۱۵ سال از جنایت خونین ۱۸ تیر گذشت. جنایتی که در آن چهار دانشجو کشته یا ناپدید شدند، یک سرباز وظیفه جان باخت و صدها دانشجو زخمی و زندانی شدند. پس از این جنایت آشکار، این دانشجویان بودند که تنبیه شدند. عزت ابراهیمنژاد که در جریان حمله بهدانشجویان کشته شد پس از مرگ، متهم به تضعیف امنیت ملی شد، اکبر محمدی در زندان جان باخت، از سرنوشت سعید زینالی هیچ خبری در دست نیست. همینطور که از سرنوشت فرشته علیزاده و تارا حامیفر.. آمران این جنایت هم تبرئه شدند و پرونده در کمال وقاحت رژیم مختومه شد.
در باب جنایت ۱۸ تیر بسیار گفته و نوشته شده و امروزه مثل روز روشن است که لباس شخصیها در آن زمان بهدستور چه کسانی دست به آن جنایت زدند. اما با این همه نباید فراموش کرد اعتدالگرایانی که امروزه روی کار آمدهاند و دائما سخن از حقوق مردم میگویند در آن زمان پیرامون آن جنایت چه اقداماتی انجام میدادند و چه میگفتند.
حسن روحانی که امروزه رییس جمهور اعتدال است در سال ۷۸ دانشجویان معترض در واقعه ۱۸ تیر را اوباش و برانداز خطاب میکرد و میگفت: «اینها پستتر از آن هستند که برانداز نام بگیرند»
و دیگری علی اکبر ناطق نوری، معروف به شیخ معتدل است. او که کتاب خاطرات خود را منتشر کرده در بخشی از آن راجع به ماجراهای ۱۸ تیر، مطالبی بیان کرده است. گفتههای ناطقنوری را اگر در کنار دیگر خاطرات او (فیالمثل از دستور کشتن ۵۰۰ نفر برای خواباندن شورش زاهدان)، بگذاریم میتوان تصویری دقیق از ذات و منش و عمق خباثت این افراد بدست داد. کسانی که گذشتهی خود را فراموش و امروزه منادی آزادیخواهی شدهاند و البته گاه هم که برای گرفتن نوالهای نیاز باشد به همین جنایتها افتخار هم میکنند و آن را در کتاب خاطرات میگنجانند.
باری! به هر روی شیخ معتدل در جلد دوم کتاب خاطرات خود روایتی از تعطیلی روزنامه سلام و ماجرای کوی دانشگاه تهران ارائه داده است. وی درباره ماجراهای ۱۸ تیر ۷۸ گفته است که به عقیدهی او نهضت آزادی پشتپرده آن جریان بودهاند.
بر اساس این گزارش، ناطق ماجرا را اینگونه شرح داده که در عصر روز ۱۸ تیر جلسهی محرمانهای نزد علی خامنهای برگزار میشود و او هم شرکت میکند: «رهبری از وزیر کشور سوال کردند: «اوضاع چهخبر است؟» گفت: «حاج آقا، تظاهرات و ناآرامیها را جمع کردند و بر همهچیز مسلط هستیم» من چون خودم از بعدازظهر قضایا را تعقیب میکردم، خیلی عصبانی بودم، بین حرف پریدم و با تندی گفتم: «آقا، ایشان گزارش بیربطی میدهند، اینطور نیست. همین الآن در میدان بخارایی، سپاه درگیری دارد. اینها را آقای صفوی بفرمایند. آقای رحیم صفوی گفت: «درست است» جالبتر از همه این که خود آقا فرمود: «تنها در میدان بخارایی نیست، شهر ری هم الآن آشوب است،» یعنی خود آقا از همه ما بیشتر، خبر داشت.»
ناطق افزده است: «من همانجا گفتم: «آقا، بنده اعتقاد دارم نهضت آزادی و این نیروها پشتپرده این جریان هستند و اگر ما بخواهیم این آشوب و شورش را بخوابانیم، بهنظر من باید سران اینها را دستگیر کرده، عدهای را که در صحنه آشوب کردند هم بهسرعت محاکمه کنیم. حتی اگر لازم باشد آنها را به سینه دیوار بگذاریم. اگر قصد براندازی نظام را دارند و با اسلام محارب هستند، با آنها برخورد شود».
