خانه » مقاله » ســـــتیزِ کهـنه و نـو / بخش سوم: دل به دوجایی … ابراهیم هرندی

ســـــتیزِ کهـنه و نـو / بخش سوم: دل به دوجایی … ابراهیم هرندی

bakhshe3

ابراهیم هرندی

ابراهیم هرندی

گفتیم که رویارویی ایرانیان با برخی از برآیندهای روزگار روشنگری در دوران قاجار، شاهان و ملاها را در پیشگیری از آشنایی مردم با اندیشه های مدرن همدست و همصدا کرد. این باهمیِ ناخجسته، زورِ دربار را پشتیبان خواسته های ملایان کرد تا فرهنگ مردابی ایران در آن دوران، همچنان حوزه حکومت شیخ و شاه بماند. ملایان قشری چون؛ شیخ فضل الله نوری، میرزای قمی، شیخ جعفر کاشف الغطا، ملاعلی کنی و بسیارانی دیگر، با ذهنیتی جزمی اندیش و خویی جنگلی، از سویی حکومت شاهان قاجار را لعابی از تقدس می زدند و از سوی دیگرنواندیشان و نوگرایان را تکفیر می کردند و فرمان کشتن آنان را از شاه می خواستند. چنان بود که روشن اندیشانی چون قائم مقام و امیرکبیر و آقا خان کرمانی، با فتواهای کسانی چون شیخ فضل الله نوری، آقا نجفی، ملا باقر شفتی، میرزا صالح شیرازی، ملاعلی کنی جان برسر آرمان های خود نهادند.


ملاها از آغاز آشنایی ایرانیان با پدیدهای مدرن، با آن ها به ستیز برخاستند و بسیاری از دستاوردهای صنعتی مدرن را حرام دانستند. نمونه این دستاوردها این هاست؛ آموزش و پرورش، بهداشت، دادرسی مدرن، بیمارستان، آبِ لوله کشی شده، حمام دوش، بانک، گمرک، قیمت گذاری خواربار، کله قند، قندِ برقی، چراغِ برق، راه آهن، تلگراف، تلفن، رادیو، سینما، تلویزیون، ویدیو، ماشین لباسشویی و به تازگی، اینترنت پرسرعت و فیسبوک. ۱ آنان همچنین هرگونه نگرش مدرن و پیروان آن را نکوهیدند و بسیاری از آنان را با چماقِ تکفیراز میدان هستی بدرکردند. البته باید گفت که همه ملاها در این “جهادِ اکبر”، با هم همراه نبودند و گاه کسانی مانند محلاتی و نائینی، کوشش در نشان دادن همخوانی اسلام با اندیشه آزادی داشتند. اما اگر از نگرشی شاهینی به هنجارهای چشم اندازِ مدرن و پیش پندارهای آن درباره انسان و جهان بنگریم و بنیادهای سیاسی آن را بررسیم، به آسانی درمی یابیم که هیچ کس با آموزش و پرورش سنّتی که ذهنینی سنگی و بی گذشت و بومیایی شونده می پرورد، نمی تواند با الفبای رفتاری و کرداری جهان مدرن کنار بیاید. این چگونگی را برخی از رویدادهای سیاسی چاردهه گذشته در ایران نشان داده است. ۲

ستیزِ کهنه و نو درایران، در دروان مشروطه با جنگ “مشروطه خواهان” و “مشروعه خواهان”، به اوج خود رسید. مشروعه خواهان برآن بودند که هرگونه قانون انسانی، جنگ ِآشکا ر با خدا و رد دین و کتاب آسمانی اوست. آنان با برجسته کردن آزادی و برابری، یادآور می شدند که این دو در اسلام نکوهیده شده است و اسلام با مساوات و آزادی مخالف است. رساله ی “تذکره الغافل و ارشاد الجاهل” که در سال ۱۳۲۶ قمری نوشته شده است، نمونه روشنی از کانونی ترین سخنان مشروعه خواهان و اساسِ دشمنی آنان با مشروطه خواهی ست. در این کتاب دشمنی مشروعه خواهان با آزادی و برابری این گونه آمده است:

