نوروز ۵۸ را با اعدامهای بهمن و اسفند پشت سر گذاشته بودیم بعد فروردین و اردیبهشت خونین بود و دیداری کوتاه که پس از قتل زنده یاد دکتر محمدرضا عاملی تهرانی با مرحوم محسن پزشکپور یار و همسنگر دیرین او داشتم . پزشکپور خواستار دیداری مفصل تر شد . قراری گذاشتیم در پارک هتل و به اتفاق داریوش نظری به دیدارش رفتم ( نظری یکی از برجسته ترین و شجاعترین نویسندگان امید ایران بود که بعد از توقیف مجله یکسره به کار وکالت پرداخت وناگهان آتش مرگ دختر و همسر به جانش زد و بعد سرطان و … تو گوئی که بهرام هرگز نبود ) بر سر نهار پزشکپور افسرده از اعدام آژیر – نام حزبی عاملی تهرانی – و اوضاع کشور از پادشاه گلایه بسیار کرد و یادآور عبارت پر از دردش در روز خروج شاه شد که کدام چوپانی گله اش را به کام گرگ میدهد و میگریزد؟ حرفهامان به درازا کشید تا آنجا که در باره حزب رستاخیز گفت ” لقمه بدطعم و بوی ایران نوین را استفراغ فرمودند و به اسم خوراک رستاخیز برابر ما نهادند که بفرمائید برایتان غذای مخصوص سفارش داده ایم البته اگر نخورید یا تشریف ببرید اوین و یا خارج!” – نقل به مضمون – پزشکپور خود از خورندگان این غذا بود و چند روز بعد از تشکیل رستاخیز ضمن اعلام پیوند پان ایرانیستها به حزب جدید از اندیشه های داهیانه اعلیحضرتی که حقا دوستش داشت و به او وفادار بود تقدیر کرد .
اندیشه حزب واحد شاه چنانکه راویان ثقه نقل کرده اند ، در شکل و نظم ، دسپخت توده ای های نادم دور و بر دستگاه سلطنت و در تولد یافتن مرتبط با توصیه های مرحوم انورالسادات رئیس جمهوری مصر، بوده است . شاه در سالهای پایانی خود تردیدی نداشت که مأموریتی فراتر از یک رهبر زمینی به او واگذار شده است. در عین حال زمانی که ابعاد بیماری خود را دریافت خاصه پس از درگذشت اسدالله علم که بهتر از هرکسی او را میشناخت و قادر بود گاه به شیوه ای شگفتی آور آرزوهای ارباب را برایش ، تصویر کند و سپس آنگونه که خود میخواهد به اجرایش در آورد ( نمونه اش طرح کیش ، واداشتن ولیعهد به فراگیری زبان و ادبیات فارسی به صورت جدی ، دورکردنش از فضای خرافی دو مادربزرگ ، تشویقش به نظامیگری و خلبانی و در عین حال مردمداری).
علم بشدت با اندیشه یک حزبی و رستاخیز بازی ( به قول خودش ) مخالف بود . نه به این دلیل که به دمکراسی اعتقاد داشت بلکه از آن رو که وجود دوحزب ولو هردو بله قربان گو و نوکر ارباب را، در یک حکومت مطلقه مفید فایده میدانست . اما شاه این را نمی پسندید چنانکه وقتی حزب مردم در دبیرکلی مرحوم عامری جان گرفت و زنده یاد غلامحسین صالحیار روزنامه ارگانش را خواندنی و به تیراژ بالانی رساند ، پادشاه رو ترش کرد و عامری ناکام از صحنه پیدا به غیبت ابدی دچارشد و علم مأیوس و اندوهگین نوشت : الملک عقیم .
