حکومتهای توتالیتر و تمامیتخواه معمولا یک ویژگی برجسته دارند. یک مساله که در کل ساختار و بافت حکومت نمود پیدا میکند و در تمامی زیرمجموعهی آن رژیم به انحاء مختلف خود را نشان میدهد. این ویژگی از ایدئولوژی حاکمیت نشات میگیرد. یعنی اگر حکومت ناسیونال سوسیالیسم آلمان باشد، این ویژگی بهصورت «برتریجویی» فرد آلمانی در تمام شئون خود را نشان میدهد و یک آلمانی در تمامی حوزههای سیاسی و اجتماعی نوعی «برتریطلبی» دارد. اگر حکومت استالین باشد، این ویژگی اخلاقی «تظاهر و ریا» است که در جامعهی بیطبقهی کذایی این رژیم نمایان میشود.
رژیم اسلامی نیز از این قاعده مستثنا نیست و در این حکومت هم مسالهی «جنسیت» که برگرفته شده از ایدئولوژی اسلامی است در تمام ساختار دستگاه جمهوری اسلامی در تمام دوران خود را نمایانده است. البته بیشمار ویژگی در حکومتهای توتالیتر وجود دارد، و در اینجا مقصود، نه محدود کردن کل حکومت به «یک مساله» که بررسی «مساله» است. موضوعی که برجسته میشود و در ساختار تاثیر میگذارد.
باری! از همان ابتدای روی کار آمدن جمهوری اسلامی مسالهی جنسیت در قالبهای مختلف «زنستیزی، تفکیک مرد و زن، فانتزیهای دور از واقع، سختگیری بر جوان، و ..» خود را نشان داد.
اما در کنار این مساله ما با «فانتزیهای جنسی» و ذهنهای بیمار حکومتگران هم روبرو بودهایم. فراموش نکنیم که اغلب مقامات رژیم اسلامی از طبقهی فرودست شهرستانهای ایران و همراه با عقدههای سرکوب شده بودهاند. از این جهت آنان فانتزیهای جنسی خود را همیشه در قالب محدودیتها و یا اظهارنظرهای شگفتانگیز و گاه تصویب قوانین محیرالعقول و .. نشان دادهاند.
روحانیون حاکم بر ایران در طی این ۳۵ سال هرگاه که نام زن به میان آمده و یا بهنوعی مسالهی جنسیت مطرح شده، از شرایط بهنجار خارج شده و نابهنجارانه با آن برخورد میکنند. وقتی فلان امام جمعه بیحجاب را با قاتل و سارق یکی میگیرد و یا احمد خاتمی که میگوید برای بیحجابی باید خون ریخته شود و یا هنگامی که مسالهی سادهی پوشیدن یک جوراب شلواری (ساپورت) به مجلس ولایت کشیده میشود و در آن همهمه میشود، وقتی چهرهی حاکمیت عبوس و خالی از هر نوع زیبایی و زن میشود تا مبادا مقامات به گناه بیفتند، وقتی نشریهی تهران امروز توقیف میشود صرفا بهدلیل اینکه لوگوی آن در ذهن بیمار یک روحانی تداعیگر زن رقصندهای است و هزاران مورد دیگر، نشان از انحراف عمیق روانی و ذهنجنسیتزدهی مقامات رژیم دارد که براساس عقدهی سرکوب شده اساسا نمیتوانند با این مقوله بهصورتی نرمال روبرو شوند.
در تازهترین نمونه از این دست هم دو روز پیش یک روحانی اظهارات محیرالعقولی کرد که فقط از یک ذهن بیمار برمیآید. مهدی بیاتی، مدیر مرکز راهبردی «عفاف و حیا» گفته که۶۰ درصد زنان در غرب «همخوابگی با سگ» را به همبستری با مردان ترجیح میدهند و در جامعهای که دیدن موی زن سبب «تحریک» مردان نشود، مرد نمیتواند به راحتی از همسر خود لذت ببرد.
وی افزوده «با ترویج و عادی شدن بیحجابی، قوه شهوت آقایان نیز کاهش مییابد و این به نفع بانوان نخواهد بود.. این که مردهای غرب به زنان رغبتی نداشته باشند و برای تحریک شدن نیاز به شراب، موسیقی و صحنه مستهجن داشته باشند، اتفاق خوبی در غرب نیست.»