قوامِ اسلام بعبودیت است نه به آزادی و بنای احکام آن بتفریق مجتمعات و جمع مختلفات است و نه به مساوات. پس بحکم اسلام باید ملاحظه نمود که در قانون الهی هرکه را با هرکس مساوی داشته، ما هم مساویشان بدانیم و هر صنفی را مخالف با هر صنفی فرموده ما هم با اختلاف با آنها رفتار کنیم تا آنکهخ در مفاسد دین و دنیوی واقع نشویم. ….مگر نمیدانی که لازمه مساوات در حقوق از جمله آن است که در فرق ضاله و مضله و طایفه امینت به نهج واحد محترم باشند؟ حال آنکه حکم ضال، یعنی مرتد بقانون الهی، آن است که قتلشان واجب است و زنانشان بائن است و مالشان منتقل می شود بمسلین از وارثشان و جنازه آنها احترام ندارد، غسل و کفن و صلوه و دفن ندارد، بدنشان نجس استا، معامله با آنها باطل و حرام است و عملشان اجرت ندارد. و اما یهود و نصاری و مجوس حق قصاص ابداً ندارند و دیه آنها هشتصد درهم است. پس اگر مقصود اجراء قوانین الهی بوده، مساوات بین کفار و مسلمین نمی طلبیدید و اینهمه اختلافات که در قانون الهی نسبت به اصناف مخلوق دارد، در مقام رفع آن برنمی آمدید و مساوات را قانون مملکتی خود نمی خواندید.
ای برادر عزیز، مگر نمی دانی که آزادی قلم و زبان از جهات کثیره منافی با قانون الهی است؟ مگر نمی دانی فایده آن آنست که بتواند فِرَق ملاحده و زنادقه نشرکلمات کفریه خود را در منابر و لوایح بدهند؟۳

نویسنده تذکره الغافل، بدرستی به گیرهای اسلام با فرهنگ مدرن پرداخته است. این گونه روشن نویسی را از آن پس، در هیچ نوشته ای در زبان فارسی درباره گرفتاری های اسلام با نگرش مدرن نمی توان یافت. فرهنگ سیاسی ما از آن زمان تاکنون، فرهنگ وارو نمودن حقیقت و فریب اذهان همگانی بوده است. این فرهنگ سبب شد که با آن که انقلاب مشروطیت پیروز شد، اما مردم ایران از شهد پیروزی آن ناکام بمانند و بی که بدانند و یا بخواهند، زمینه انقلابی دیگر را برعلیه آن فراهم آورند. آنچه را نویسنده این رساله در متن بالا بدان ها اشاره کرده است، همچنان در روزگار ما آتش افروز ستیز کهنه و نو در جهان پیروان ادیان سامی ست. بندگی یا آزادی، برابری یا تبعیض. هنوز هم هر دینداری خود را بنده می خواند و پیروان مذهب خود را بهتر و برتر از دیگران می پندارد و روهروان دیگر مذهب های دین خود را دوزخی می داند. نمونه این چگونگی، جدال شیعه و سنی ست که اکنون بارِ دیگر در خاورمیانه زبانه کشیده است. هنوز هم هیچیک از پیروان ادیان سامی، نمی توانند حقوق همجنسگرایان و دگرباشان را از چشم انداز آئینی خود بپذیرند. هنوز هم پیروان دین اسلام، مانند پیروان دیگر ادیان سامی، با آزادی و برابری و حقوق بشر دشمنی آشکار دارند و خوشتر می دارند که از بندگی و برادری و تکالیف بشر سخن بگویند.