با اینهمه باید گفت تجربه حزب رستاخیز با بودن شاخه های جوانان و دانشگاهیان و روزنامه ای که مرحوم دکتر سمسار به راه انداخت و شماری از سرشناسترین روزنامه نگاران با آن همکاری میکردند ، در مراحلی میتوانست زیر بنای حضور پررنگ یک حزب در فضای سیاسی کشور را عملی کند . تشکیل جناحها نیز در همین مسیر بود . عمده ترین اشکال رستاخیز عدم اعتقاد گردانندگانش به حزب بود . مفهوم حزب همچنانکه در سالهای پس از جنگ رایج بود ، یک کلوپ کاریابی و به مقامات دانیه و عالیه رسیدن بود . در سالهای پس از جنگ جهانی دوم ؛ البته جذب شدگان به حزبی چون “حزب ایران “، نخبگان و تحصیلکرده های ایران بودند که عشق به وطن و آرزوی سرفرازی و پیشرفت ایران در جان و دلشان جاری بود و خیلی طبیعی است وقتی دولت ملی دکتر مصدق روی کارآمد از حزب ایران ، برجستگانی در دولت و حاشیه دولت حضور داشته باشند . اما در سالهای پس از ۲۸ مرداد ، احزاب ( منهای حزب ایران و در معیار بزرگتر جبهه ملی از یکسو و حزب توده از سوی دیگر ) به ضرورت و مصلحت زمانی و گرد یک شخصیت مرکزی شکل گرفتند و با کمرنگ شدن پرتو این شخصیت ها رنگ باختند و محو شدند . از “عنعنات ملی ” سید ضیا گرفته تا حزب دمکرات قوام السلطنه و بعدها ملیون ( گرد منوچهر اقبال ) ، مردم ( گرد اسدالله علم ) تجمع منفردین ( گرد دکتر علی امینی ) ایران نوین ( با حسن علی منصور و پس از او امیر عباس هویدا ) همه این احزاب شخصیت محور بودند . در حالیکه “حزب ایران ” که بر اساس یک باور و اندیشه ملی جمعی برپا شده بود و در جبهه ملی اول در کنار پان ایرانیست ها ، و سوسیال دمکراتها – ملکی و یارانش – و شخصیت های ملی محبوب ، محوریت ئکتر مصدق را پذیرفته بود ، به مرور با تصویری از مصدق ، خود شأن و جایگاه یک حزب به معنای متداول آن در غرب را دارا شد . همینطور حزب توده که در تبعید هم با تغییر دبیر اول و اعضای کمیته مرکزیش ، در چهار چوب ایدئولوژی و البته تعلیمات برادر بزرگتر در مسکو ، کمتر شخصیت محور بود . البته بعد از ختنه اسلامی حزب در اطراف انقلاب ، پدر کیانوری و مادر مریم محوریت یافتند ، چنانکه برادرمسعود رجوی در سازمان مجاهدین خلق سازمانی را در وجود خود و سپس خود و همسرش مریم عضدانلو قاجار خلاصه کرد ، در حالیکه فدائیان روند یک تشکل سیاسی ایدئولوژی محور را چون اسلاف چپ خود ادامه دادند . در حزب ایران نیز تلاشهای بیعت کنندگان با دکتر کریم سنجابی پس از رفتار ناجوانمردانه و غیر حزبی ، با زنده یاد دکتر شاپور بختیار ، دیری نپائید و حزب دوباره به یک تشکل اندیشه محور بدل شد . چنانکه امروز هم سایه اش ادامه دارد.
باری بازگردم به قصه احزاب ، رستاخیز اماحزبی بود که در میان احزاب بر پاشده ( گاه به فرمان شاه و زمانی چون حزب دمکرات به اراده بنیان گزار ) در عهد پهلوی دوم که شخصیت محوری تعیین کننده نداشت بلکه دبیرکل حزب نیز به اراده و فرمان همایونی برگزیده میشد . به عبارت دیگر رستاخیز در عمل به حزب شاه تبدیل شد واین بزرگترین خطای شاه و بدبیاری حزبی بود که با آن جمع نخبگان میتوانست در بحران بعدی کارساز باشد نه اینکه با آنهمه سروصدا بیاید و با دوخط برود اما بعد از انقلاب خیلی ها که همه مدعی بودند به زور وارد حزب شده اند هزینه ای سنگین بابت عضویتشان بپردازند .
