یادداشت های سردبیر

حاشیه های خبری مجله خلیج فارس

نوروز، ایران را زنده نگه داشت / علیرضا نوری زاده

در سال ۱۴۰۴، حساب ملت از رژیم بیش از هر زمان دیگر جدا شده است
علیرضا نوری‌زاده نویسنده و روزنامه‌‌نگار
پنج شنبه ۷ فروردین ۱۴۰۴ برابر با ۲۷ مارس ۲۰۲۵ ۸:۴۵

تصویری از برگزاری جشن نوروز در ایران ــ‌عصر ایران

روح‌الله خمینی سه روز بعد از به ولایت رسیدن، حکم تیرباران داد. ببندید این دهان‌ها را، بشکنید این قلم‌ها را، بکشید این سروهای آزاده را. بام مدرسه رفاه کابوسی شد که همیشه با من است، تا آن دم که نفس باز نیاید.

بهمن ۱۳۵۷ با خون چهار ژنرال بر بام مدرسه علوی پایان گرفت و سپس قاضی شرع خمینی، به جان بزرگمردان نظامی، سیاسی، فرهنگی و حتی مذهبی رژیم افتاد؛ پرویز امینی افشار، فرمانده ما در لشکرک و لویزان در دوره سربازی، نعمت‌الله معتمدی، فرمانده تیپ زرهی قزوین، منوچهر ملک، معاون تیپ زرهی قزوین، و حسین همدانیان، رئیس سازمان اطلاعات.

در ۱۴ اسفند، هفت تن دیگر تیرباران شدند. این هفت تن احمد بیدآبادی، فرماندار نظامی تبریز، فخر مدرس، رئیس دادرسی ارتش، علی‌اکبر یزدجردی، فرماندار نظامی مشهد، مصطفی زمانی، رئیس زندان قصر، عبدالله خواجه‌نوری، رئیس دادگاه‌های ارتش، جهانگیر تارخ، بازجوی سازمان اطلاعات و امنیت، سالار جاف، نماینده پاوه در مجلس شورای ملی، در بامداد ۱۴ اسفند به حکم حاکم شرع، تیرباران شدند.

جعفرقلی صدری، رئیس سابق شهربانی، ناصر قوامی، افسر شهربانی، قاسم ژیان‌پناه، افسر نگهبان زندان قصر، هم ۱۹ اسفند به حکم خلخالی تیرباران شدند. روز ۲۲ اسفند اما فاجعه‌بارترین بود. ساعت‌ها برای نادر جهانبانی، محمود جعفریان و پرویز نیکخواه جلو زندن قصر اشک می‌ریختم.

تصاویر پیکر خونین آن‌ها در صفحه نخست روزنامه‌ها تکان‌دهنده بود. تصویر نادر جهانبانی، معاون فرماندهی نیروی هوایی شاهنشاهی و از خلبانان ارشد ایران، بالاتر از بقیه به چشم می‌خورد.

علاوه بر تیمسار جهانبانی که به ژنرال چشم‌آبی شهرت داشت، در همان روز، ۱۱ تن دیگر اعدام شدند. محمدولی زند، رئیس اداره زندان‌ها و رئیس کمیته مشترک ضدخرابکاری، محمود جعفریان، معاون مدیرعامل سازمان رادیو تلویزیون ملی و سرپرست خبرگزاری پارس و قائم مقام حزب رستاخیز، پرویز نیکخواه، مدیر واحد مرکزی خبر، غلامحسین دانشی، روحانی و نماینده آبادان در مجلس شورای ملی، منوچهر وثوقی، افسر گارد جاویدان و مامور فرمانداری نظامی، حسین فرزین، هوادار نظام سلطنتی، میراحمد کوچصفهانی، بازپرس ارشد سازمان اطلاعات و امنیت، عبدالله منوچهری قشقایی، فرمانده تیم ضد تخریب اداره دوم ستاد، محمد نوید، کارمند سازمان اطلاعات و امنیت، حسین شه‌کمان، افسر ضداطلاعات شعبه تخریب اداره دوم ستاد و محمد آقاحسنی، استوار شهربانی.

