در جریان رویدادهای چند سال اخیر سوریه، هنگامی که بشار اسد برای بقای خود و رژیمش ناگزیر به دادن خودمختاری به کُردان سوریه شد، آن ها تصمیم به ایجاد حکومتی مردم سالار گرفتند تا در سازندگی و اداره امور شهر و روستاهای خود شرکت داشته باشند. برای این منظور هیئتی متشکل از یک کُرد، یک عرب و یک آسوری را در رأس امور قرار دادند. نتیجه این اقدام حضور فعال مردم در صحنه سیاسی، اقتصادی و اجتماعی شد. بدین شکل مردم سالاری نوپائی در کردستان سوریه شکل گرفت که خوش آیند خودکامگان منطقه و قدرت های بزرگ غربی که چشم طمع به منابع سرزمین نفت خیز خاورمیانه دارند نبود.
در سال ۵۷ نیز که قیام و خیزش مردم ایران، پایان خودکامگی و استقرار مردمسالاری را نوید می داد، قدرت های بزرگ غربی و خودکامگان منطقه را به شدت نگران کرده بود. چنانچه مردم سالاری در ایران حاکم می شد و آزادی های فردی و اجتماعی و استقلال واقعی تحقق می یافت می توانست انگیزهای قدرتمند برای به پا خاستن مردم در سایر کشورهای خاورمیانه گردد. از این رو، با دخالت قدرت های بزرگ غربی و تبلیغات بلندگوهای رسانه های خبری، جنبش ملی و آزادیخواهانه ملت ایران تغییر مسیر داده به سوی حرکتی مذهبی کشیده شد و خودکامگلی به مراتب بدتری پدید آمد که مانع تحقق آزادی، استقلال و اقتدار قانون گردید.
استقرار جمهوری اسلامی در ایران و گرایش توده های مسلمان منطقه به سوی مذهب، موجی پدید آورد که پس از فروپاشی روسیه شوروی سابق باعث جدایی جمهوری های مسلمان نشین از آن کشور شد. افزون بر ایران، پاکستان، افغانستان، عراق، تونس، لیبی، مصر و ترکیه نیز دارای حکومت های مذهبی شدند- گر چه سردمداران ترکیه مدعی اسلام میانه رو هستند ولی از هر بنیادگرایی تندرو تر و در دروغگویی استادترند.
بیش از سه سال است که کشورهای عربستان سعودی و قطر با کمک های مالی خود و حمایت کشورهای بزرگ اروپائی و آمریکا و نیز پشتیبانی نظامی ترکیه، در پی تغییر نظام خودکامه سوریه با نظامی مذهبی هستند. ایجاد ارتش آزاد و گروه «عراق و شامات»، سپس «داعش» و اکنون نیز «خلافت اسلامی» برای اجرای این منظور بوده است.
موج گرایش مذهب که در ایران پس از استقرار جمهوری اسلامی پدیدار شد و سپس سایر کشورهای مسلمان منطقه را در بر گرفت و در برخی از کشورهای مسیحی نیز در حال شکل گیری است، حکایت از آن دارد که گویا در قرن بیست و یکم «عصر مذهب» می رود تا جایگزین «عصر ملیت» گردد که در نیمه دوم سده بیستم در واکنش به استعمار از سوی ملت های مستعمره شده پدید آمده بود.
پدیده «خلافت اسلامی» و تسلط آن بر بخش هایی از عراق و سوریه و یورش آن به شهر کوبانی مرکز کردستان سوریه و آنچه تاکنون در رویارویی با آن ها اتفاق افتاده است چند پرسش را به ذهن متبادر می سازد که تفکر و یافتن پاسخ های منطقی پیرامون آن ها می تواند آموزنده باشد.
۱- چه شد که ارتش آزاد سوریه سرانجام به «خلافت اسلامی» ختم شد؟
ارتش آزاد سوریه بخاطر نفوذ تروریست های مذهبی، در مناطق اشغالی مرتکب جنایاتی شد که به مراتب شدیدتر از سرکوبگری های بشار اسد بود. جنایت های آن ها مردم سوریه را متوجه کرد چنانچه این گروه به قدرت برسند وضعیت زندگی آنان بمراتب دردناک تر از گذشته خواهد شد. از این رو، به رویارویی با آن ها پرداختند. پس از آن گروه دیگری به نام «دولت عراق و شامات» تشکیل شد. تصور می شد چنانچه عراق و سوریه تبدیل به یک کشور واحد شوند، شیعیان در اقلیت قرار خواهند گرفت و دولتی سنّی مذهب زمام اداره امور این کشور را به دست خواهد گرفت. با این ترتیب جمهوری اسلامی نفوذ خود در عراق و سوریه از دست خواهد داد و رابطه آن با حزبالله لبنان نیز قطع خواهد شد و شرایط برای سرکوب احتمالی حزب الله توسط اسرائیل فراهم می گردد.