در تک تک کلمات این فرد میتوان هزاران عقده و بیماری را تشخیص داد. و این البته موضوع مهمی نیست چراکه در هرجای جهان افرادی مشابه وی که عقدههای روانی و انحرافات جنسی دارند وجود دارد، اما درد اینجاست که در ایران این افراد پست و مقام دارند و مثلا همین فرد عنوان پرطمطراق «مرکز راهبردی حجاب و عفاف» را یدک میکشد و خب طبیعی است که چنین ذهنی میتواند قوانینی را تصویب یا پیشنهاد کند که مردم عادی به زحمت و سختی و تلخی بیفتند.
روز سهشنبه هفتهی گذشته مجلس ایران شاهد یک افشاگری بود که دو تن از وکیلالدولهها پروندهی فساد همدیگر را افشا کردند. احمد توکلی، نماینده بابلسر را به زمین خواری متهم کرد و از آن طرف نیز، مقداد نجفنژاد، نماینده بابلسر خطاب به توکلی گفت: «شما پرونده زمینخواریتان روشن است آیا دست پیش میگیرد که پس نیفتید؟»
ماجرا از آنجا آغاز شد که احمد توکلی در سایت خود «الف» مقداد نجفنژاد را به زمینخواری متهم کرد و این نماینده بابلسر هم که برآشفته شده بود در صحن علنی مجلس کنترل از دست داد: «توکلی نسبتی ناروا و غیر بین به من داده است، آقای توکلی! شما تعمدا اسم من را به عنوان نماینده آوردید و عناوین حقوقی من را حذف کردید که القا کنید معامله شخصی بوده است.. شما پرونده زمینخواریتان روشن است و چند هزار متر زمین در شهرک غرب گرفتهاید که قرار بوده بخشی از آن به ایتام تعلق بگیرد که آن هم صورت نگرفته است.همچنین شما چند هزار متر زمین در منطقه دماوند گرفتید، آیا دست پیش میگیرد که پس نیفتید؟ انسان تعجب میکند از کسانی که شعارشان گوش فلک را کر میکند، اما موقع عمل پایشان میلنگد.
وی خطاب به توکلی ادامه داد: «آقای توکلی! شما بیمار هستید، به روانپزشک مراجعه کنید، بلکه درمان شوید.»
اما احمد توکلی در پاسخ دلایلی آورد که زمینخواری این فرد را مشخص کرد و حتی گفت که قاضی هم رای داده است و در نهایت هم علی لاریجانی که برادر او محمد جواد لاریجانی نیز متهم به زمینخواری است گفت: بهتر است دیگر این بحث را ادامه ندهید و بحث مختومه شد.
همه میدانند که جمهوری اسلامی یکی از فاسدترین حکومتهاست و سازمان «شفافیت بینالمللی»، هم این رژیم را در رتبه ۱۴۴ جهان از نظر فساد قرار داده است اما چرا گاهی این ماجراهای فساد علنی میشود؟
پرواضح است که این مساله بهدو منظور انجام میشود، یکی فریاد «آی دزد آی دزد» سردادن برای اینکه توجهها از سمت فرد به دیگری برود و دوم هم رقابتهای سیاسی است که باعث میشود افراد علیه همدیگر دست به افشاگری بزنند و البته چون به برکت حکومت اسلام ناب محمدی مقامی در رژیم نیست که دستش به فساد آلوده نباشد، همواره دست همه برای افشاگری باز است.
اما حکایت این جناب احمد توکلی از نوع اول است. یعنی همان فریاد «آی دزد» سردادن برای اینکه توجهها به سمت او جلب نشود. از این رو او هرچند وقت یک بار مقامی را متهم میکند که البته آن مقام هم قطعا فاسد بوده است.
مثلا قبلا احمدی توکلی، یقهی محمدرضا رحیمی، از دیگر مقامات فاسد جمهوری اسلامی که در قوه قضاییه پرونده دارد را گرفته بود و او هم در واکنش توکلی را متهم به «فساد، سوءاستفاده، ویژهخواری و اخذ مدرک تحصیلی بدون استحقاق» کرده بود.
و یا چند ماه قبل که گویی ناگهان احمد توکلی خوابنما شده و گفته بود که نهادهای حکومت ایران به مرحله «فساد سیستماتیک» رسیدهاند و نهادهای مسئول مبارزه با فساد، خود به درجاتی از فساد مبتلا شدهاند.» که البته این اظهارنظر او هم برای این بود که زمینخواریهای او و دیگر رانتهایش به محاق رود و او ژست فردی که مبارزه با فساد میکند را بگیرد، مثل محمود احمدینژاد!