ناطقنوری که اکنون بهعنوان شیخ معتدل معرفی میشود ادامه داده است: «بعضی از مسئولان خیلی جا خوردند و گفتند: این نوع حرف زدن جلوی آقا؟! اما من ریشه اغتشاش را در نهضت آزادی میدانم، اینها دنبال براندازی هستند و در کشور بحران ایجاد میکنند و بالاخره باید با آنها برخورد کرد، حکومت تعارف ندارد. در نهایت، با این ناآرامیها خوب برخورد شد و بعضیها را هم دستگیر کردند..»
رییس اسبق مجلس شورای اسلامی همچنین گفته است که مصطفی معین در آن زمان باید محاکمه میشد. آقای معین در زمان ۱۸ تیر وزیر علوم بود که به جهت برخورد با دانشجویان استعفا داد.
گذشته از جنایت عظیم حکومت علیه دانشجویان مظلوم در ۱۸ تیر؛ با خوانشی از خاطرات و نظرات این افراد میتوان به روش کلی رژیم در حل مسائل پی برد: قتل و دیگر هیچ! یعنی بکشید.. حال چه اعتراض مردم زاهدان درخصوص ردصلاحیت نمایندهشان باشد که دستور مرگ ۵۰۰ تن صادر میشود، چه اعتراض دانشجویان به توقیف یک روزنامه باشد و چه اعتراض به تقلب انتخابات ریاست جمهوری در سال ۸۸ باشد! در همهی موارد کسانی همچون ناطق و دیگر پشمینهپوش ها در جلسهای کنار دیکتاتور بزرگ مینشینند و فرمان مرگ صادر میکنند!
علی خامنهای چند روز پیش با حسن روحانی و دولتیها دیدار کرد و پس از آنکه یک هفته محافظهکاران دولت را هدف قرار داده بودند، دیکتاتور بهدلجویی از روحانی و تیمش پرداخت و گفت که «از دولت و مذاکرهکنندگان حمایت میکنم.»
سخنان خامنهای در این جلسه اما یک نکته داشت که بارها از زبان دیکتاتور تکرار شده است. آنجا که وی گفت: «مبادا دولت اعتدال کاری کند که نیروهای مومن برنجند، چون همینها در موقع خطر سینه سپر میکنند.»
منظور خامنهای کاملا روشن است یعنی دست اوباش باید همواره باز باشد و هرچه خواستند بگویند و عمل کنند، چون بهوقت اعتراضات مردم همینها مثل وحوش ولایت میدرند. خامنهای در تمام دوران رهبری اش بارها مستقیم و غیرمستقیم و علنی و در خفا از گروههای فشار و اوباش ولایت بهشدت دفاع کرده است. او دست امثال دهنمکیها و حسین بازجوها و اللهکرمها و مرتضویها و ..باز میگذارد تا بهوقت در خطر قرار گرفتن تاج و تختش، اینان به کمک بیایند.
در کنار این حمایت تمام عیار از وحوش ولایت، اما علی خامنهای یک ترفند دیگر هم دارد و آن هم این است که وی مهرههای سوخته را در لحظه قربانی نمیکند، بلکه آنها را در دراز مدت حذف میکند. علت این اقدام خامنهای این است که وی در یک دو راهی قرار میگیرد. از طرفی به خوبی می داند این مهرهها آن چنان نزد مردم منفور هستند که دیگر یارای حمایت نمیماند و از طرف دیگر هم میداند حذف سریع آنها تاثیراتی روی دیگر اوباش ولایت میگذارد. این است که دیکتاتور آنان را تدریجا حذف میکند. البته گاه آن چنان اوضاع بهخطر میافتد که دستور حذف همان لحظه صادر میشود (سعید امامی)، اما در بیشتر مواقع ترجیح خامنهای این است که اوباش سوخته را آزاد بگذارد و پس از مدتی آرام آنان را از صفحه سیاست محو کند.
دو نمونهی سعید مرتضوی، جنایتکار کهریزک، و فرهاد نظری سرکوبگر ۱۸ تیر که در آن زمان رییس پلیس بود در همین راستا قابل تببین است. سعید مرتضوی در حال حاضر آن چنان منفور است که کسی نمیتواند از وی حمایت کند. خامنهای هم از وی حمایت نمیکند اما او را مجازات هم نمیکند تا زمانی بگذرد و او پس از سالها آرام و آرام حذف شود. فرهاد نظری، فرمانده پیشین پلیس هم قربانی همین تفکر خامنهای شد.