نه آئین های کهن و ریشه دار، هرگز با نگرش مدرن کنار می آیند و نه نگرشِ مدرن، جایی برای کنار آمدن با آن آئین ها دارد. این چگونگی از آنروست که هر سنّت دینی، الگوی رفتاری ویژه ای برای ماندگاری در زییستبوم و زمانی ویژه است. سنت های اسلامی، الگوهای رفتاری و کرداری برای زندگی در شبه جزیزه عربستان در هزار و اندی سال پیش اند و سنت های مدرن، الگوهای رفتاری در سرزمین های سردسیر شمال اروپا در سده های نه چندان دور. هیچیک از سنت های این دو چشم انداز را، نباید بهتر از دیگری و برتر از آن یک دانست. بهتری و برتری، ارزشداوری سیاسی ست که به گزینه های مردم در هر سرزمین برمی گردد. چنین می نماید که بسی بیش از بسیاری از مردم جهان در روزگارِ کنونی، زندگی صنعتی را بهتر و برتر از بهتر از زندگی به سبک بومی می پندارند و پذیرفته اند که این تنها گزینه ای ست که در پیش روی خود دارند. گرفتاری کار این است که صنعت، تنها پدیده ای اقتصادی نیست و رویه های پیچیده دیگری دارد که یکی از آن ها سیاست است. این نکته را بسیاری از حاکمان گذشته، به بهای از دست دادنِ تاج و تخت خود بسیار دیر دریافتند، اما آن را به پیایندان خود آموزاندند. چنین است که حاکمانِ کشورهای پیرامونی با صنعتی شدن کشورهای خود رفتاری دوگانه دارند. از سویی صنعت را زمینه ساز رونق اقتصادی می دانند و از سوی دیگر زمینه سازی برای صنعتی شدن کشور را مایه زمین خوردن حکومت خود می پندارند. این دو دلی ِسیاسی، فرهنگ اندیشه ورزی ویژه ای را پدید می آورد که از زبان نیمایوشیج، باید آن را فرهنگ، “دل به دو جایی” خواند. دل به دو جایان، خدا و خرما را با هم می خواهند، آنگونه که مسجد و میخانه را، دین و دانش را و سنت و مدرنیت را. دل به دو جا، به زبان حافظ، کسی ست که؛ هم از عقل می لافد و هم طامات می بافد.

دل به دو جایی، نه پدیده تازه ای ست و نه شگفت. پیش تر به دوگانگی آتن – اورشلیم، که نمونه ای تاریخی از این پدیده است، اشاره کردیم. نمونه امروزی این چگونگی برای بسیاری از ایرانیان، آرمانِ آشتی دادن سنّت های کهن با فرهنگ مدرنیت است. این آرمان بسیار ستودنی و ارجمند می توانست باشد، اگر برآوردنی می بود. تاریخ سده گذشته ایران نشان داده است که کوشش در دست یابی به آرمان های این چنینی، سر از سیاه چال های دیکتاتوری شگفتی در می آورند که هم اکنون ملت ایران با نمونه شناخت ناپذیری از آن دست به گریبان است. هرگونه برنامه سیاسی آرمانگرایانه، می تواند سر از سیاهچالی شگرف و خانمانسوز برآورد. بسیاری از هنگامه های نابهنگام تاریخ، با آرمانی انسانی برای ساختنِ جهانی بهتر آغاز شده اند. اما براساس قانون بازتاب های ناخواسته، جهان را جهنمی تر از آنچه بود، کرده اند. انقلاب بلشویک روسیه، انقلاب فرهنگی چین وانقلاب اسلامی ایران نمونه هایی از این خیزش های آرمانخواهانه اند.

این سخن که راه نجات کشورهای پیرامونی، آشتی دادن سنت و مدرنیته است، سخن بسیار بارداری از سوی حاکمان آن کشورها در راستای سود آنان است و بدان معناست که بخش هایی از نگرش مدرن که با سود ما همخوان نیست، بکار ما نمی آید. بازتاب های آن نیز، بازسازی استبداد، با دموکراسی دینی، حقوق بشر اسلامی، آزادی نسبی و اقتصاد صلواتی ست. صنعت، فرهنگ ویژه خود را دارد که هیچ پیوند سودمندی با ارزش ها و هنجارهای افسانه ای کهن برقرار نمی کند. نیز، گذشته کشورهایی مانند ایران، هر روز با آینده دلخواه مردمان آن که داشتن کشوری صنعتی و آباد و آزاد است، بی پیوندتر می شود.

