گفت که اگر ما از صدام حسین و همه بگذریم، از فهد و آل سعود نخواهیم گذشت. اما تحولات سیاسی موجب شد که رهبران جمهوری اسلامی بگویند که این سخن جزو اصول و مسلمات امام نبوده است.

به طور طبیعی همه تفاسیر در یک سطح قرار ندارند و هر تفسیری، تفسیر معتبر متن یا شخص یا تاریخ به شمار نمی‌رود. اما نقش مفسر در معنا بخشی به متن، شخصیت و تاریخ، چشمگیر و برجسته است.
نزاع بر سر چیست؟

چرا اصلاح‌طلبان چهره‌ای دموکراتیک و آزادیخواه از آیت‌الله خمینی می‌سازند و اختراع می‌کنند؟

الف- برخی از افرد واقعا به آیت‌الله خمینی علاقه دارند. به عنوان مثال، سید حسن خمینی واقعاً عاشق پدر بزرگ خود است و قصد دارد تا چهره‌ای کاملاً موجه از او بسازد. برای بزرگ کردن خمینی و عظمت بخشیدن به او، حرمی با شکوه‌تر از حرم ائمه شیعیان برای پدر بزرگ خود می‌سازد.

ب- برخی افراد واقعاً آیت‌الله خمینی دوران پاریس را آیت‌الله خمینی اصیل به شمار می‌آورند که از آزادی مطلق، حقوق بشر، حقوق زنان، دموکراسی، “جمهوری مشابه جمهوری فرانسه” دفاع می‌کرد و در تهران هم گفت که “میزان رأی ملت است”. پرسش: چرا این آیت‌الله خمینی در تهران تحقق نیافت؟ پاسخ آنان: حوادث تاریخی پس از انقلاب، کنش و واکنش‌های طرف‌های درگیر جنگ قدرت، تجاوز صدام حسین به ایران و جنگ ۸ ساله موجب عدول امام از مواضع پاریس شد. به تعبیر دیگر، واقعیت‌های تاریخی موجب شد تا او نتواند تفکرات اصلی اش را پیاده کند.

اگر بتوان آیت‌الله خمینی‌ای اختراع کرد که اساس فلسفه سیاسی‌اش مبنا بودن رأی ملت باشد، نه هیچ امر دیگری، و میان پرده پاریس از مسلمات او باشد، دیگر با یک رهبر خودکامه سرکوبگر روبرو نخواهیم بود.

پ- اصلاح‌طلبان و هاشمی رفسنجانی به خوبی می‌دانند که آیت‌الله خامنه‌ای آنان را حذف و طرد و زندانی کرده است. آنها وضعیت بسیار خطرناک کشور را درک می‌کنند و برای مقابله با آیت‌الله خامنه‌ای و محافظه کاران سنتی و افراطی طرفدار او و بازگشت به قدرت، راهی جز مخفی شدن در پشت آیت‌الله خمینی و علم کردن “امام راحل” ندارند.

اختراع “امام دموکرات و مخالف خشونت” ناشی از این ضرورت است. در مبارزه سیاسی، اعتبار هرمنوتیکی مدعیات، فرع بر تعقیب اهداف است. تقرب به حقیقت یک چیز است و مبارزه سیاسی با حاکم خودکامه چیزی دیگر. همه گروه‌های سیاسی؛ تاریخ و شخصیت‌های سیاسی و گذشته خودشان را مطابق با نیازهای کنونی مبارزه سیاسی از نو “اختراع” می‌کنند. مگر لنینیست‌ها و استالینست‌ها با بازتفسیر تاریخ دهه پیش و پس از انقلاب خود را به عنوان مدافعان “ولایت خلق” (دموکراسی) در برابر ولایت فقیه (تئوکراسی) اختراع نمی‌کنند؟

