اخم همیشگی و چشمانی که در آن هرگز شعله ی مهر ، پیدا نبود و لبانی که جز آن هیچی بزرگ ، هنگام ورود به وطن پس از ۱۵ سال دوری ، هیچگاه به حقگوئی باز نشد ، تکلیف مارا روشن کرده بود . در عصر امامی که از عرش ماه به فرش جماران نزول کرد ، مردم ایران یا مجذوب بودند و بعضا ماندند ، یا مقهور که بعضا جان دادند و بیشترشان خان و مان گذاردند و به تبعید رفتند ، آنها که ماندند نیز یا به سکوت ، بازی تقدیر را پذیرفتند و جمعی نیز که از اهل بیت بودند اما از دایره قدرت رانده شده بودند در کمین نشستند که روزی دوباره قدرت خانم نظری از سر لطف به آنها اندازد .
تمرد ثمره حیات و میوه عمر مقام ولایت ، ریزش بزرگی را بهمراه آورد .
آنها که ضمیر مغفوله را در نکاح با قدرت خانم ، تقدیم نکرده بودند و هنوز شرف و آزادگی در دلشان جائی والاتر از نوکری قدرت داشت ، بعد از کار سترگ مرحوم آیت الله حسینعلی منتظری ،خود را کنار کشیدند و در بازی جانشینی در خبرگان بی بصیرت ، شرکت نکردند . اینهمه گفتم و نظر به داخل داشتم در خارج اما وضع به گونه دیگری بود . ولیعهدی که معصومانه بر بال آرزوهای طرفدارانش سوگند قبول مسئولیت اداکرده بود ، نخست وزیرانی که دوتنشان ( دکتر علی امینی و دکتر شاپور بختیار ) فعالانه از همان ماههای نخستین به قدرت رسیدن آیت الله روح الله خمینی ، علیه او ونظامش تلاش میکردند ، رئیس جمهوری (ابوالحسن بنی صدر) که دست در دست زعیم چریکهای مجاهد ( مسعود رجوی ) از کشور گریخته بود اما شرفش اجازه نداد در خدمت رژیم متجاوز صدام قرار گیرد و عقدنامه رجوی طارق عزیز را پذیرا شود ، وزیر دفاع و رئیس کانون وکلا و مدیر عامل شرکت نفت ( دریادار احمد مدنی و حسن نزیه ) که با کمک دکتر بختیار ، خانه پدری را ترک گفته بودند و یک دوجین شخصیتهای سیاسی سرشناس عصر پهلوی و انقلاب در کنار رهبران احزاب ریشه دار و مبارز کرد ( حزب دمکرات کردستان ایران و حزب کومله )هریک به گونه ای پرچم مبارزه با رژیم را بالا برده بودند .
(نگاهی به روزنامه های آن روز، کیهان لندن ، نیمروز ، پست ایران ،ایران و جهان ، قیام ایران ، اصغرآقا ، مجاهد و … در اروپا و ایران تریبیون و ایران نیوز و ایران تایمز در آمریکا ، و سرزدن به آرشیو رادیوها و تلویزیونهای محلی پیش از عصر ماهواره در آمریکا ، ما را در برابر تصاویری قرار میدهد که از یکسو سرشار از پیام امید به بازگشت و فروریزی نزدیک جمهوری اسلامی است و از سوی دیگر نبود یک پیوند حقیقی و مستحکم بین رهبران اپوزیسیون را ، آشکار میسازد . دردی که همچنان با وجود خاموشی اغلب رهبران مورد اشاره هنوز با ماست )
نوشیدن جام زهر قطعنامه ۵۹۸ توسط ولی امر و پایان یافتن جنگی که شش سال آن دیگر نبرد میهنی برای آزاد سازی خاک وطن نبود ، امید ها را برای یک دگرگونی بنیادین بالا برد اما فروغ جاویدان مجاهدین که مرصاد رژیم شد نه تنها رژیم را از سقوط تدریجی نجات داد بلکه روحیه از دست شده دست اندرکاران نظام را به گونه چشمگیری ، احیا کرد . به همین سبب نیز مرگ خمینی نه تنها رژیم را متزلزل نساخت بلکه مثلت احمد و اکبر و علی
( خمینی ، هاشمی رفسنجانی و خامنه ای ) هوشمندانه توانستند برنامه جانشینی را به وجه مطلوبشان ، به انجام رسانند و توزیع قدرت را خیلی زود با پس زدن احمد خمینی و سپس قتل او ، باز سازی کنند .