۲- چه شد که متحدان آمریکا و کشورهای عربی به توافق رسیدند علیه آنچه که خود در پدید آوردنش مؤثر بودند وارد جنگ شوند؟
نخست آنکه، «خلافت اسلامی» شهر اربیل را که مهندسان و متخصصان کمپانی های بزرگ نفتی جهان در آن جا مستقر هستند مورد تهدید جدی قرار داده بود.
دوم: جنایاتی که این گروه علیه مردم مناطق تحت تسلط خود اعمال کردند باعث کشته شدن و فرار و آوارگی مردم منطقه و نیز مسیحیانی شد که هزاران سال در آن جا زندگی می کنند. فرار مسیحی ها نه تنها فاجعه ای انسانی بود بلکه معضل بزرگی برای کشورهای اروپایی که ناگزیر از اسکان دادن به آن ها هستند، ایجاد کرده است.
سوم: اگر فتوای آیت الله سیستانی به شیعیان عراق پیرامون دفاع از خود و سرزمین شان که صدها هزار تن از جوانان بغداد به آن پاسخ مثبت دادند عملی می شد به امکان زیاد می توانست باعث شکست کامل جهادیونی شود که شمار آن ها را چهل تا پنجاه هزار تن برآورد می کنند. در آن حالت دشمنی میان شیعه و سُنّی ابعاد گسترده تری می یافت که خاموش کردنش به آسانی امکان پذیر نبود.
۳- آیا توافق پدید آمده میان متحدان آمریکا و دولت های عربی طرفدار سرنگونی بشار اسد می تواند بدون هیچ شرط و شروطی بوده باشد؟
به نظر می رسد شرط پنهانی این توافق همان باشد که دولت “اسلامگرای” ترکیه بارها اعلام کرده است: سرنگونی بشار اسد! بنابراین، نمی بایستی جهادیون به آسانی شکست خورده و از میان برداشته شوند تا افراد باقی مانده آن با همکاری ارتش آزاد سوریه برای سرنگونی اسد وارد پیکار شوند. نرساندن جنگ افزار به کُردان کوبانی را می توان تأییدی بر این فرض گرفت.
۴- چرا «خلافت اسلامی» بیشترین توان نظامی خود را برای تسلط کردستان سوریه و سقوط شهر کوبانی بکار گرفته است؟
همانگونه که گفته شد، پس از آنکه بشار اسد ناگزیر به دادن خودمختاری به کردستان سوریه شد، آن ها توانستند یک مردم سالاری واقعی در ناحیه ای که جمعیتی حدود پنج میلیون تن دارد بوجود آورند. با سقوط کوبانی این مردم سالاری که خار چشم خودکامگان منطقه است، از میان خواهد رفت.
توجه داشته باشیم نه قدرت های بزرگ غرب و نه خودکامگان منطقه هیچکدام حاضر به تحمل نظامی مردم سالار گرچه در محدوده کوچک کردستان سوریه نیستند. کوبانی دارد فدایی این توافق و همآهنگی شوم سیاسی می شود. فداکاری هایی که شیرزنان و دلاوران کُرد کوبانی از خود نشان داده اند چنانچه مورد حمایت قرار گیرد بیشک حماسه ای تاریخی خواهد آفرید.
۵- چرا دولت ترکیه از پیوستن پیشمرگان کُرد عراق و ترکیه به مدافعان کوبانی جلوگیری می کند ولی متقابلاً راه را برای پیوستن جهادیون و رساندن جنگ افزار به آن ها باز گذارده است؟
سردمداران “حزب عدالت و توسعه” که در رؤیای تحقق ناپذیر تجدید خلافت عثمانی هستند بر این باورند که با سقوط اسد، سرزمین سوریه همچون گذشته جزئی از خاک ترکیه خواهد شد. از آن جا که وجود کُردان سوریه را عامل بزرگ پیوند و تقویت کُردهای خودمختاری طلب ترکیه می دانند، در پی آنند تا جائی که امکان دارد کردستان سوریه را از مردم کُرد خالی نمایند. سیاستی ضد بشری و ضد کُرد که از واپس گرائی، همچون رئیس جمهور “اسلامگرای” ترکیه بر می آید.
۶- با وجود آنکه ارتش مجهز صدام حسین نتوانست بیش از چند روز در برابر حمله آمریکا و متحدانش پایداری کند، به چه دلیل مبارزه با جهادیون تا این مدت به درازا کشیده است؟
آیا تصادفی است جنگ افزارهائی که باید به دست مبارزان کوبانی برسد به دست جهادیون می افتد؟
۷- مقاومت حماسه آفرین کُردان کوبانی نشان داد، هنگامی که مردم در اداره امور داخلی منطقه ای و سیاست ملی کشورشان دخالت داشته باشند از سرزمین و دستآوردهای خود با چنگ و دندان دفاع خواهند کرد.
متأسفانه جمهوری اسلامی چنان شرایط خفقان آوری در کشور ایجاد کرده است که نه تنها خطر یورش جهادیون سُنّی – سلفی ها، وهابی ها، طالبان و … – به استان های مرزی ایران وجود دارد بلکه در اثر ادامه این سیاست نادرست، خطر تجزیه که برخی از کشورهای منطقه نیز در تدارک آن هستند و برای عملی کردنش سرمایه گذاری های کلان کرده اند، تمامیت ارضی کشور را تهدید می کند.