در آغاز انقلاب شاهد تولد دهها حزب و یا تولد دوباره و در مواردی تغییر شکل (چریکهای فدائی و مجاهد و رنجبر و … ) به یک تشکل و حزب سیاسی بودیم . که در میانشان ، حزب توده و جبهه ملی با محوریت حزب ایران با سابقه ترین و دو حزب جمهوری اسلامی (با هیأت مؤسسی وابسته به مرکزاصلی قدرت یعنی آیت الله خمینی ،که عبارت بودند از سید محمد بهشتی ، محمد جواد باهنر ، علی اکبر هاشمی رفسنجانی، عبدالکریم موسوی اردبیلی در ۲۹ اسفند ۵۷ اعلام موجودیت کرد و خیلی زود با پیوستن میرحسین موسوی ، حبیب الله عسکر اولادی تازه مسلمان و اهل بیتش – اسدالله بادامچیان ، حسن آیت حاج مهدی عراقی محمود کاشانی ، مهدی کروبی و علی درخشان ، در هیات یک حزب دینی انقلابی شعار و ارتجائی مسلک ، حمله برای کنترل همه ی قدرت را آغاز کرد ) یکهفته پیش از این ، حزب جمهوری خلق مسلمان با محوریت مرحوم آیت الله سید کاظم شریعتمداری اعلام موجودیت کرده بود.نگاهی سریع به هیأت مؤسس این حزب و حزب جمهوری اسلامی آشکار میکند که خلق مسلمان میتوانست در صورت تحملش از سوی حاکمیت به یک حزب مدرن امروزی با جناحهای چپ و ملی لیبرال ، تبدیل شود . حزب هم از تجربه و دانش شخصیتی چون مرحوم امیرتیمور برخوردار بود هم از حضور شخصیتهای آذری وطنپرست و پاکدامن هم چون دکتر علیزاده بهره مند بود . هم حسین منتظرحقیقی انقلابی با نگاه چپ خلق گرا گرد میز هیأت مؤسس دیده میشد و هم مهندس حسن شریعتمداری جمهوری خواه ملی معتدل و هم آقای سید هادی خسروشاهی با دلبستگی به اخوان المسلمین و سایه خاطره ی نواب صفوی در حزب حضور داشتند و در کنارشان صدر بلاغی نشسته بود که به اسلام سیاسی مهری نداشت . حزب خیلی زود توانست شبهات مرتبط با نگاه دینی شیعه را از ساحت خود بزداید وعلی رغم اتکای معنویش به اعتبار آیت الله شریعهمداری ، با حضور ملیون سرشناسی چون حسن نزیه ، دکتر رحمت الله مقدم مراغه ای ، محمود عنایت و … در جلسات هفتگی اش ، روزنامه آزادش با مطالب متنوع سیاسی و فرهنگی از چهره های سرشناس سکولار و چپ و ملی و اتخاذ مواضع ضد حاکمیت دینی در رابطه با قانون اساسی و رد ولایت فقیه گسترش و محبوبیت بسیار پیدا کند . در حالیکه حزب جمهوری اسلامی هیچگاه فراتر از کلوپ شاگردان و حاشیه خمینی ، روضه خوانها و بازاریهای جمعیت مؤتلفه و چند تکنوکرات خمینی زده یا متظاهر به خمینی زدگی مثل مهندس میرحسین موسوی و علی اکبر ولایتی، هویتی پیدا نکرد و با آنکه حزب حاکم بود و در انتخابات ریاست جمهوری بعد از دست کشیدن به اجبار از جلال الدین فارسی ، به سراغ حسن حبیبی با سابقه ملی و نهضت آزادی رفت ، متحمل شکست سنگینی شد . البته حزب در انتخابات مجلس با به دست آوردن اکثریت کرسی های نمایندگی پیروزی قاطع به دست آورد اما فردای آن روز بر سر تعیین نخست وزیر درگیری بین جناح موسوم به روضه خوانها ( در رأس آن علی خامنه ای رئیس جمهوری ) و تکنوکراتها به ریاست میرحسین موسوی – ابوزینب – سردبیر روزنامه حزب ،آغاز شد . درگیری که سرانجام با فرمان انحلال حزب توسط خمینی در خرداد ۶۶ به حیات نخستین حزب اسلامی حاکم بر کشور خاتمه داد . حزب خلق مسلمان نیز سالها پیش از این و بعد از درگیری های خونین تبریز ، با دستگیری و یا گریز رهبران حزب به خارج و اعدام تنی از فعالان و هواداران آن توسط خمینی به شکل خونینی به نقطه پایان فعالیت خود رسید .