در جمع قربانیان صادق خلخالی، و خمینی در روز ۲۲ اسفند، یک هفته به نوروز، شش نظامی دیگر هم در شهرستان‌ها تیرباران شدند. خلخالی مصمم بودند مرحوم هویدا را قبل از عید نوروز اعدام کند. مهدی بازرگان از خمینی مهلت خواست. به‌ظاهر قبول کرد ولی بلافاصله بعد از عید، به خلخالی اشاره زد که راحتش کن. این ماموریت را نخست هادی غفاری با گلوله‌ای به گردن مرحوم هویدا و سپس خلخالی و محسن رفیق‌دوست با ده‌ها گلوله در زانو مغز، چشم و… هویدا او را به قتل رساندند.

با تصاویر عکاسم در روزنامه اطلاعات به غیر از توده‌ای‌ها و خبرچین‌های ساواک، همه می‌گریستند. به‌ویژه به تماشای سرو استوار نیروی هوایی، نادر جهانبانی، و جعفریان و نیکخواه؛ مردی که به قول معلم همه عمرم بیهقی «بزرگا مردی بودی».

نوروز ۱۳۵۸ خمینی بر آن بود تا مانع از جشن نوروزی شود. شاگردش مطهری هم فرمان نابودی چهارشنبه‌سوری را صادر کرد. ملت سرفراز اما جشن‌های نوروزی پرشکوهی بر پا کرد. آن سال بسیاری از خانه‌ها رنگ عزا داشت. مادر پیر هویدا فهمیده بود برای امیرش گرفتاری پیش آمده. بانوی فرهیخته‌ای که از خویشان هویدا بود، پیکرش را نجات داده و به شکلی محتشم به خاک سپرده بود، مرتب به مادر می‌گفت امیرعباس خان خارج کشور است. مادر اما باور نداشت. «مگر می‌شود او بدون من برود؟» بر سجاده نشسته بود و دعا می‌کرد.

نوروزها را یک به یک در عصر ولایت سر کرده‌ایم و به چهل‌وششمین رسیده‌ایم، اما به قول شهیار قنبری، «بوی عیدی، بوی سبزه، بوی اسکناس تانخورده مادربزرگ» با ما مانده است. در مصر، کتابی خریدم که نخستین بار در عهد خدیوی اسماعیل، حاکم مصر که کانال سوئز در زمانش ساخته شد، به چاپ رسیده بود. من چاپ جدیدش را از کتابفروشی «مدبولی» خریدم. عنوان کتاب «تراث الفرس» است که می‌شود آن را به تمدن و سنن ایرانی‌ها ترجمه کرد. در این کتاب، فصلی هست که از نخستین نوروزها پس از حمله مسلمانان یاد می‌کند؛ نوروزهایی که مردم ایران یک چشم خون و یک چشم اشک، بودند.

«در جلولا آنجا که فارس‌ها ماه‌ها پیکر همسران و فرزندان خود را می‌جستند و هر گوشه‌ای استخوانی می‌یافتند، به این گمان که از آن عزیز آن‌ها است، پس گلابش می‌زدند و به حریری می‌پوشاندند که چنان گبران نمی‌توانستند استخوان بر غاری بلند نهند که عقابان و کرکس‌ها به آسمانش برند، زمزمه درگرفت که چیزی به تحویل سال فارس‌ها نمانده است. عساکر دستور یافتند هر جا فارسی دیدند که شال نو بر شانه انداخته یا کودکان را نقل و کشمش می‌دهد و سکه‌ای به تهنیت عید، یا اگر از پس روزنی، سینی دیدند که سبزه گندم و جو و ذرت از آن سر برکرده، یا عطر سنبل در کوچه‌ای مستشان کرد یا بر بام‌ها دیدند بنفشه کاشته‌اند، بهوش باشند که این‌ها از آثار نوروز گبران است، پس وقت ضایع نکرده، جامه‌های نو بدرند، کودکان را تازیانه زنند،‌ گل‌ها را لگدکوب کنند، سبزه‌ها را به جوی ریزند که این مردم را اگر مجال دهند تا نوروز و عید آتش‌ (چهارشنبه سوری) که مظهر پرستش آتش گبران است و سده و دیگر رسوم گبران را برپا دارند، زود باشد که به عهد اجدادی برگردند و کفر از سر گیرند. درنگ نباید کرد. مجالشان نشاید داد که این‌ها به جادوی آتش و سنبل و شکرپاره می‌خواهند فرزندان خود را بار دیگر به ضلال بکشند.»