آمریکایی‌ها کریستف کلمب قهرمان را اختراع کرده‌اند. سموئل الیوت موریسون، پژوهشگر تاریخ دانشگاه هاروارد، در کتاب کریستف کلمب دریانورد می‌نویسد: «خط مشی بی‌رحمانه‌ای که کلمب آغازگر آن بود و جانشینانش هم آن را ادامه دادند، به قتل‌عام و نسل‌کشی کامل بومیان منجر شد.» (هاوارد زین، تاریخ آمریکا از ۱۴۹۲ تا ۲۰۰۱، ترجمه مانی صالحی علامه، کتاب آمه، ص ۱۶). زین پس از بررسی اسناد تاریخی این نسل‌کشی می‌نویسد: «جمعیت سرخ پوستان شمال مکزیک در زمان ورود کلمب در حدود ده میلیون نفر بود که نهایتاً به یک میلیون نفر کاهش یافت.» (پیشین، ص ۲۷). هاوارد زین در اعتراض به کلمبی که آمریکایی‌ها اختراع کرده‌اند می ‌نویسد: «تأکید بر قهرمان بودن کلمب و جانشینانش به عنوان دریانوردان و کاشفانی بزرگ ، و ناچیز جلوه دادن درنده‌خویی و نسل کشی آنان نه یک ضرورت فنی بلکه گزینشی مکتبی و عقیدتی است که ناخودآگاه به توجیه اعمال و جنایاتی که مرتکب شده اند کمک می کند.» (پیشین ، ص ۱۷).

در اختراع کلمب نسل کشی ۹ میلیون انسان حذف و توجیه می‌شود و در اختراع خمینی دموکرات قتل عام حدود ۴ هزار زندانی سیاسی در تابستان ۱۳۶۷.

بدین ترتیب دو رویکرد را باید از یکدیگر متمایز ساخت:

اول- از نظر هرمنوتیکی و با توجه به شواهد و قرائن، کدام تفسیر از انقلاب ۵۷، رهبری آیت‌الله خمینی، گروه‌های معارض، و… تفسیر معتبر است؟ آیا تفسیر دموکراتیک از آیت‌الله خمینی تفسیری معتبر است؟

دوم- رهبران جمهوری اسلامی، اصلاح‌طلبان، گروه‌های خواهان سرنگونی رژیم، دموکراسی‌خواهان، و… چگونه با تفسیر و بازسازی تاریخ خود را از نو اختراع می‌کنند؟

در مورد مسئله اول در کتاب بود و نمود خمینی، وعده بهشت و برپایی دوزخ، مقاله‌های “جنبش سبز و آیت‌الله خمینی” و “اسطوره خمینی چگونه ساخته شد و از ان چه به جا مانده است؟ ” به تفصیل سخن گفته و نشان داده‌ایم که نظرات او هیچ ربطی با دموکراسی و حقوق بشر نداشت و میزان بودن رأی مردم افسانه‌ای بیش نیست. موضوع مقاله کنونی رویکرد دوم است.

اصلاح‌طلبان، هاشمی رفسنجانی، و… ؛ خمینی دموکرات و لیبرال و سکولار و ضد خشونت را اختراع می‌کنند تا بتوانند در چارچوب جمهوری اسلامی به پیش روند و تغییر را ممکن سازند. مایکل والزر در کتاب فربه و نحیف، خاستگاه هنجارهای اخلاقی از دو گونه نقد در مبارزه اجتماعی سخن می‌گوید. والزر می‌گوید که در اروپای شرقی سابق گروهی از کمونیست‌ها با اتکای به تفسیر دیگری از مارکسیسم به “نقد درونی” رژیم‌های حاکم و مبارزه با آن می‌پرداختند. “نقد بیرونی” آن رژیم‌ها در چارچوب دیگری صورت می‌گرفت. اما در عین حال ما با تظاهرکنندگان مخالفی که دست به نقد درونی می‌زدند، احساس همدردی می‌کردیم.

اصلاح‌طلبان و هاشمی رفسنجانی، خمینی لیبرال و دموکرات و سکولار را اختراع می‌کنند تا نقد درونی جمهوری اسلامی امکان پذیر شود. سید حسن خمینی را بزرگ می‌کنند تا با کمک و حمایت بیت آیت‌الله خمینی در برابر آیت‌الله خامنه‌ای بایستند. خامنه‌ای و شورای نگهبانش صلاحیت هاشمی را برای انتخابات ریاست جمهوری رد کردند. هاشمی می‌گوید که همسر امام مرا وادار با نامزدی در انتخابات کرد تا انقلاب امام از دست نرود.