هاشمی در مقام رئیس جمهوری با قدرتی به مراتب بیشتر از رهبر خامنه ای در چهارسال نخست ریاستش ، توانست با ترمیم روابط خارجی ، پرده بر همه سیاهکاریها بکشد و با به اجرا در آوردن طرح باز سازی مناطق جنگزده و سازندگی در عرصه های مختلف اقتصادی و توسعه شهری ، با روانه کردن میلیاردها دلار پول قرضی از خارج و داخل به بازار ، و پاشیدن کمی رنگ بر فضای سیاه مرگزده کشور ، با اندک آزادیهای اجتماعی و فرهنگی ، شعله امیدی را در داخل کشور روشن کند و گو اینکه در چهارساله دوم ریاستش ، با قدرت گرفتن خامنه ای و حذف رقیبانش یکی بعد از دیگری ، هاشمی نتوانست آزادانه برنامه هایش را پیاده کند اما سپردن مقام ریاست از سوی او به محمد خاتمی با جلوگیریش از تقلب ، و شکست سنگین خامنه ای برای به کرسی ریاست نشاندن علی اکبر ناطق نوری ، این امید را زنده نگه داشت که موج دگرگونی را سر باز ایستادن نیست . حضور خاتمی در صحنه که در پی غیاب آخرین نمادهای صاحب نام اپوزیسیون ملی بود ( برومند و بختیار و قاسملو و شرفکندی به خون نشستند و رفسنجانی انگشت اتهام به سوی برنشانده اش خامنه ای گرفته بود که حذف اینها به ضرر من بود که میخواستم میزبان میتران و یک دوجین رهبر اروپائی شوم و البته شیطان بزرگ را هم در نظر داشتم ) آنها که مانده بودند از جمله بنی صدر و مدنی و نزیه نیز با شور و شادی که انتخاب خاتمی در کشور ایجاد کرده بود با زبانی دیگر مخاطبان روز به روز تقلیل یافته تر خود را آواز میدادند . تنها مجاهدین بودند که نه رأی مردم را باور داشتند و نه حضور مردی را در قدرت که در رژیم ولایت فقیه از جامعه مدنی میگفت متفاوت از باقی اهالی ولایت فقیه میدانستند .( دکتر هدایت الله متین دفتری که وجودش در شورای ملی مقاومت تنها اعتبار شورا بود به علت آنکه رأی مردم را باورداشت و نفی حقیقت را رجوی وار نمی پذیرفت از شورا بیرون شد البته پس از او دیگرانی نیز بیرون آمدند یا شدند و …)
خاتمی صحنه اپوزیسیون خارج را نیز دگرگون کرد .برای نخستین بار حتی اپوزیسیون برانداز ، بین او و خامنه ای خطی پررنگ کشید . قتلهای زنجیره ای و برائت خاتمی و کار سترگ او در رسواکردن وزارت اطلاعات ولی فقیه این خط را پررنگتر کرد .
( من خود در این ماجرا از نزدیک پیگیر حقیقت بودم و با اطلاعاتی که از داخل به دستم میرسید برای نخستین بار نام و تصویر سعید امامی را منتشر کردم و چهار کتاب ، که حاصل پیگیری هایم بود منتشر کردم که به چاپهای متعدد رسید )
خاتمی پایه های جامعه ای را گذاشت که ۸ سال حکومت سیاه و آلوده محمود احمدی نژاد هم نتوانست آنرا دگرگون کند . این جوانانی که امروز در عرصه رسانه ای و شبکه های اجتماعی و صحنه اپوزیسیون ، به شکل چشمگیری فعالند فرزندان همان جامعه نوینی هستند که در زمان ریاست خاتمی پایه های آن بالا رفت .