در جای دیگر این فصل می‌آید: «آن سال گفتند در همه ملک نهاوند و تیسفون و جلولا دوصد هزار خانه بی‌مرد بود‌ــ یعنی مردانشان را کشته بودندــ اما هیچ خانه‌ای بدون آتش و سنبل و شکرپاره نماند و زنان با چشم گریان رو به فرزندان خنده می‌زدند و عیدانه می‌دادند. شربتی یا سیبی یا شکرپاره‌ای و اگر اندک مکنتی مانده بود سکه‌ای…»

چنین بود که حتی ظهور خمینی نیز نتوانست میر نوروزی را از خواندن باز دارد. جلوه‌های روشن عید، باور کنید از مظهر تباهی و نفرت که ۴۶ سال است در برابر چشم ما است، پرتلالوتر در برابر ما قرار دارد. حکمرانان کنونی، در برابر آن غازیانی که به وعده دستیابی به مواهب بهشت، عجم و زنانی را که پیکر در جوی شیر می‌شستند، دیوانه‌وار شمشیر می‌زدند و می‌دریدند و می‌سوختند و ویران می‌کردند، عارضه کوتاهی بیش نیستند.

یک بار دیگر می‌نویسم. عید حقیقتی است که پرتوش چشم دشمنان ایران را در طول تاریخ شگفتی‌آور خانه پدری، بسیار بار به کوری دچار کرده است.

نوروز را ملت بزرگ ما در چهار سوی خانه پدری به‌ویژه بر مزار کوروش ، حافظیه شیراز، اصفهان و نشابور و توس با آوای تقدیر از پهلوی، فقیرانه اما سرفرازانه، جشن می‌گیرد، چنانکه نیاکانمان در جلولا و تیسفون و در همه ایران‌زمین در فصل خون و درد، جمله جشن گرفتند. حالا تنها نیستیم. میلیون‌ها تاجیک و افغان و ازبک و کرد و آذری، حتی گرجی‌ها و ارمنی‌ها، همراه با میلیون‌ها تن از این اقوام که با چندین میلیون ایرانی دور از وطن در غربتکده‌های بی‌شمار همراه و همسفرند، پرچم نوروز در دست دارند و با نوای میرنوروزی شادی می‌کنند.

امسال رژیم سرگردان‌تر و وحشت‌زده‌تر از همیشه چشم به واشینگتن دوخته است، جهان دیگر صبر خود را برای تعامل با کارگزاران رژیمی فاسد از دست داده است. رژیم البته هنوز امیدوار است که با حمله اسرائیل یا آمریکا به نیروگاه‌های اتمی‌اش در نطنز و فردو و سمنان و… بتواند کربلای نطنز و کوفه فردو و نجف سمنان برپا کند. در حالی که مردم فقط به لحظه‌ای چشم دوخته‌اند که رژیم دست‌ها را به تسلیم بالا برد.

به قول مسعود روغنی زنجانی، «ولی فقیه اول» جام زهر قطعنامه ۵۹۸ شورای امنیت را سرکشید و «ولی فقیه دوم» سمی مهلک‌تر را از دست دونالد ترامپ نوش جان خواهد کرد. بزرگان جهان یک به یک به احترام ملت بزرگ و مبارز ایران کلاه از سر بر می‌گیرند. در سال ۱۴۰۴، حساب ملت از رژیم بیش از هر زمان دیگر جدا شده است. ایرانیان آشکار کرده‌اند که به رژیم جمهوری اسلامی هیچ تعلقی ندارند. این را هم ترامپ خوب می‌داند و هم نتانیاهو.