دادن اختیارات برای شرکت مردم استان ها در امور اداری، اجتماعی و فرهنگی خود از اصول قانون اساسی مشروطه بود که متأسفانه به دلیل سیاست تمرکزگرایی دوران پهلوی ها عملی نشد.
در دوران زمامداری دکتر مصدق یکی از برنامه های دولت ملی احیا و اجرای قانون اساسی در مورد استان ها بود که متأسفانه با انجام کودتای ۲۸ مرداد ناتمام ماند.
گردهم آئی های مردم استان ها برای کسب اختیارات بیشتر، پس از استقرار جمهوری اسلامی به شدت سرکوب شد و با تسلط استبداد مذهبی و عدم تحقق مردم سالاری آزادیها ی فردی و اجتماعی بطور کامل از میان رفت.
سردمداران جمهوری اسلامی بدون توجه به این واقعیت که مردم هنگامی از سرزمین مادری خود عاشقانه و دلاورانه دفاع می کنند که در سازندگی آن شرکت مستقیم داشته باشند، شرایط حساس و خطرناکی را در استان های مرزی شرقی و غربی پدید آورده است که می تواند در اثر دسیسه یا هجوم احتمالی بیگانگان تمامیت ارضی کشور مورد تهدید قرار دهد.
با پایان بخشیدن به خودکامگی و استبداد مذهبی حاکم و استقرار مردم سالاری و حضور مردم در صحنه سیاسی کشور و دخالت آنان در امور اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی، هیچ نیروی بیگانه ای قادر نخواهد بود به حریم ارضی ایران تجاوز نماید.
تنها راه جلوگیری از تنگناهای کنونی و خطر تجزیه، آن است که در سایه همت و فداکاری های مردم– شیرزنان، جوانان، دانشجویان، کارگران، معلمان، کارمندان و … – هر چه زودتر نظامی مردم سالار در کشور استقرار یابد، آزادی های فردی و اجتماعی تحقق پذیرد، استقلال کشور تأمین شود و با سازندگی و شکوفائی اقتصاد، فقر دامن گستر کنونی از ایران رخت بربندد، عدالت اجتماعی برقرار گردد و ….
در چنین حالتی است که ایرانیان همانگونه که در درازای تاریخ نشان داده اند از سرزمین مادی خود دلاورانه و فداکارانه دفاع خواهند کرد و به متجاوزان بیگانه درسی فراموش ناشدنی خواهند داد.
۸- خطری که در وضعیت کنونی منطقه، تمامیت ارضی کشور را تهدید می کند آن است که امکان دارد در صورت شکست های نظامی «خلافت اسلامی» بخشی از جهادیون به سمت مرزهای ایران بگریزند و در شرایط ناهنجار کنونی خطرهای پیش بینی نشده ای پدید آورند.
۹- مدتی است با همکاری های آمریکا و عربستان سعودی بهای نفت خام در بازارهای جهانی کاهش یافته است. این امر به ویژه می تواند روی روند اقتصادی کشورهای ایران و روسیه تأثیر گذار باشد. پیش بینی می شود که کاهش قدرت مالی این دو کشور میتواند از یاری رساندن های مالی و نظامی آن ها به بشار اسد بکاهد و نیز باعث کم شدن میزان کمک های روسیه به جدایی طلبان اوکراین گردد.
کاهش بهای نفت اما، بیش از همه بر وضعیت اسفناک زندگی مردم ایران اثر خواهد گذارد به ویژه بر زندگی آن هائی که زیر خط فقر بسر می برند و میلیون تن از آنان- بنا بر گفته مسئولان- کارتن خواب هستند.
از دورانی که قدرت های استعماری با برنامه ریزی های حساب شده اقتصاد کشورهای رو به رشد را تبدیل به تک محصولی کرده اند، هر زمان لازم دیدند با کاهش بها، آن کشورها را به ورشکستگی اقتصادی و مالی کشانده و خواست های سوداگرایانه خود را به آن ها تحمیل کرده اند.
مصدق معتقد به «اقتصاد بدون نفت» بود. او می خواست از درآمدهای نفت برای ایجاد کارخانه های صنعتی و کارگاه های تولیدی، راه سازی و راه آهن، ایجاد مراکز آموزش و کارآموزی و دانشگاه ها استفاده شود.
از ویژگی ها مصدق این بود که می گفت اگر نتوانیم با تولید و صادرات فرآوردههای صنعتی، اقتصاد کشور را اداره کنیم و نیازمند درآمد نفت باشیم، قدرت های بزرگ هرگاه اراده کنند می توانند با تحریم یا پائین آوردن بهای نفت اقتصاد ایران را فلج نمایند.
پیش بینی مصدق پیرامون خطرات تک محصولی شدن در بسیاری از کشورهای جهان و ایران درست در آمده است.