آیت‌الله خامنه‌ای هم کاملا دریافته که چرا اصلاح‌طلبان و هاشمی رفسنجانی خمینی لیبرال و سکولار را اختراع می‌کنند که این چنین تند واکنش نشان می‌دهد. می‌گوید: «اولین مطلبی که در [مکتب‌] امام وجود دارد، اثباتِ اسلام ناب محمدّی و نفی اسلام آمریکایی است. امام، اسلام ناب را در مقابل اسلام آمریکایی قرار داد. اسلام آمریکایی چیست؟ اسلام آمریکایی در زمان ما و در زمان امام و در همه‌ی زمانها – تا آنجایی که ما می‌شناسیم، ممکن است در آینده هم همین‌جور باشد – دو شاخه بیشتر ندارد: یکی اسلام سکولار، یکی اسلام متحجّر؛ لذا امام، آن‌کسانی را که تفکر سکولاری داشتند – یعنی دین را، جامعه را، رفتار اجتماعی انسان‌ها را، جدای از اسلام می‌خواستند – همواره در ردیف کسانی گذاشت که نگاه متحجّرانه‌ی به دین داشتند؛ یعنی نگاه عقب‌افتاده‌ غیرقابل فهم برای انسانهای نواندیش و متعصّبانه‌ برروی مبانی غلط، تحجّر؛ هردوی اینها را امام در کنار هم همواره ذکر کرده است.»

خامنه‌ای اسلام سکولار و لیبرال را “اسلام آمریکایی” قلمداد می‌کند تا حذف رقبا ساده شود. البته در توضیح مدعا، ادعای خود را به حمایت دولت آمریکا از “اسلام سکولار” و لیبرال تقلیل می‌دهد: «بعضی از جریان‌های به نام اسلام و بیگانه‌ از عمل اسلامی و فقه اسلامی و شریعت اسلامی، مورد حمایت آمریکا است… اسلامِ بی‌تفاوت در مقابل جنایات صهیونیستی، در مقابل جنایات آمریکا، اسلامِ چشم‌دوخته‌ به آمریکا و قدرت‌های بزرگ و به اشاره‌ آمریکا، اینها همه سر در یک آخور دارند؛ در یک جا اینها همه به هم می‌رسند؛ از نظر امام اینها همه مردودند. اسلامی که امام معرّفی میکند، در مقابل همه‌ اینها است. پیرو امام، آن کسی که دنباله‌رو امام است، باید مرزبندی داشته باشد؛ هم با اسلام متحجّر، هم با اسلام سکولار؛ اسلام ناب را شناسایی کند و دنبال کند.»

آیت‌الله سید احمد علم‌الهدی در ۱۵ خرداد ۱۳۹۴ با تبعیت از آیت‌الله خامنه‌ای به تحریف کنندگان شخصیت امام حمله کرد و گفت: «آقایی [هاشمی رفسنجانی] که روزی در خدمت امام بوده، امروز بخواهد مصالح سیاسی خود را به اسم امام قالب کند. اینها اگر خسته شده‌اند، فاصله بگیرند اما این کار را نمی‌کنند زیرا قدرت‌یاب هستند و هرچه مطابق مطامع آنهاست به اسم امام قالب می‌کنند.»

به روایت علم الهدی، دو تحریف بیش از همه خامنه‌ای و فقیهان را دلواپس کرده است. اول- “تحریف امام به این است که امام یک اسطوره آزادی‌خواه تاریخی شود”. دوم- “امام قیام کرد تا مسلمانان بدانند اگر آمریکا براندازی نشود آمریکا اسلام را براندازی می‌کند…” صمیمیت کافر با تو، وضع تو را با مؤمن به هم می‌زند و اجازه نمی‌دهد با مؤمن صمیمی باشی و این بدون اشداء علی الکفار قابل تحقق نیست. برخی لیبرال‌های دینی [حسن روحانی] می‌گویند برخورد با کفار باید بر مبنای تساهل و تسامح باشد”.