یمن از سلیمان تا عبدالملک حوثی و از ملکه سبا تا ولی فقیه / علیرضا نوری زاده

عبدالناصر با دخالت در یمن جنگ شش روزه را باخت و خامنه‌ای حیات سیاسی‌اش را خواهد باخت
علیرضا نوری‌زاده نویسنده و روزنامه‌‌نگار
جمعه ۱ فروردین ۱۴۰۴ برابر با ۲۱ مارس ۲۰۲۵ ۱۰:۱۵

من یمن را با فیلم «سلیمان و ملکه سبا» شناختم. جلو سینما مولن‌ روژ جاده قدیم شمیران جای سوزن انداختن نبود. یول براینر سلیمان بود و جینا لولوبریجیدا ملکه سبا. فیلم را سه بار دیدم.

این حکایت پر از عشق در هفت‌هشت سالگی برای من معنایی دیگر داشت. بعدها قصه سلیمان نبی را خواندم که لشکر جن و ملائک در رکابش بودند.

به نوجوانی که رسیدم، یمن از دو دیدگاه نظرگاه نسل من بود. یکی مبارزات یمن جنوبی به رهبری قحطان الشعبی برای استقلال علیه انگلستان و دیگری سرنگونی امام یمن به دست سرهنگ عبدالله سلال که به جنگ داخلی هفت ساله و اعزام ۷۰ هزار نظامی مصری در زمان جمال عبدالناصر به یمن منجر شد.

با حمایت عربستان سعودی و اردن از امام بدر زیدی، شکست مصر در جنگ شش روزه و امضای موافقتنامه فیصل/ ناصر بر جنگ‌های یمن نقطه پایان گذاشته شد، اما این کشور روی آرامش ندید و کودتاهای پیاپی حتی مجال ندادند که سرهنگ ابراهیم محمد حمدی، نظامی ملی و میهن‌دوست، چندان دوام بیاورد.

ریشه‌های ایدئولوژیک جنبش حوثی در پیروی از فرقه زیدی است، شاخه‌ای از اسلام شیعی که از نظر فقهی نزدیک‌ترین به اسلام سنی است. از نظر تاریخی، فرقه زیدی با قیام علیه بی‌عدالتی شناخته می‌شوند و در ادبیات دینی شیعی، به‌عنوان امتداد قیام حسینی توصیف می‌شود.

«جوانان مومن»

مراحل اولیه این پدیده اوایل دهه ۱۹۹۰ با شکل‌گیری اولین جنبش به نام «جوانان مومن» آغاز شد. این نهضت ابتدا خصلت فکری داشت و بر تحقیق و تدریس در چارچوب مکتب زیدی متمرکز بود. پس از افزایش فعالیت مردان جوانی که به صفوف آن پیوستند و در نماز جمعه در مساجد شعار «مرگ بر آمریکا، مرگ بر اسرائیل» سر می‌دادند، این جنبش بیشتر موردتوجه قرار گرفت. با این همه مقام‌های دولتی با ملایمت با آن‌ها برخورد می‌کردند.

امام بدرالدین حوثی، اولین رهبر جنبش، به شیوه امامان یمن و عمان دستار کج می‌گذاشت. ای کاش امام و سلطانی به معنای واقعی بود تا کشورش مثل عمان به این درجه از استقرار و توسعه می‌رسید.. او در سفری به قم بعد از به قدرت رسیدن سید روح‌الله مصطفوی خمینی و دیدار با او و تنی از مراجع قم، مذهب زیدی را واگذاشت و اثنی‌عشری شد.