شهرام امیری متخصص هستهای که از او پس از بازگشت از آمریکا به ایران به عنوان قهرمان ملی تجلیل شده بود بیش از یک ماه است که در بازداشتگاه پادگان جی، در اعتصاب غذاست. خانواده ی وی به وبسایت «سحام نیوز» گفتهاند که پیش از آنکه امیری به ایران بازگردد به مدت یک ماه در بازداشت وزارت اطلاعات بودهاند. دلیل این بازداشت تحت فشار قرار دادن امیری برای بازگشت به ایران بوده است.
خانواده شهرام امیری به «سحامنیوز» گفتهاند که از چهار ماه پس از بازگشت به ایران، «ابتدا مقامهای قضایی او را در یک خانه امن در شرق تهران نگهداری می کردند که دو بار نیز به وی اجازه داده بودند در آخر هفته با خانواده اش در یک مجتمع تفریحی فرهنگی به نام «طلاییه» در شمال شرق تهران دیدار داشته باشد.»
در اوایل تابستان ۱۳۸۹انتشار چندین ویدئوی متناقض منجر شد تا نام شهرام امیری در رسانهها مطرح شود. او ابتدا در یک ویدئو اعلام کرده بود که برای تحصیل به آمریکا پناهنده شده و پس از آن در ویدئو دیگری اعلام کرده بود طی سفر حج در عربستان ربوده شده است. شهرام امیری پس از بازگشت به ایران با حضور در چند برنامه تلویزیونی با بیان جزئیات چگونگی ربایش خود از عربستان توسط سرویسهای اطلاعاتی آمریکا ، اعلام کرد که به «مدد الهی و یاری چند دوست معتمد از ایران»، توانسته از دست سازمان سیا و اف بی آی بگریزد و به دفتر حفاظت منافع ایران در واشنگتن پناه ببرد.
از همان ابتدا ماجرای شهرام امیری و حکایت «قهرمان هستهای» خواندن او سخت پوشالی مینمود و هیچ ذهن آزاده ای نمیتوانست باور کند. بازداشت او توسط حکومت هم بعدا این مساله را ثابت کرد و ماجرا به محاق رفت. تو گویی همگان دروغگوییهای آشکار رژیم را پذیرفته و با آن کنار آمدهاند و تنها آن زمان که حکومت حرف درست و صحیحی بزند مایهی تعجب همگانی میشود.
اما گذشته از تمام ماجرای شهرام امیری و حکایت دغلکاری جمهوری اسلامی، در این ماجرا، عمق پلیدی و خباثت رژیم نمایان است. جایی که به هیچ اصول و قاعدهی اخلاقی پابند نیست و با فتواهای مضحک دیکتاتور اعظم دست به هر جنایتی میزنند. ایادی دیکتاتور هیچ ابایی از این ندارند که نزدیکان و فرزند خردسال و خانوادهی مخالفی را تحت فشار بگذارند تا به مقصود برسند و برای آنان هدف هر نوع وسیلهای را توجیه میکند.
حسن روحانی در هفتهی گذشته بهطور غیرمنتظره فرماندهان عالیرتبهی نظامی را برای «افطاری» دعوت و با آنها دیدار و گفتگو کرد. در این دیدار که در نهاد ریاست جمهوری برگزار شد، فرماندهان ارشد سپاه و ارتش حضور داشتند و غایبان بزرگ آن سردار نقدی، فرمانده بسیج و سردار علی فضلی بود که از منتقدان سرسخت رییس جمهوری است.
حسن روحانی در این دیدار به تمجید از نظامیان پرداخت و خواستار کمک آنها به دولت شد.
ماجرای دیدار روحانی با نظامیان برمیگرد به سابقهی امنیتی خود حسن روحانی. رییس دولت درواقع با بسیاری از سران نظامی رژیم روابط حسنهای دارد و تنها یکی دو نفر افراطی از قبیل سردار نقدی با او مخالف هستند. حتی چندی قبل هم سرلشکر حسن فیروز آبادی، رئیس ستاد کل نیروهای مسلح ایران، با تجلیل از حسن روحانی از همهی مسئولین سیاسی و رسانه ای کشور خواسته بود از دولت حمایت کنند و از کارشکنی و تفرقه اندازی بپرهیزند.