دوران سیاه احمدی نژاد بار دیگر اپوزیسیون خارج را فعال کرد با این توضیح که در جریان جنبش سبز ، سران و فعالان آنچه نظام فتنه میخواند نه فقط در داخل که بیشتر در خارج بودند . من بیش از ۱۶۳۰ مقاله ، خبر ، تحلیل در روزنامه ها و سایتهای وابسته به رژیم و ۱۴۸ گزارش مصور و تحلیل و بحث و مستند پخش شده از صدا و سیمای رژیم جمع آوری کرده ام که در آن سران و رهبران فتنه ، از این قرارند : میرحسین موسوی ، محمد خاتمی ، مهدی کروبی ، سعید حجاریان ، مصطفی تاجزاده ، بهزاد نبوی در داخل و محسن سازگارا ، اکبر گنجی ، دکتر سروش و من در خارج ! این همه را در کتابی که در دست دارم منتشر خواهم کرد .
بعد از جنبش سبز
کسانی که در اهمیت جنبش سبز و ضربه سنگینی که به شخص آقای خامنه ای و رژیمش وارد کرد اندک تردیدی دارند ، لازم است ماههای پایانی حکومت ملیجک رهبر محمود احمدی نژاد را دوباره بررسی کنند . رژیم بی نفس ، در چنگ تحریمها و وحشتزده از واکنش مردم اگر جام زهر توافق ژنو را نوشید و با خفت فعلا رویای سلاح هسته ای را در انبار ولی فقیه گذاشت ، همه از برکت جنبشی بود که مشروعیت باقیمانده رژیم را یکسره زایل کرد و ولی فقیه را در شرایطی قرار داد که ناچار شد قولهائی را که به سعید جان جلیلی اش داده بود زیر پا گذارد و شیخ حسنی را که میداند دل با سکندر بهرمانی دارد و ارادتش به مقام ولایت به قول اهل حوزه ، لفظی مشروط است و نه قلبی معمق ! را به عنوان منجی رژیمش بپذیرد .
حسن روحانی زمانیکه وارد صحنه انتخابات شد ، پیشاپیش نتیجه را نمیدانست ، سردار قالیباف بمراتب بیش از او از پایگاههای مردمی برخوردار بود . اهالی ولایت فقیه به دفعات اورا بر روحانی متکبر غربی اطوار ترجیح میدادند . توده مستضعف و فقیر نیز اصلا با روحانی سنخیتی نداشت . روشنفکران و اصلاح طلبان نیز اورا فرزند خلف ولایت میدانستند که بعد از جنبش ۱۸ تیرماه دانشجویان با واژگان تند و شرم آور خواستار اعدام دانشجویان و سرکوبی سریع جنبش شده بود .
با اینهمه حضور هاشمی رفسنجانی و محمد خاتمی در کنار او و تبدیل شدن ناگهانی او به یگانه شخصیت مقبول که قادر به بیرون آوردن جنبش اصلاحات از محاق توقیف است ، صحنه را دیگر ساخت بگونه ای که در خارج از کشور نیز اغلب آنها که در دوران ۸ ساله احمدی نژاد ، رژیم را در همه عرصه ها محکوم میکردند ، خوشبینانه آمدن شیخی را با شال بنفش استقبال کردند .
فکرش را بکنید اکثریتی از حضور آخوند در عرصه های سیاسی و فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی و امنیتی و نظامی به فغانند و بعد از انتخاب آخوندی که نه خاتمی وار دل به اصلاح نظام داشت و نه رفسنجانی وار ، معلق زدن و هفت رنگ بودن را با اوهام امیرکبیر ثانی شدن ، بلد بود ، شادمانه به هم تبریک گفتند !
حسن روحانی که با داشتن دکترا از دانشگاه کلدونین اسکاتلند ( خدا اموات پرفسور حسن امین را غرق رحمت کند که باعث و بانی دکتراشد ) وقتی به اجبار چند کلمه به زبان انگلیسی ایراد کرد خیلی از ما را حداقل در برابر فرزندانمان شرمسار ساخت و از حضورش در مرکز پژوهشهای استراتژیک همان داستان دو همشیره را داریم و در مقام دبیر شورای امنیت ملی ، همه هم و غمش خدمت مخلصانه به نظام و نه مردم تحت سلطه نظام بوده ، چگونه میتواند شعله امید به احیای پروژه اصلاحات را در دلها زنده کند ؟
اعتراف میکنم که تبلیغات دیرهنگام روحانی به بهترین وجه عمل کرد . محسن رضائی تنها نامزدی که یک برنامه مدون اقتصادی داشت که اجرای آن درصورت امکان در کمتر از دوسال میتوانست دگرگونی اساسی در اوضاع و احوال اقتصادی کشور ایجاد کند ، حتی قادر نبود پیام خود را به صورت مستقیم به رأی دهندگان برساند و محمد باقر قالیباف که کارنامه اجرائی موفقی با متر و معیار جمهوری اسلامی در دست داشت ، نتوانست سفرهای استانی خود را کامل کند و ناگهان پس از روشن شدن بازی پیچیده رهبر بسیار کسان که او را نامزد برتر میدانستند از کنارش دور شدند و به جبهه برنده پیوستند .