جواد لاریجانی- زمین‌خوار به شدت فاسدی که رئیس بخش حقوق بشر قوه قضائیه است- نیز با حمله به اصلاح‌طلبان و هاشمی رفسنجانی گفت: «اگر این فرد یا جریان سیاسی انقلاب را حادثه‌ای تاریخی بداند که ۳۶ سال از آن گذشته و به امام (ره) علاقه کاریزماتیک دارد و مشی سکولار را برای توسعه مدنی کشور دنبال می‌کند، باید هشیار باشیم که چنین عنصری ــ حتی اگر سوابق همراهی با انقلاب و امام (ره) را در کارنامه خود حمل می‌کند و مدعی راه امام هم باشد ــ مسلم مشروعیت فعالیت سیاسی ندارد… طیف سکولار اصلاحات که سلطه کامل بر میدان قلم و ادبیات جناح دارد، آشکارا جریانی منحرف است و بر اساس قوانین کشور حق سازماندهی، تجمع و تبلیغ ندارد.»
اختراع برای جنگ بر سر منابع کمیاب

علم سیاست و جامعه‌شناسی سیاسی رفتارهای رهبران و گروه‌های سیاسی را به عنوان جنگ بر سر منابع کمیاب قدرت/ثروت/معرفت/منزلت اجتماعی تبیین می‌کند. این حکم در مورد نظام‌های دموکراتیک و دیکتاتوری صادق است. در نظام‌های دموکراتیک هم افراد و گروه‌های سیاسی برای این منابع کمیاب با یکدیگر می‌جنگند.

بحث بر سر انگیزه‌خوانی و نسبت دادن نیات پلید به سیاستمداران نیست، سیاست قلمرو منابع کمیاب است. ممکن است فرد یا گروه‌هایی به دنبال آن باشند تا از طریق دست یابی به منابع کمیاب تبعیض‌زدایی کرده و جامعه و ساختار سیاسی را هر چه بیشتر دموکراتیزه کنند.

آیت‌الله خامنه‌ای و محافظه کاران هم خمینی خاص خود را اختراع کرده و می‌کنند تا به نظام دیکتاتوری و زمامداری مطابق میل خودسرانه ولی فقیه تداوم بخشند.

ایران و ایرانیان در خطرناک‌ترین شرایط تاریخی قرار دارند. بدون دموکراتیزه کردن ساختار سیاسی و آزادی و حقوق بشر، گذار از این مرحله بسیار دشوار خواهد بود. اگر با هر گونه اختراعی بتوان از نظام فقیه سالار کنونی به نظام دموکراتیک ملتزم به آزادی و حقوق بشر گذر کرد، آن اختراع را باید به کار گیرند.

تحریف تاریخ و قلب حقیقت موجب آزادی نمی‌شود، اما نزاع بالایی‌ها و عمیق تر شدن شکاف‌ها می‌تواند فضای تنفس و عمل برای پائینی‌ها فراهم آورد. خامنه‌ای و محافظه‌کاران نگران آنند که در حوزه داخلی نیز با ائتلاف هاشمی رفسنجانی، حسن روحانی، حسن خمینی، سید محمد خاتمی؛ انتخابات ۷ اسفند ۹۴ پیامدهای غیرقابل پیش‌بینی داشته باشد.

دموکراسی خواهان می‌توانند تماشاگر اختراع “خمینی دموکرات لیبرال سکولار” باشند که با “خمینی دیکتاتور سرکوبگر ناقض حقوق بشر” در حال نبرد است. آنان باید از این فرصت برای گذار به دموکراسی بهره برند. بدون قدرتمند کردن مردم از طریق سازمان یابی و ایجاد موازنه قوا میان دولت و جامعه مدنی، دموکراسی ای در کار نخواهد بود. این آرمان نیازمند فعالیت عملی در سطح جامعه است و نمی‌توان آن را به شعارهای صرف و تند فروکاست.

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شدخانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*