آنچه در اروپا، دست کشیشان را از هماوردی با روشنگران و روشنفکران کوتاه کرد و آنان را به دخمه های نمور کلیساهای کهن بازپس فرستاد، آزادی بیان در گستره همگانی بود. در پرتو این آزادی، مشعل داران راه روشنگری، آمدنِ مردان دین در میدان گفتگو را به فرصتی کارساز برای پرس وجو کردن از آنان با هدفِ نشان دادن تهی مایگی ذهنی و بی خِرَدی و سُست بنیادی چشم اندازِ باورهای آنان بدل کردند. اگرچه این گفت و نوشت ها در گستره همگانی، گاه شکلی نمایشی و دراماتیک بخود می گرفت، اما گذشته از یکسره کردن کار کشیشان در گستره اندیشه، درگیری جوانان دانشگاهی را نیز بهمراه داشت و شور کنجکاوی دانشجویان را در کشورهایی مانند؛ انگلیس، فرانسه، آلمان و هلند، چند چندان می کرد. این گفتگوها، اندک اندک سنّت نیکوی مدرنی بنام “مناظره” را پدید آورد. در آغاز سده هیجدهم میلادی، تب مناظره های همگانی درباره گفتمان های اجتماعی، بویژه “دین و دانش”، چنان بالا گرفته بود که کلیسای کاتولیک ناگزیز از برپایی نشست های همگانی برای مناظره هایی “خداپسندانه”، شد. بازتاب مناظره همگانی دراروپا چنان بود که اکنون نه تنها هر دانشگاهی در مغرب زمین، مجمع دانشجویی بحث و مناظره دارد بلکه مناظره میان نامزدهای انتخاباتی نیز، فرازِ بزرگی از کوشش های انتخاباتی بشمار می رود. ۴

بدبختانه نیاز حکومت های استبدادی در ایران، تاکنون هرگز زمینه رویارویی رهروان اندیشه های روشنگری را با علمداران خود- گمارده ی دین، در فضایی تهی از ترس فراهم نیاورده است. این چگونگی سبب مانایی گردونه باورهای و اندیشه های خرافی در فرهنگ ایرانی شده است و بخش بزرگی از انرژی ذهنی و مالی سرزمین ما را در راه تحریف حقیقت، آلودن ذهن های کودکان به باورهای بی بنیاد و الم شنگه های خرافی هدر داده است. برای نمونه، در واکنش به همان دو نکته ی درستِ نویسنده ی تذکره الغافل و ارشاد الجاهل درباره ناسازگاری اسلام با آزادی و برابری، صدها هزار کتاب و رساله و جزوه درباره اسلام و آزادی و اسلام و برابری در ایران منتشر شده است و ملیون ها ساعت وقت مردم پای منبرها هدررفته است.

هرجا که تاکنون گفتمانی بومی با نگرش صنعتی درچارچوب ستیز کهنه و نو درگیر شده است، این درگیری به دگرگونی آن گفتمان و دگریسی آن در راستای اندیشه های غربی کشیده شده است. البته این سخن بمعنای مدرن شدن گفتمان های بومی پس از رویارویی با فرهنگ صنعتی نیست. برای نمونه، درگیری اسلام در خاورمیانه با اندیشه های مدرن، اسلام سیاسی را پدید آورد که سازه های سازنده آن، نه اصول و فروع دین اسلام، که آمیزه شگفتی از اندیشه های سوسیالیستی، آنارشیستی، نوین ستیزی و شهر گریزیِ انسانِ روستایی ست. این آمیزه، هویتِ کنونی دینی را ساخته است که آسان، جنگ را در همه سرزمین های اسلامی شعله ور می کند. سوختبارِ این آتش، ناآگاهی و تهیدستی همگانی، گرسنگی و محرومیت های اجتماعی، نابرابری های ِ اقتصادی، فرهنگی، قومی، جنسی و نیز، سیاست های جهانی ورسانه ای و نیز دسیسه ها و دستبردهای کشورهای بیگانه در امور داخلی کشورهای اسلامی ست.