از آن پس تا ظهور کارگزاران سازندگی بازهم به صورت یک کلوب ، فعالیت حزبی در ایران منحصر به جامعه روحانیت مبارز که خود با تأیید خمینی دوشقه شد ( با خروج کروبی و محتشمی و موسوی خوئینی ها و … از جمعیت و تشکیل جامعه روحانیون مبارز ) و جمعیت مؤتلفه اسلامی بود که هیچیک صفت و ویژگیهای حزب به معنی واقعی آن را نداشتند . خاتمی کوشید با توجه به اعتقادش به ضرورت حضور احزاب ، اتحادیه ها و جمعیتهای سیاسی و فرهنگی و صنفی در عرصه مبارزات اصلاح خواهانه حزبی را پایه گزاری کند که خیلی زود مثل حزب جمهوری خلق مسلمان مورد توجه نخبگان تحول خواه قرارگرفت و با عنوان جبهه مشارکت اسلامی با دبیرکلی دکتر محمد رضا خاتمی ، دولت و مجلس را در دست گیرد و با مجموعه ای از روزنامه های اغلب همدل ، در افکارعمومی اعتبار بسیار پیدا کند . اما در نبرد با دولت نیمه پنهان رهبر و مراکز قدرتی مثل سپاه ، با خروج خاتمی از دایره قدرت ، حزب به قهر ولائی تکه پاره وپر پر شد .
ده سال بعد هنوز هم شماری از رهبران و فعالان حزب در زندانند و یا ماست خودشان را میخورند . دفتر تحکیم وحدت نیز، خاطره ای است با فصولی درخشان از مقاومت و پایمردی . هنوز هم عبدالله مؤمنی هزینه این پایمردی را در زندان امنیت خانه مبارکه میپردازد . در واقع سرکوبی وحشیانه و خونین جنبش سبز ، نقطه پایانی نیز بر تلاشهائی بود که جهت بر پائی احزاب مدرن در ایران صورت میگرفت . در چنین فضائی با موافقت خامنه ای که مثل سلفش اعتقادی به حزب ندارد و شعار ” حزب ایران نوین پاینده باد / یک کمی هم حزب مردم زنده باد ” را از ریشه در قول و عمل رد کرده است ، زمانی نه چندان دور قبل از انتخابات مجلس ، به دوحزب ایران نوین – البته با نام رهروان یا پیروان ولایت و یا چیزی شبیه به آن – به رهبری علی لاریجانی ، ومردم ( با اسم نداء ایرانیان به رهبری صادق خرازی ” برادر زاده وزیر خارجه اسبق کمال خرازی ، سفیر در سازمان ملل و فرانسه ، معاون اسبق وزیر خارجه و برادر همسر مسعود خامنه ای سومین پسر رهبر ” ) جواز حضور در صحنه را پیدا میکنند .
البته حزب لاریجانی هنوز در مطبخ است اما نداء ایرانیان اعلام موجودیت کرده و از وزارت کشور نیز جواز فعالیت اخذ کرده است.