او که در زمان ۱۸ تیر میدرید و در دادگاه به ریش همه میخندید و تبرئه میشد، هنگامی که نزد مردم منفور شد خامنهای دستور حذف تدریجی را صادر کرد و او بهتدریج (والبته بدون مجازات) حذف شد. اینک خود فرهاد نظری٬ دو روز پیش و در سالروز سرکوب خونین ۱۸ تیر با گلایه میگوید «خانهنشین» شده است.
نظری گفته پس از وقایع سال ۱۳۷۸ دوستانش با وی «نامهربان» و «کم لطف» بودهاند٬ دوستانی که به گفته نظری «حالا هر یک پستی را اشغال و او را فراموش کردهاند.» این فرمانده سابق پلیس دوستان خود را متهم کرده که قصد داشتهاند وی را «حذف» کنند. او همچنین گفته که پلیس در حادثه کوی دانشگاه تهران طبق «دستور» به محل حادثه رفته و فردی با استفاده از «بیسیم» پلیس٬ به نیروهای حاضر در محل دستور استفاده از سلاح گرم را داده بود.
نظری اضافه کرده که ۱۸ تیر «یک تنه مقابل یک دولت کودتاچی ایستاد» و در حال حاضر مورد «بیمهری» دوستان خود قرار گرفته است.
باری! این روش دیکتاتور اعظم است جمهوری اسلامی است که مهرههای منفور را بهتدریج کنار میگذارد تا هم هزینهی حمایت از آنها را نپردازد و هم کاری نکند تا مبادا آب در دل دیگر اوباش و وحوش ولایت تکان بخورد!
اینکه هربار با دستگیری و بازداشت عدهای رسانهها مینویسند «دور دیگری از برخورد با معترضان و منتقدان و روزنامهنگاران آغاز شد» گمراه کننده است، چرا که این تیتر در صورتی درست است که حکومت در مقاطعی دست به بازداشت و زندانی کردن منتقدان بزند. اما در رژیم اسلامی هرگز اینگونه نبوده است و در تمام دوران جمهوری اسلامی ماهی و یا حتی هفتهای و در شرایطی حتی روزی نبوده است که منتقدی، روزنامهنگاری و یا فعال سیاسی بازداشت و زندانی نشود. بهحبس کشیدن و اعدام و برخورد با مخالفان و روزنامهنگاران بهحدی در این رژیم تکرار شده که اخبار آن دیگر عادی میآید.
در همین ماه گذشته ماشاالله شمسالواعظین احضار و ممنوع الخروج شد، ریحانه طباطبایی بازداشت و در زندان اوین زندانی شد، صبا آذرپیک، مرضیه رسولی، مهدی خزعلی و چندین دیگر هم بازداشت و زندانی شدند.
مرضیه رسولی، روزنامهنگاری است که صبح روز دوشنبه از خواب بیدار شده و با یک تلفن فهمیده است که باید به اوین برود. با حکمی که قاضی فاسدی برای این روزنامهنگار به بهانهی واهی «تبلیغ علیه نظام» صادر کرده است. خانم رسولی که دی ماه سال ۹۰ هم در منزل خود بازداشت شده بود، اسفند ماه همان سال پس از حدود یک ماه و نیم با تودیع وثیقه آزاد شد.
ساجده عربسرخی، روزنامهنگار و فعال مدنی نیز در ادامهی همین پروژه برای اجرای حکم حبس خود به زندان اوین احضار شد و صبا آذرپیک هم که حدود یک ماه کسی از او خبر نداشت بالاخره وکیل او گفت که برای موکلش کیفرخواست صادر شده است. از آنسو نیز مهدی خزعلی هم بهدلیل نگارش یادداشتی علیه مهدوی کنی بازداشت و دست به اعتصاب غذا زده و هم اینک در بیمارستان است.