دیگر نامزدها پایگاهی نداشتند و امیدشان نظر عنایت آقا بود . آنچه دکتر پورنجاتی در باب بی پایگاه بودن روحانی نوشته عین حقیقت است . روحانی پایگاه و اعتباری نداشت مرد خنثای خاکستری رژیم بود ، اما هاشمی رفسنجانی و محمد خاتمی او را صاحب پایگاه کردند ، پایگاهی که طیف وسیعی از اصلاح طلبان ، میانه بازان ، بازار و کسبه و بسازوبفروشها ، روشنفکران و بقایای بخشی از جنبش سبز که هنوز امید به معجزتی از سوی مردان ولایت دارند را در بر میگرفت .
بعد از پیروزی روحانی
پیروزی روحانی عملا اپوزیسیون در خارج را دچار سرگیجه کرد ودر بخشهای بسیاری این سرگیجه به کمای موقت انجامید .
یکی از عمده ترین دلائل این سرگیجه ، پیدائی اوپوزیسیونی بود که در پی روی کارآمدن احمدی نژاد به آرامی و بعد از جنبش سبز به سرعت در خارج کشور شکل گرفت . رانده شدگان از درگاه ولایت در کنار هزاران دانشجو و فعال سیاسی ، از ایران بیرون زدند بعضی به امید زندگی بهتر شماری برای ادامه تحصیل و عده ای برای ادامه مبارزه ای که دچار تیغ ولایت شده بود .
با آنکه این مجموعه متنوع نقاط افتراق بسیاری داشتند اما اغلب وجه اشتراکشان در آنچیزی خلاصه میشد که ما هرگز فکرش را نمیکردیم . برای ما براندازان حتی مثل منی که اصلاحات را باور داشت و خاتمی را با همه ضعفش ، انسانی اخلاقمند و مؤمن به مبانی دمکراسی و حقوق بشر میدانست ، اندیشه بازگشت و زندگی در خانه پدری بدون حداقل الغای ولایت فقیه ممکن نبوده و نیست . بسیاری از ما الغای اسلامیت نظام و رسیدن به جمهوری ملی و یا برای شماری مشروطه پادشاهی ، جواز عبور از تبعید به خانه پدری است برای تازه آمده ها اما ، تغییر در رفتار نظام و معتدل شدن با آمدن رئیس جمهوری از میان چهره های میانه رو ، اطلاح طلب و یا مصلحت طلب ، برای برداشتن رادع و مانع بازگشت کفایت میکرد . نوک تیز حمله این اپوزیسیون تنها احمدی نژاد و دارو دسته اش را هدف قرار داده بود و اگر نیشی هم نثار رهبر میکردند لحنی مشفقانه داشت که آقا چرا ما مریدان صادق را رها کردی و تحفه آرادان را برگزیدی که پشیزی برای فرامین و توجیهات حضرتت ارزش قائل نیست ؟
حضور کسترده رسانه ای های گروه مهاجران جدید با سرعتی باورنکردنی در رسانه های خارج کشور به ویژه دولتیهاشان که صدائی رساتر و تصاویری دیدنی تر از رسانه های مستقل داشتند ، عامل مهمی بود که به مرور صدای مبارزان و مخالفان با ثبات قدیمی را در این رسانه ها کمرنگ و همزمان بانگ اطلاح طلبان و دلگرفتگان از بی مهری مقام ولایت را پر طنین کرد . در یکهفته ، در رسانه ای دولتی در بریتانیا ، در ۲۲ مصاحبه ، هفده تای آن با پذیرندگان قانون اساسی جمهوری اسلامی از اطلاح طلب و میانه باز و یک مورد ، با یک برانداز مشروط ، انجام گرفته بود . آشکار است وقتی گوینده و برنامه ساز خود به این گروه تعلق دارد و با بعضی سرشناسانشان از نزدیک آشناست و گاه دوستی دارد نباید انتظار داشت در مصاحبه به سراغ کسی رود که سی سال است صادقانه علیه رژیم ولایت فقیه مبارزه کرده است .