همانگونه که در دهه چهل شمسی هنگام برنامه ریزی برای برپائی حزب ایران نوین ، تماسهائی با حزب ایران گرفته شد که بیائید و در حزب جدید فعال شوید و به مجلس راه یابید ، از چندی پیش نیز رهبر با دریافت گزارشاتی مبنی بر اینکه کارگزاران و اصلاح طلبان مشغول رایزنی با رفسنجانی و خاتمی هستند و بعضی از نیروهای قدیمی انقلاب هم با آنها هماهنگی نشان داده اند ، کسانی را برای گفتگو با اصلاح طلبان ساکت و بعضا نادم و منفعل – بدلیل بیرون ماندن از دایره قدرت – نزد آنها فرستاده بود که “حالا که مشارکت ور افتاد و کارگزاران هم ریشش درآمده بیائید به عنوان نسل دوم اصلاحات تشکلی درست کنید . نگاهی به واکنش بعضی اصلاح طلبان همدل با محمد خاتمی نسبت به تأسیس حزب نداء ایرانیان ( علی رغم روابط نزدیک و توأم با احترام خاتمی و صادق خرازی ) و ارزیابی اسامی هیأت مؤسس حزب ، آشکار میکند که تیر رهبر به سنگ خورده است . البته روحیه و شخصیت صادق خرازی نیز ، با نوکری و کارگزاری برای رهبر هماهنگ نیست و اصولا او هیچگاه از ارتباط فامیلی با رهبر ، استفاده نکرده و گاه مواضعی کاملا مغایر با خط رهبری داشته است ( نمونه بارزآن استعفا از سفارت ایران در فرانسه در اعتراض به احمدی نژاد و رویدادهای سال ۸۸ میباشد ) از جمع هادی حیدری، بهروز شجاعی، حجت شریفی، مجید فرهانی، حسن یونسی، سجاد سالک، سعید نورمحمدی، شهاب الدین طباطبائی کدام را به عنوان اصلاح طلب واقعی و یا همراه با خاتمی، میشناسید ؟
سایت خرداد نیوز نزدیک به اصلاح طلبان از تشکیل حزب صادق خرازی چنین استقبال میکند : ” ایجاد تشکیلاتی که هویت اصلاح طلبی را با بهره گیری از نام و عنوان اصلاح طلبی دچار خدشه کند بی گمان نمی تواند از سوی این جریان سیاسی پذیرفته شده باشد از طرف دیگر تجربه های تلخ گذشته نشان داده که هر گاه اصلاح طلبان بر مدار انشقاق و چند دستگی گام برداشته اند با شکست و رکود و رخوت روبرو شده و قافیه را باخته اند و هر گاه بر مسیر اتحاد و اجماع گام برداشته اند پیروز میدان بوده اند و آنچه اظهر من الشمس است آنکه از ندای ایرانیان صوت وحدت به گوش نمی رسد ”
محمدرضاجلائی پور روزنامه نگار و سیاست پیشه و فعال اصلاح طلب کم صدا بعد از سال ۸۸ در باره نداء ایرانیان گفته است : “از محورهای مورد تاکید در سخنرانیها و مصاحبههای اعضای «ندای ایرانیان» لزوم اعتمادسازی و تعامل با نهادهای قدرتمند رسمی است. اما به نظر میرسد در این اظهارات از چند نکته غفلت میشود. اولا تعامل، اعتمادسازی، مذاکره و گفتگو با نهادهای قدرتمند و دیگر جریانهای سیاسی با حفظ هویت سیاسی معنا دارد و «استحالهی گفتمانی» و «مستعمرهشدن زبان و اهداف سیاسی»مان یکی از طرفین مذاکره و تعامل را محو میکند “”
موضع باقی ماندگان از کارگزاران نیز بهتر از این نیست حسین مرعشی یار نزدیک هاشمی رفسنجانی و پسر عموی همسرش در باره حزب جدید گفته است : ” این تشکل همه جوانان اصلاحطلب را دربرنمیگیرد و فقط یک گروه خاص از جوانان اصلاح طلب را شامل می شود .”