واقعیت این است که فشار روزافزودن بر روزنامهنگاران و فعالان سیاسی و منتقدان، اگرچه همیشه وجود داشته، اما هر بار هم با آغاز مذاکرات اتمی رژیم افزایش مییابد. حکومت از فشار بر منتقدان چند هدف را همزمان دنبال میکند. نخست، بستن دهان هر منتقدی با سرکوب و ارعاب. دوم تحمیل هزینههای جناحی بر دولت حسن روحانی از طریق یک قوه قضاییه فاسد. و سوم هم ظاهرا اینگونه میاندیشند که بدین طریق، کنترل جامعه را در دست میگیرند. یعنی با ارعاب روزنامهنگاران و مخالفان و منتقدان، میتوانند جامعهی ناراضی را در کنترل خود نگه دارند.
مذاکرات میان ایران و گروه ۱+۵ هم اکنون در وین، پایتخت اتریش جریان دارد و طرفین قرار است که در این دور ششم از گفتگوها، توافق موقت ژنو در آذرماه پارسال را به یک توافق جامع و نهایی تبدیل کنند.
طرفین تا پایان تیرماه فرصت دارند که به توافقی در این زمینه برسند و امروز نیز قرار است وزرای خارجه کشورهای ۱+۵ هم به وین بروند. با این همه اختلافات بین ایران و غرب عمیق است، اما در عین حال جمهوری اسلامی بهشدت خوشبین به مذاکرات است.
در این خصوص روز گذشته ویلیام هیگ، وزیر امورخارجه بریتانیا گفت: «دسترسی به توافق در مذاکرات با ایران به هیچ وجه قطعی نیست و هنوز اختلافات مهمی باقی است که باید رفع شود.» لوران فابیوس، وزیر امور خارجه فرانسه نیز روز سه شنبه گفته بود که بر سر هیچ یک از مسائل اصلی در گفتوگوهای میان ایران و گروه ۱+۵ توافق نشده است و ایالات متحده آمریکا از وزیران امور خارجه این گروه خواسته تا به مذاکرات وین بپیوندند.
پرسش این است که چرا باوجود تاکید غرب بروجود اختلافات عمیق اینچنین جمهوری اسلامی خوشبین به نتیجه است، بهطوری که هم روحانی و هم ظریف و صالجی و دیگران بارها در کنار تهدیدهای پوشالی گفتهاند که به رسیدن به توافق خوشبین هستند؟
علی خامنهای روز ۱۶ تیر گفت که موارد اختلافی میان ایران و غرب: «ظرفیت غنیسازی»، «تحقیق و توسعه» و «تاسیسات فردو» است و علاءالدین بروجردی٬ رئیس کمیسیون سیاست خارجی مجلس هم دیروز گروه ۱+۵ را تهدید کرد اگر نیازهایی چون تأمین ۱۹۰ هزار «سو» را نپذیرد، ایران دوباره غنیسازی ۲۰ درصد را از سر خواهد گرفت.
بهنظر میرسد جمهوری اسلامی از پیش تصمیم خود را گرفته است، یعنی توافق و به گفتهی عباس عراقچی «پذیرفتن برخی محدودیتها در یک دورهی زمانی». منتها رژیم میخواهد این محدودیتها را در آخرین روزهای مذاکره (روزهای منتهی به ۲۹ تیر و پایان ضربالاجل) بپذیرد. در واقع جمهوری اسلامی دغلکارانه در روزهای نخست بر سر موضوع واهی «غنیسازی» چانه میزند تا خوراک داخلی را برای تبلیغات فراهم کند و در روزهای پایانی نهایتا نظرات غرب را میپذیرد..
و نتیجه هم هرچه باشد یک نکته در آن عیان است، اینکه این علی خامنهای بود که با لجبازیها و جاهطلبیها و بیکفایتیهای خود، این همه هزینه را به مردم تحمیل کرد و آنچه را میتوانست یک دهه پیش انجام دهد، اکنون با ذلت و با صرف هزینههای گزاف انجام میدهد و بعد هم قطعا آن را در بوق و کرنا خواهند کرد که ما برندهی این میدان شدهایم..
برندهای با میلیاردها دلار باخت و صدها نوع تحریم و هزینههای کمرشکن در قبال چرخش چند سانتریفیوژ که مشخص نیست کی حق مسلم مردم شد و اصلا چه دستاوردی برای مردم خواهد داشت.