پس از او فرزند بزرگش، حسین بدرالدین الحوثی، پرچمدار طایفه شد. او در اوایل فعالیت سیاسی خود با یک حزب سیاسی کوچک موسوم به «حق» در انتخابات سال ۱۹۹۳ دو کرسی در پارلمان یمن به دست آورد که یکی از آن‌ها را خود در اختیار داشت.

پس از ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ و حوادث بعدی مانند حمله به عراق، حسین الحوثی رویکرد فکری جدیدی را دنبال کرد. او «دکترین احیاگر» را با «ضدامپریالیسم» متاثر از اندیشه‌های کلی انقلاب اسلامی در ایران ترکیب و ملغمه‌ای به اسم «جوانان مومن انقلابی» ایجاد کرد که بعدها برادر کهترش، عبدالملک، آن را «انصارالله» نام داد.

دامنه فعالیت‌ جنبش «جوانان مومن» که ابتدا به دفاع از حقوق مردم منطقه صعده محدود می‌شد، به ارائه خدمات اجتماعی و آموزشی گسترش پیدا کرد و وجهه سیاسی روشن‌تر و موثرتری یافت. مخالفت با حکومت علی عبدالله صالح، رئیس‌جمهوری مقتول یمن، نخستین تجلی این تحول بود.

حسین الحوثی نیز مثل پدر به ایران رفت و دست ولی فقیه را بوسید و از چهارامامی به ۱۲امامی ارتقا پیدا کرد. پس از آن، ده‌ها جوان زیدی یمنی عازم قم شدند و در کنار آموزش‌های عقیدتی، آموزش‌های رزمی نیز دیدند. حسین به یمن بازگشت و در صعده برای مقابله با دولت جنبشی به راه انداخت.

این جنبش در سال ۲۰۰۴ در بحبوحه درگیری با نیروهای دولتی به یک سازمان مسلح تبدیل شد؛ همان سالی که حسین الحوثی کشته شد و برادر کوچک‌ترش، عبدالملک، جانشین او و رهبر شد.

اگرچه زیدی‌ها در طول تاریخ تا سرنگونی امامت در شمال یمن در سال ۱۹۶۲ بر یمن حکومت می کردند، دژ حوثی‌ها در صعده، به دور از کنترل دولت مرکزی، در غفلت تمام و در عزلت جز تکیه بر خویش چاره‌ای نیافت و صعده در حاشیه ماند و مردم منطقه مجبور شدند برای اداره خود به منابعشان تکیه کنند و هر زیرساختی را که می‌توانند، خودشان بسازند.

دلیل دیگر ظهور پدیده حوثی در یمن ارتباط مستقیم آن با گسترش گروه‌های تندرو و داعشی و نفوذ روزافزون آن‌ها در یمن و حتی رسیدن به پایگاه‌های حوثی‌ها است. تا دهه ۱۹۸۰، کوه‌های صعده کاملا زیدی بودند و طبقه‌ای از «سیدها» آن را کنترل می‌کردند که ۵ درصد جمعیت را تشکیل می‌دادند.

مدتی بعد، حوثی‌ها وارد جنگ مسلحانه با دولت صالح شدند. شش جنگی که بین سال‌های ۲۰۰۴ تا ۲۰۱۰ در مناطق تحت کنترل حوثی‌ها در شمال یمن رخ داد، زخم‌های عمیقی به جا گذاشت. آمار واقعی تلفات جنگ در سال‌های ۲۰۰۹ و ۲۰۱۰ که دولت به دلیل خاموشی رسانه‌ها «عملیات زمین سوخته» نامید، ناشناخته است، اما ده‌ها هزار نفر را آواره کرد و باعث یک بحران انسانی بزرگ شد.

حوثی‌ها در سال ۲۰۱۱ به طور گسترده در تظاهرات علیه حکومت صالح شرکت کردند و از بازیگران اصلی جلسات گفتگوی ملی بودند. سقوط رژیم صالح در سال ۲۰۱۲ فرصتی ارزشمند برای حوثی‌ها بود تا موقعیت و نفوذشان را در یمن تقویت کنند، به‌ویژه پس از آنکه برخی حامیان دشمن سرسخت آنان، صالح، به حمایت نظامی از آن‌ها روی آوردند.