طیف گسترده اپوزیسیون را بعد از انتخاب حسن روحانی میتوان در گروههای زیر قرار داد
الف : آنها که در دوران احمدی نژاد با امید به حمایت ضمنی قدرتهای خارجی، امیدوارانه سقوط نظام را قطعی و قریب میدانستند و تغییر رفتار غرب در همان هفته های نخست ریاست روحانی ، بشدت آنها را به افسردگی و یأس کشاند . بسیاریشان هنوز از برخورد با حقیقت و فهم ابعاد مهر و اعجاب پرزیدنت اوباما به تشییع ولائی عاجزند ( رجوع کنید به حرفهای اوباما در رابطه با تفاوتهای بنیاد گرائی شیعه و سنی )
ب : آنهائی که برایشان أمدن احمدی نژاد و خاتمی و روحانی فرقی نمیکند و اگر ۷۵ میلیون ایرانی هم به فردی در داخل رأی دهند آنها او را غیر مشروع و ستونی از ستونهای رژیم فرض میکنند . این دسته که نماد بارزشان آقای مسعود رجوی و پیروان اوست روی حمایت خارجی حساب بسیار باز کرده است . خارجی روزی صدام حسین عراقی است و روز دیگر نماینده اسبق آمریکا در سازمان ملل . مهم این است که طرف یا دولت حامی ، خارجی باشد . این گروه از حالا امید به برد جمهوریخواهان در انتخابات آینده آمریکا دارند ، و دلخوش به وعده های فلان سناتور یا عضو مجلس نمایندگان آمریکا ، امیدوارند بار دیگر شاهد بحران در روابط ایران و آمریکا و غرب باشند . تا «ها بتوانند رئیس جمهوری منتخب رهبرشان را بار دیگر بر سرگذارند و حلوا حلوا کنند . ج : گروه سوم که در میانشان جمهوریخواه ، مشروطه طلب ، احزاب قومی ،نیروهای چپ ملی ، راست میانه ، نویسندگان و روشنفکران و روزنامه نگاران و هنرمندان و پزشکان و حقوقدانان ، دیپلماتها ، نظامیان ، اساتید دانشگاه و … سرشناسی دیده میشوند ( اکثریت اپوزیسیون ضد خونریزی ) ، تقریبا تمامی ، معتقد به سکولاریزم ، عدم تمرکز ( تا حد فدرالیسم برای شماری ) حاکمیت ملی ،عدالت اجتماعی، سیاست خارجی متکی بر مصالح ملی و توزیع عادلانه ثروت هستند . این محموعه بزرگ ضمن گزینش راههای مبارزه مسالمت آمیز و نافرمانی مدنی ، خواستار برکناری نظام دینی در یک پروسه مدنی (تظاهرات عمومی ، اعتصاب ، نافرمانی مدنی ، قطع حمایت خارجی ازنظام ) هستند . خونریزی و جنگ را رد میکنند و مبارزه مدنی را هرچند طولانی ، هزار بار بر یک کودتا ، شورش کور ، مداخله خارجی و جنگ داخلی ، ترجیح میدهند.
د: گروههای اندک ولی پرسروصدای تجزیه طلب که با کمک بعضی از دولتهای منطقه ای ، کوس جدائی سرداده اند یکی امارت عربستان میخواهد و دگری بردن بیست و پنج میلیون آذری و ترک ایرانی به زیر پرچم کشور شش میلیونی الهام علییف ، و آن دگری که رویای بلوچستان طالبانی در سر میپرورد . بخت مردم ایران بیدار است که احزاب و شخصیتهائی که اقوام ایرانی را حقا نمایندگی میکنند همه ضد تجزیه ایران و خواستار تشکیل دولتی دمکرات و عدالت محور با نظام غیر متمرکز هستند . دو حزب قدیمی و مبارز دمکرات کردستان ایران و کومله علی رغم همه ضرباتی که از رژیم متحمل شده اند حتی یکبار سخن از جدائی به میان نیاورده اند چنانکه اکثریت عربهای ایرانی (نمونه اش حزب همبستگی اهواز ) و بلوچها و ترکمنها ، سر جدائی ندارند و با دوتا و نصفی تجزیه طلب ، هرگز سر آشتی نداشته اند .
