خانه » مقاله » داستان خبر نشدن مامان اختر از مرگ امیر / امید ادامه داره… بابک جوادی فر

داستان خبر نشدن مامان اختر از مرگ امیر / امید ادامه داره… بابک جوادی فر

65fs65fsdsاشاره
ماجرا به راستی که به داستانی مانند است؛ داستانی که این بار جای صفحات کتاب؛ بر دیواره های زندگی نقش بسته؛ قصه ی دروغی امید زا و داستان حاکمان جابر…
توضیح بابک جوادی فر؛ از این ماجرا؛ در عین خلاصه بودن به غابت کامل است؛ همین است که شرح و گفت بیشتری بر نوشته ی او جایز نیست. داستان پدید آمدن این نماهنگ را در ادامه ی این صفحه از پی بگیرید و ویدئوی آن را هم در همین صفحه دنبال کنید که هر دو زنده کننده ی امید اند و راوی روزهای سخت مبارزه ی وطن برای میل به آزادی.
” خلیج فارس ” با آرزوی رهایی ایران از چنگال استبداد مذهبی و استقرار برابری و آزادی انسانی در آن دیار کهن؛ این یادداشت و ترانه را در ضمیمه ی فرهنگی اش تجدید چاپ می کند. با هم بخوانیم و ببینیم…


پیاده کردن یک داستان در دل زندگی…

هنوز برای خودم هم شبیه قصه هاست، در روز شوم سوم مرداد هشتاد و هشت وقتی که جنازه پاره پاره امیر را در پژشک قانونی نشانم دادند ، کنار آن غم بزرگ که بر سرم آوار شده بود ، دغدغه دیگری هم داشتم … به مامان اختر چه بگویم ؟
بعد از کوچ مادرم ، مامان اختر غیر از من و امیر کسی را نداشت و تمام دلخوشی و دلیل زنده بودنش، شنیدن دو سه باره روزانه صدای من و امیر و دیدارهای دو بار در ماه رشت بود.
در تمام آن روزهای دستگیری و بی خبری از امیر، صدای خود را شبیه امیر کرده بودم و با مادر بزرگ حرف زده بودم ، حالا باید چه می کردم.
سالها پیش از آن روز شوم ، رمان ممنوعه ای خوانده بودم تحت عنوان ( روضه قاسم ) ، نوشته امیر حسن چهل تن ، داستان مرگ یک زندانی سیاسی در زندان بود که خانواده اش مرگش را از عمه ای که او را بزرگ کرده بود، پنهان کرده بودند، ناگهان جرقه ای در ذهنم زد، آن قصه را به واقعیت تبدیل کنم.

در آن روزهای سخت در حالی که از هر طرف با این تصمیمم مخالفت می شد و حتی به دیوانگی متهم می شدم، قصه ام را در ذهنم نوشتم و پیاده اش کردم . تلفن و ماهواره خانه مامان اختر ناگهان قطع شد ، به همه دنیا اطلاع دادم که نباید مامان اختر، از حقیقت شهادت امیر مطلع شود، پس از مراسم هفتم امیر راهی رشت شدم و به مامان اختر گفتم امیر در درگیری ها شناسایی شده و چون امکان دستگیری اش می رفت از ایران خارجش کردم و بعد صدای امیر از آن سوی خط بود که می گفت به سلامت به کشور سوئیس رسیده است و مامان اختر نگران نباشد و چهار سال و نیم این قصه ادامه داشت، صدای ضبط شده من با تکیه کلام های امیر از آن سوی خط که هر دو هفته یک بار با مامان اختر حرف می زد و آرامش می کرد ، عکسهای فتوشاپی امیر در نقاط مختلف اروپا ، سوغاتی های امیر برای مامان اختر و نامه های مامان اختر که برای امیر پست می شد و انتظار مامان اختر که امیرش در اروپا کارش درست شود و دعوتنامه بفرستد تا دوباره امیر را ببیند و امیدی که ادامه داشت.

مامان اختر تا روز دهم فروردین نود وسه یعنی چهار سال و نه ماه پس از شهادت امیر ، همچنان با امید دیدار امیر زنده ماند و تا آخرین نفسش با امید زندگی کرد .
ترانه ” امید ادامه داره ” ، روایت موجزی از این قصه است ، قصه امیری که به ناحق پرپر شد و امیدی که در دل و جان اختر ادامه داشت . برای تکثیر امید در دل ها و در بطن جامعه مان این ترانه را تکثیر می کنیم .

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شدخانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*