نگرشِ مدرن، برآیندی از روزگارِ دستبرد صنعتی انسان در پدیده های طبیعت و تولید و مصرف انبوه است. این چگونگی، ذهنیتِ انسان را که تا پیش از آغازِ تولیدِ انبوه، درگیرِ خیزوگریزِ هماره از زیستبوم خویش، در راستای زنده ماندن بود، به ذهنیتی آسوده و خویش- خوشخواه روی گرداند. اکنون دستبرد در ذات پدیدارها و دستکاری آن ها برای بهره وری ابزاری، انسانی را پدید آورده است که خود را در هرکار، دانا و توانا می داند و جهان را میدان کامرانی های بی پایان نمای خود می پندارد. ذهنیت انسان مدرن، ذهنیت توانمندی داراست که در سایه ابزارهای پرتوان صنعتی، هرگونه دستبرد در طبیعت و مهار کردن آن را شدنی می داند. چنین است که فرهنگ مدرن را فرهنگ زیستن می خوانند، اما فرهنگ های پیش از آن، فرهنگ های فرار از مرگ بودند.۵

اگر ارزش های اخلاقی فرهنگ مدرن را از چشم اندازِ توانایی تغییر و تولید بنگریم، آنگاه آسان می توان دریافت که این ارزش ها هرگز پیش از انقلاب صنعتی نمی توانست پدید آید. پیش از دوران صنعتی شدن جهان و تواناییِ تولید انبوه، زندگی، زیستن برلبه پرتگاه هستی بود. قحطی های پیاپی، ناامنی، بیماری های واگیر جهانی مانند وبا، طاعون، تراخم، حصبه و مالاریا و دشواری های زیستی، آزادی های فردی را میدان نمی داد و با فرهنگ فردانیت سازگار نبود. چنین است که آئین ها و فرهنگ هایی نیز که در آن روزگاران شکل گرفته اند، پاسخ های زیستبومی انسان در هزاره های کهن برای درگیر شدن با تهیدستی و تنگدستی در بیابان های سوزان عربستان و صحرای سینا هستند. زندگی در آن سرزمین ها در آن روزگاران، جایی برای آزادی، و حقوق فردی و اجتماعی و شاد زیستی نداشت. چنین است که همه فرهنگ های پیش مدرن را باید، فرهنگ های گریز از مرگ دانست. از اینرو، هیچیک از آن فرهنگ ها نمی توانند با فرهنگ صنعتی مدرن که انسان را بر بسیاری از پدیدارهای طبیعت چیره کرده است و سنگ و آهن را در دست های او چون موم نرم شکل می دهد، کنار بیایند.

آزادی نیاز به زمینه اقتصادی ویژه ای دارد که مرز آن گذر از گرسنگی و مرگ است. آنجا که مکانیزم روزمرگی، همه در راستای دغدغه سیر کردن شکم و گریز از مرگ است، آزادی معنایی ندارد. درچنان جایی، خوی جانوری انسان همیشه فرماندار رفتارها و کردارهای او می شود. این گونه است که تهیدستی اجتماعی همیشه با تنگ نظری و استبداد هم نشین بوده است. و برابری و آزادی و دموکراسی و حقوق بشر و میدان دادن به آرمان های فردانی، پدیده ای بسیار نوین در تاریخ روندهای اجتماعی ست. برابری نیز در زمان و مکانی معنا دارد که امکانات اولیه زیستی برای همگان وجود داشته باشد، اما سیستم توزیع نابرابر، گروهی را از دسترسی به آن امکانات باز دارد. ۶

سنّت، ساختاری سخت و ستیزنده دارد و خودبخود از میان نمی رود. سنّت ها، الفبای فرهنگ زیستی هر جامعه اند که اندک، اندک در پاسخ به نیازهای زیستی و زیستبومی پدید می آیند و با داد و ستد ِ انسان با زیستبوم اش، در پاسخ به نیازهای تازه و یا دگرگونی های زیستبومی، دگرگون می شوند. هیچ سنّتی نه آسمانی ست و نه تشریفاتی و زیادی. هنگامی که زمان و مکان دگرگون می شود، سنّت های سخت جان نِیز به آسانی دیگر می شوند. نمونه ای از این چگونگی هم اکنون در کشورهای غرب آفریقا در حال شکل گیری ست. مردم بسیاری از کشورهای گینه، لیبریا، گامبیا، ساحل عاج و سیرالئون، مردگان خود را پیش از خاکسپاری در آغوش می کشند و چند دمی، می بوسند و می بویند و زاری می کنند. اکنون این سنّت دیرینه، با پیدایش ویروس اِبولا که یکی از کُشنده ترین ویروس هاست، در همه ی آن کشورها ممنوع شده است. اگرچه سخت جانی سنّت، سبب می شود که بسیاری از مردم، بویژه در روستاهای دور افتاده، خبر مرگ ِ از دست رفته ای را پس از انجام این مراسم به دیگران بدهند، اما چون بیشتر ِ کسانی که دست از این سنت برنمی دارند، نیز از جهان خواهند رفت، این سنّت از میان خواهد رفت.
در پیوند با ستیزِ کهنه و نو در ایران، در دوران رضاشاه، کوشش های چشم گیری در ستیز با خرافه و زمینه های تولید وپخش آن شد. برپایی نهادهای مدرنی مانند آموزش و پرورش، بهداشت، دادگستری، کوشش هایی نهادی در راستای کوتاه کردن دست اربابان خرافه از سرِ مردم بود. شوربختانه نه تنها این کوشش ها پس از رفتن رضا شاه پی گیری نشد، بلکه رمینه برای گسترش و ارج گذاری باورهای دینی بخشی از برنامه رسمی حکومت بود.