این دیدار دو نکته داشت. یکی نوعی «داد و ستد» رییس دولت به نظامیان بود. بدین صورت که رییس جمهور همکاران سابق خود را دعوت و از آنها تقدیر میکند و رسما از آنها میخواهد که به دولت کمک کنند و در مقابل هم غیرمستقیم از نظامیان میخواهد هوای دولت را در مقابل افراطیها داشته باشند.
و نکتهی دیگر هم سخنان روحانی در این دیدار بود که وی سخنان چندی قبل ظریف (که سخت بر حاکمیت گران آمده بود) را تصحیح کرد. محمدجواد ظریف٬ آذر ماه سال گذشته در دانشگاه تهران گفته بود که «آمریکا میتواند با یک بمب، تمام سیستم دفاعی ما را از کار بیندازد» و از سیستم دفاعی ایران نمیترسد و غربیها از چهار تا تانک و موشک ما نمیترسند، از مردم ایران میترسند.»
اکنون حسن روحانی مستقیما در میان فرماندهان ارشد نظامی این سخنان را تصحیح کرد و گفت: «دشمن باید از وحدت و ایمان و ایثار ما و سپس از تجهیزات و امکاناتی که نیروهای مسلح به آن مجهز هستند، بترسد.» یعنی که من میدانم تجهیزات نیروهای مسلح چه میزان است و از امکانات آن خبر دارم و سخن وزیر خارجهام را رسما تصحیح میکنم.
روز و هفتهای نیست که حکومت و مقامات رژیم از دیکتاتور اعظم گرفته تا ریز و درشت دیگر مقامات از حوادث خونین سال ۸۸ که آن را بهدروغ «فتنه» مینامند حرفی نزنند. هیچ اظهارنظری از زبان مقامات جاری نمیشود مگر آنکه در آن لگدی هم به «فتنه» و «فتنهگران» میزنند تا هم تملق خامنهای را کرده باشند و هم آتش دل خود را نمایان کنند.
بهیقین حوادث خونین ۸۸ هنوز بر مقامات رژیم سنگین است و هرچه تلاش میکنند نمیتوانند از زیر بار سنگین آن خارج شوند. از علی خامنهای گرفته تا آیتاللههای کیلویی و مقامات شورای نگهبان و وکیلالدولهها، جملگی هر مسالهای را به «فتنه» پیوند میزنند، آن را محکوم میکنند و بانگ برمیآورند که ماجرا تمام شد! اما هنوز ساعاتی نگذشته گویی دوباره آتش دلشان روشن میشود و اظهارنظری دیگر و یاوهای دیگر!
واقعیت این است که این ماجرا خواب را از چشم سران رژیم و امنیتیها گرفته است و آنان در هراسی جنونآمیز از تکرار این وقایع شب و روز خود را سپری میکنند.
اینکه روزنامه محافظهکار «جمهوری اسلامی» مینویسد: «برخی دستگاههای خاص با برگزاری کلاسهایی با عنوان جنگ نرم حضور عموم کارکنان خود در این کلاسها را الزامی کردهاند و در این کلاسها مدرسین مجهولالهویه تحت عنوان استاد دانشگاه» به سخنرانی میپردازند. ناظر به همین وحشت است. اینکه روزی نیست که در فحشنامهی حسین بازجو حملهای به «فتنه و فتنهگران» نباشد نشان از همین ترس دیکتاتور دارد و اینکه روز گذشته اسماعیل کوثری از نمایندگان امنیتی مجلس و بسیاری دیگر خواستار «اعدام سران فتنه» شدند حکایت این هراس است.
باید به مقامات حکومت گفت اگر تا قیام قیامت هم سخنان یاوه بگویید و مرگ بر «فتنه و فتنهگر» سردهید، وحشت شما پایان نمییابد. شمایان خوب میدانید که مردم معترض؛ آتش زیرخاکستر هستند و شما نمیتوانید با برگزاری کلاسهای کذایی «جنگ نرم» و ساخت هزاران دقیقه فیلم و برنامه علیه حوادث ۸۸، و اظهارنظرهای روزانه و بلکه ساعتی به مقابله با خواست آنها بروید. تنها عرض خود میبرید و برخشم مردم میافزایید..