در این میان واکنش اصولگرایان قابل تأمل است که حزب را اسب تروای خاتمی میدانند در این باب همت نیوز سایت وابسته به اطلاعات سپاه حزب نداء ایرانیان را اسب تروای خاتمی میداند و قاطعانه ضمن یاد آوری ارتباط فامیلی صادق خرازی با رهبر مینویسد:
” حزب ندای ایرانیان به لیدری صادق خرازی با استفاده از ظرفیت های حاکمیتی وی امده است تا در نا امیدی و انزواء مشارکتی ها و مجاهدینی ها افق تازه ای برای فعال کردن عناصر فتنه گر را فراهم کند از همین رو است که انان در مصاحبه های خود از سخن گفتن پیرامون وقایع فتنه ۸۸ خودداری نموده و آن را موکول به آینده نامعلومی می کنند.
ندای ایرانیان حزب محمد خاتمی است که وظیفه به رسمیت بخشیده شدن تجدیدنظرطلبان را از سوی نظام برعهده گرفته و اصولگرایان نیز در بازی که تجدیدنظرطلبان طراحی کرده اند مشغول ایفای وظیفه تعین شده از سوی انان می باشند. ”
در رابطه با حزب هنوز از تخم در نیامده لاریجانی نیز نگرانی متولیان اصولگرائی بسیار بیشتر از اطلاح طلبانی است که میگویند در پس پرده گپ و گفتهائی در رابطه با تفاهم اصولی و شوربخشیدن به بازی انتخابات با هم داشته و دارند .
کمتر از یکسال و سه ماه تا انتخابات مجلس دهم فاصله داریم . موفقیت در حل معضل برنامه اتمی و حتی اندکی بهبودی در وضع اقتصادی مردم و باز شدن فضای بیشتری برای نفس کشیدن میتواند چهره مجلس آینده را با حضور دو نیروی – قدیمی با آرایش جدید –تاحد زیادی دگرگون کند . صادق لاریجانی علی رغم بستگی هایش به رأس هرم قدرت تا کنون شأن و شخصیتی متفاوت از دیگر بستگان و پیوستگان به لشگر ولایت ، نشان داده است . رفتار او با دیپلماتهای دوران پیش از انقلاب و شماری از اهالی فرهنگ و اندیشه زمانی که دستش به عرب و عجم بند بود او را مثلا از علی لاریجانی که همیشه گندم نمای جو و ذرت فروش قاطی ، بوده است متمایز میکند در حالیکه با بعضی اصلاح طلبان عاشق میز نیز فاصله دارد . در عین حال او پایور رژیمی است که حتی تجارب گذشته ی پیش از خود را به دقت مطالعه نمیکند و به شیوه ای متوسل میشود که نیم قرن پیش جواب نداد و سرانجام به رستاخیز منجر شد .
حزب سیاسی در درجه اول نیازمند برنامه و سازمان و فضای آزاد است . حتی حزب در قدرت نیز در کشورهائی با نظامهای دمکراتیک بدون برنامه اصلا به قدرت نمیرسد و بدون فضای باز سیاسی امکان عرضه برنامه های خود و رقابت سالم را نخواهد داشت. هیچیک از کیانات سیاسی موجود و در راه در کشورمان، از این ویژگی های ضروری بهره ای نبرده است .
فکر نکنید وضع ما در خارج بهتر از این است . ماهم هنوز در برابرمان از حزب و تحزب به جز کلوبهای رفقا و همکاران قدیمی و رویا پردازان چیزی نمی بینیم با این حساب که هرکدام از این کلوبها در درون خود دچار چنان اختلافهائی هستند که حتی مجال برگزاری یک نشست عمومی و یا مثلا کنگره ای را نداشته اند .