خانه » مقاله » زندگینامه سیمین بهبهانی در روزنامه تایمز لندن / ترجمه از لطفعلی خنجی
زندگینامه سیمین بهبهانی در روزنامه تایمز لندن / ترجمه از لطفعلی خنجی

زندگینامه سیمین بهبهانی در روزنامه تایمز لندن / ترجمه از لطفعلی خنجی

دوباره می سازمت وطن…

6g546fdgاشاره:

خبر کوچ ابدی سیمین بهبهانی به جهان دیگر؛ با گستره ی وسیعی در مطبوعات غربی بازتاب پیدا کرد؛

در همین باب؛ بیشینه ی روزنامه های تراز اول بریتانیا علاوه بر ذکر خبر، گزارشی از زندگی و آثار و احوال غزل بانوی ایران را هم برای خوانندگانشان مهیا کردند.

یادداشت پیش رو، ترجمه ی مقاله ای از روزنامه ی تایمز لندن است که در شماره ی روز بیست و پنجم اوت این نشریه به چاپ رسیده است. لطفعلی خنجی، مترجم کهنه کار ساکن لندن، زحمت این ترجمه ی شیوا را عهده دار شده و با دقت و وسواس همیشگی اش این مطلب را برای استفاده ی مخاطبین فارسی زبان؛ آماده کرده و به دست ما سپرده. ” خلیج فارس ” ضمن سپاس از لطف او؛ این مطلب را در ضمیمه ی فرهنگی اش به چاپ می رساند…


توضیح و پوزشخواهی مترجم: اصل فارسی دو شعری که در آغاز این زندگینامه آمده است در دست مترجم نبوده است. از این رو در این دو مورد آنچه می بینیم ترجمه ای از ترجمه است. در زیر این دو شعر به نشانه اشاره به این نکته خطّی کشیده شده است.

در ماه مارس ۲۰۱۰ رژیم ایران قیام مترتب بر تقلب محمود احمدی نژاد در انتخابات ریاست جمهور را وحشیانه سرکوب کرد. در آن زمان بانوی هشتاد و دوساله ای که تقریباً نابینا بود قصد پرواز به پاریس داشت، امّا در فرودگاه امام خمینی تهران راه بر او بستند، در تمامی مدّت شب تحت بازپرسی قرارش دادند، گذرنامه اش را از او گرفتند، و سپس روانه خانه اش کردند.

این اقدام رژیم بی دلیل نبود. رژیم نمی خواست شاعر تراز نخست ایران اقدامات رژیم را در خارج با موشکافی برملا کند. دهها سال در میهن خودش چنین کرده بود. “گر لهیب خشم در این سرا بیش از این بر خیزد / نامتان بر سنگ مزارتان ننگ پلیدی گیرد”. او در شعر “میهنم را بر باد مده” چنین هشدار می دهد: “دروغهایی که ساخته و پرداخته اید / طنابهایی که به هم بافته اید / گلویتان را خواهد فشرد و خواهد درید”. (یادآوری و پوزش: اصل این دو شعر در دست مترجم نیست و آنچه می بینیم ترجمه ای از ترجمه است) .

بهبهانی که در میان دوستداران بی شمارش “شیرزن ایران” لقب گرفته بود به مدّت بیش از شصت سال کوشیده بود از ذوق و قریحه خویش برای اعتلاء حقوق بشری بهره بجوید (در کشوری که رژیمش همان حقوق را با ددمنشی سرکوب می کرد). او هم در برابر تعدّیات رژیم شاه ایستادگی کرده بود و هم در برابر زیاده روی های انقلاب اسلامی که به سقوط شاه انجامید. او همچنین در برابر زورگویی هر آیت اللهی که از آن پس بر ایران حکم راند ایستادگی کرد. از او نوزده کتاب شعر انتشار یافته است و اینها در حدود ششصد شعررا در بر می گیرند. در محفل شعرخوانی ای که در دهه ۱۹۹۰ ترتیب یافته بود مأموران امنیتی میکرفن را به دور بردند و چراغها را خاموش کردند، امّا او به شعرخوانی ادامه داد و دوستدارانش از او محافظت کردند.

به گفته بهبهانی سروده هایش بازتاب هر آنچه بود که می دید. می گوید: “من سالهایی را پشت سر گذاشته ام که در طی آنها آسمان از دود موشکها سیاه می شد و زمینی که بر آن گام می نهادم بر اثر انفجار بمب به ویرانه ای بدل می گشت”. در یکی از مصاحبه هایش گفت: “من کامیونهای حامل اجساد زندانیان اعدام شده را در حالی که خون از آنها می چکید دیده ام” … “من در زیر باران یا در آفتاب سوزان در صفهای طولانی ایستاده ام تا یک قالب کره یا یک جعبه کلینکس بخرم. مادرانی را دیده ام که که در دنبال اجساد فرزندان شهیدشان می دویده اند، بی آن که توجه کنند که آیا چارقد یا چادر یا کفش و جورابشان در جاهای خود هستند یا نه”.

او دو بار برای دریافت جایزه نوبل در ادبیات نامزد شد. در سال ۲۰۱۱ پرزیدنت اوباما در پیام نوروزی خود خطاب به مردم ایران گفت “سیمین بهبهانی بانویی است که از سفر به خارج از ایران منع شده است و حال آن که کلمات و سروده هایش دنیا را تکان داده است”.