ه: دمکراسی اسلامی خواهان ، به جز قلیلی آزاد اندیش در این جمع ، الباقی هیچیک از ما را قبول ندارند . دعوای خود را با رژیم دعوای خانوادگی میدانند ، بهمین دلیل نیز ، بسیاریشان در اولین فرصت به کاروان شیخنا پیوستند و اگر به ناچار به خارج آمده بودند ، چمدان بستند و به وطن بازگشتند تا در توزیع غنائم بی نصیب نمانند .
با این مقدمات ، نتیجه گیری من خیلی ساده است . برای آنکه اپوزیسیون بتواند از سرگیجه و بعضا کما بیرون آید و حال که دل غرب با شیخنا حسن روحانی است حداقل بتواند به نیروئی مؤثر و صاحب نفوذ در داخل و خارج کشور تبدیل شود ، اتفاق نظر (نمیگویم اتحاد که غیر ممکن است ) گرد همان نقاطی ضرورت دارد که تک تک با همه و یا اغلب آنها موافقند .
* انتخابات آزاد ، جدائی دین از حکومت ، عدالت اجتماعی ، حاکمیت ملی ، سیاست خارجی متکی بر مصالح ملی ، توزیع عادلانه ثروت و عدم تمرکز.
(شکل آن را میتوان در مرحله بعدی مشخص کرد) میتواند محورهای اصلی یک اتفاق نظر در سطح کشور باشد . نیروهای ملی و چپ مستقل داخل کشور نیز با این محورها موافقند و من این را از بسیاریشان سوال کرده ام .
اگر جز این کنیم فردا که به احتمالی پرزیدنت اوباما و یا فرانسوا هولاند و یا آقای دیوید کامرون را دست در گردن پرزیدنت روحانی می بینیم ، خیلی از ما به یأس مطلق میرسیم و می پذیریم که پایانمان را سرنوشت در تبعیدگاه رقم زده است . گورستانهای تبعیدگاه را با چند خط فارسی یا لاتین بر مزارمان پر میکنیم بی آنکه بخت دیدار دوباره خانه پدری را داشته باشیم . تفرقه ما بیش از دعای خیر اوباما رژیم را تقویت میکند . معجزه ای لازم نیست کمی از اسب خیال و خود پرستی پائین آمدن لازم است . آیا خیلی سخت است که مثلا شاهزاده رضا پهلوی ، آقایان دکتر ابوالحسن بنی صدر ، مصطفی هجری ، عبدالله مهتدی ، مهندس حسن شریعتمداری ، دکتر شهریار آهی ، مهدی خانبابا تهرانی ، دکتر اسماعیل نوری علا ، محسن سازگارا، دکتر عبدالکریم سروش ، حمید ذوالنور، دکتر رضا براهنی ، شیرین عبادی ، دکتر عبدالکریم لاهیجی ، دکتر هدایت الله متین دفتری ، دکتر عبدالکریم انواری ، دکتر حسین باقرزاده همراه با علی خاوری، بهروز خلیق ، بهزاد کریمی و بابک امیرخسروی از نیروهای چپ ملی و… در کنار نمایندگان جنبش سبز و جنبشهای دانشجوئی ، و زنان و احزاب و شخصیتهائی مثل ، دکتر کریم عبدیان ، دکتر حسین بر ، دکتر دوشوکی ، و محمد ارسی و نمایندگان اقوام لر و بختیاری ، قشقائی ، بویر احمدی ، طالش که خط اعتدال و همبستگی ملی را نمایندگی میکنند ، به دعوت چند تن از روزنامه نگارانی که همدل و همرأی با آنها هستند زیر یک سقف جمع شوند و منشور اتفاق ملی را امضا کنند ؟
آیا چنین اتفاق مبارکی ، همصدایانی بزرگ را در داخل کشور پیدا نخواهد کرد ؟ من یکبار این دعوت را در قالب یک سمینار کردم . نشست موفقی بود اما توان من برای ادامه دادنش کفایت نمیکرد .
علیرضا نوری زاده
اول فروردین ۱۳۹۳ لندن
*پیداست که همه اسامی مورد نظر در این فهرست نیست و باید شمار دیگری را به آن افزود.