(دنبـــاله دارد)

یادداشت ها:

۱. بتازگی آخوندی گفت است که پوشیدن کُت و شلوار هم باید حرام باشد، اما افسوس که؛”علمای قوی“، نداریم.

۲. برای نمونه شاید بتوان گفت که پیدایش کسی مانند محمد خاتمی در گستره سیاست ایران، بسیارانی را به بررسی دوباره نقش کسانی چون میرزای نائینی واداشت.

۳. اصفهانی، میرزا علی. تذکره الغافل و ارشاد الجاهل. این کتاب را به چندتن دیگر نیز نسبت داده اند، اما من در اینجا نام نویسنده را به نقل از کتاب مشروطه ی ایرانی، نوشته دوست تاریخ نگار و دانشمندم، دکتر ماشاالله آجودانی آورده ام. به نوشته دکتر آجودانی؛ “این میرزا علی اصفهانی از معتقدان شیخ فضل الله و مورد حمایت او بوده است. شیخ فضل االه در یادداشتی به محمد علی شاه از او و رساله اش حمایت کدره است. شاه در حاشیه یادداشت نوشت؛ “جناب وزیر اعظم، رعایتی کرده و تمجید و تحسین نمائید. به گفته ایرج افشار، پشت ورقه ی عکس به خط نسخ با جوهر نوشته است؛ “در جواب عریضه و در ازاء تالیف رساله دارالکفر نامیده است، به موجب فرمان، یکصد تومان مستمری مرحمت شد.”

۴. اهمیتِ مناظره در رقابت های انتخاباتی تا آنجا پیش رفته است که حکومت ایران را نیز از “هجمه” خود در امان نداشته است. اگرچه این مناظره ها از سوی نهادهای نظامی- امنیتی کشور کارگردانی می شود، اما با آن همه، در دو دوره از انتخاباتِ گدشته، اطلاعات ناخواسته زیادی در دسترس بینندگان گذاشتند و بازتاب های ناخواسته زیادی برای حکومت داشتند. اگر درنگی در نوشته هایی که در چند هفته گذشته درباره روشنفکر شیعی در رسانه های اینترنتی منتشر شد، کنیم، خواهیم دید که همین نوشته ها نیز اکنون شکلی از مناظره بخود گرفته است.

۵. برخی بنیاد مادی فرهنگ مدرن غربی را در دسترسی انسان غربی به سوخت فسیلی زغال سنگ و نفت و گاز نسبت می دهند و برآنند که با پایان یافتن انرژی آسانیاب و ارزان، پرونده مدرنیسم و رفاهِ افسانه ای آن نیز، بسته خواهد شد. گروهی نیز براین باورند که ذهنیت کنجکاو تلاشگرانسان مدرن، پیش از پایان یافتن سوخت های فسیلی، جایگزینی بهتر و بی زیانتر پیدا خواهد کرد.

۶. هنگامی که از برابری در گستره حقوق اجتماعی سخن می گوییم، مراد برابری در پیشگاه قانون و نیز دسترسی به امکانات شهروندی ست و نه برابری مالی که گفتمانی در حوزه دیگر است.

ســـــتیزِ کهـنه و نـو٬بخش دوم

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شدخانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*