سیمین بهبهانی در تهران زاده شد. پدر و مادرش هردو شاعر بودند. مادر او دیگربار ازدواج کرد- با یکی از روشنفکران. خانه آنها محلی برای دیدار نویسندگان بود. نخستین شعر سیمین بهبهانی زمانی انتشار یافت که او چهارده سال داشت. مادرش دریافته بود که او در خفا شعر می نویسد. سیمین در سن نوزده سالگی با حسین بهبهانی ازدواج کرد که به خانواده ای تحصیل کرده تعلّق داشت. امّا سیمین خوشنود نبود و این ازدواج به طلاق انجامید. حاصل این ازدواج دو پسر و یک دختر بود. علی و حسین در تهران به سر می برند و امید در دانشگاهی در استرالیا در زمینه فرهنگ و ادب ایران تدریس می کند. سیمین بعدها ضمن تحصیل حقوق با همکلاس خود منوچهر کوشیار ازدواج کرد. منوچهر در سال ۱۹۸۴ درگذشت.

سیمین هنگام تحصیل حقوق در دانشگاه تهران بانویی جوان بود و از طریق تدریس امرار معاش می کرد. بسیاری از اشعار سیمین در قالب غزل بود. غزل معمولاً یرای سرودن اشعار عاشقانه به کار می رود، امّا سیمین آنرا برای سرودن اشعاری در زمینه های گوناگون به کار می برد- از جنگ ایران و عراق گرفته الی روسپیگری. بعضی از اشعار او را حتی نغمه سرایان به کار بردند.

شور و شوق سیمین بهبهانی به هنگام انقلاب سال ۱۹۷۹ دیری نپایید زیرا موجی از ستم و کشتار در دنبال آمد. او می گفت: “از همان آغاز به راه خطا رفتیم”. اندک زمانی پس از انقلاب سیمین قلم را در زمینه هایی مانند بدرفتاری با زنان و زندانیان و اقلیتها به کار گرفت و نیز به جنایات شنیعی مانند سنگسار که با تأیید رژیم صورت می پذیرفت اشاره کرد.

در سالهایی که در دنبال آمد و در زمان هایی که اختلاف بین تندروها و اصلاح طلبان بالا گرفته بود سیمین به گونه های مختلف در معرض محدودیت و ایذاء و آزار قرار می گرفت. اشعار او گاه ممنوع الانتشار می شد و گاه شدیدأ مشمول سانسور می گشت. لااقل یک روزنامه مخالف رژیم به خاطر درج آثار او توقیف شد. روزنامه های هوادار رژیم او را به یاوه سرایی و هتّاکی متهم کردند. در سال ۱۹۹۶، هنگامی که در مراسمی در خانه یک دیپلمات آلمانی حضور یافته بود، بازداشت شد و تمام شب در بازداشت نگاه داشته شد. او در این باره گفت: “به من سیلی زدند، چشمانم را بستند، و آنگاه مرا به زندان بردند”. می گوید: “بامداد روز بعد آزاد شدیم. ما را از زندان بیرون آوردند و در خیابانی رها کردند، در حالی که چشمانمان هنوز با دستمالی بسته بود”.

تا سال ۲۰۱۰ می توانست به خارج سفر کند، امّا هیچگاه حاضر نشد کشوری را که بدان عشق می ورزید برای همیشه ترک گوید. با عزم راسخ می گفت: “می خواهم در ایران زندگی کنم و در ایران بمیرم”. او هیچگاه حاضر نشد خاموش بماند. یک بار چنین نوشت: برای زنده ماندن باید خاموش بمانی، امّا برای بزرگ شمردن زندگی باید نغمه بسرایی (“کولی، به حرمت بودن / باید ترانه بخوانی”).

دوست او شیرین عبادی، برنده جایزه صلح نوبل، شرح می دهد که چگونه غزلهای سیمین بهبهانی او را در زندان دلگرمی می داد و تحمل زندان را تا حدّی آسان می کرد. در ماه مارس سال ۲۰۰۶ در تظاهراتی که بمناسبت روز جهانی زن در تهران بر پا شده بود مأموران در برابر سیمین موضع گرفتند. دانشجویی به آنها چنین هشدار داد: “این بانو را میآزارید. او سیمین بهبهانی است و اگر گزندی به او برسد من خودم را آتش خواهم زد”. مأمور خشمگینی ضرباتی بر بازو و کمر سیمین وارد آورد و سپس او را با چماقی مضروب کرد. امّا مأموردیگری که از آنجا می گذشت سیمین را به جا آورد و او را با تاکسی از صحنه ماجرا به دور برد.

بهبهانی در اواخر عمرش بینایی بسیار ضعیفی داشت و در این زمان شعرهایش را به صورت ستونهای عمودی می نوشت، امّا هیچگاه دچار نومیدی نشد. در یکی از معروفترین شعرهایش نوشت: دوباره می سازمت وطن / اگرچه با خشت جان خویش / ستون به سقف تو می زنم / اگرچه با استخوان خویش / دوباره می بویم از تو گل / به میل نسل جوان تو.

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شدخانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*