در سال ۲۰۱۴، حوثی‌ها به سمت صنعا پایتخت رفتند و پس از شکست دادن نیروهای ژنرال علی محسن الاحمر و نیروهای علی عبدالله صالح، نهادها و ادارات دولتی را به کنترل درآوردند. اوایل سال ۲۰۱۵، آن‌ها کاخ ریاست‌جمهوری را محاصره کردند و رئیس‌جمهوری عبد ربه هادی منصور (جانشین صالح ) و اعضای دولت را در بازداشت خانگی قرار دادند. یک ماه بعد، هادی موفق شد از حبس خانگی فرار کند و به جنوب یمن برسد و بعدا به عربستان سعودی برود.

حوثی‌ها و دشمن دیروز، علی عبدالله صالح، در تلاش برای گسترش کنترل خود بر تمام یمن متحد شدند، اما عربستان سعودی که ایران را به حمایت از حوثی‌ها متهم می‌کرد، به‌شدت نگران این ائتلاف و تلاش‌های آن برای کنترل یمن بود. اتحاد حوثی‌ها و صالح چندان نپایید زیرا دل جمهوری اسلامی هیچ‌گاه با علی عبدالله صالح صاف نشد و صالح دسامبر ۲۰۱۷ هنگام تلاش برای فرار از صنعا، به دست حوثی‌ها کشته شد.

تمام آن رشته‌هایی که در دوران خاتمی و رفسنجانی برای بهبود روابط با عربستان سعودی و اعتماد سازی بافته شده بود، پنبه شد. مداخله رژیم در یمن و زیر پا گذاشتن سیادت و امنیت سعودی و حمله موشکی به تاسیسات نفتی و صنعتی این کشور موضوعی نبود که برای ریاض قابل‌ تحمل باشد. سعودی‌ها با ایران همه‌گونه همکاری می‌کردند، تا جایی‌ که پیمان امنیتی با هم امضا کرده بودند، همه‌ این‌ رشته‌ها از هم گسست.

باید گفت چهارسال حکومت احمدی‌نژاد و برنامه‌هایی که داشت، این روابط را به‌هم ریخت و جمهوری اسلامی مدعی بود که سعودی‌ها از طریق وسایل ارتباطی‌ از جمله تلویزیون العربیه در رویدادهای سال ۲۰۰۹ (۱۳۸۸) جانب جنبش سبز و اصلاح‌طلبان را گرفتند. به هرحال می‌توان گفت که سعودی‌ها کاملا به جمهوری اسلامی بدبین‌اند.

جمهوری اسلامی بدون اینکه هیچ نوع مشروعیتی از این نظر داشته باشد یا مردمانی به او وکالت داده باشند، در جایی‌ که شیعه‌ چهارامامی‌ بودند، وسط پرید و خود را خیلی نگران نشان داد، در حالی‌ که کشتار ۱۰۰ هزار مسلمان در چچن یا کشتار هزاران مسلمان در چین از نظر این‌ها اهمیتی ندارد. حتی در جمهوری آذربایجان، کشتار آذربایجانی‌های شیعه در قره‌باغ از نظر ‌آن‌ها اصلا اهمیت ندارد. این نشان می‌دهد که نگاه جمهوری اسلامی نگاهی سیاسی است و نه نگاهی دینی و مذهبی و باعث می‌شود کشورهای منطقه به ایالات متحده و غربی‌ها فشار بیاورند که جمهوری اسلامی دنبال براندازی نظام ما است، دنبال برنامه‌ دیگری است و شما تا جایی که می‌توانید جمهوری اسلامی را تحت فشار قرار دهید و کوتاهی نکنید.

حوثی‌ها قرن‌ها روابط حسنه بین سنی‌ها و زیدی‌ها را به هم ریختند و این نه از سر باور بلکه به فرمان سیدعلی ولی فقیه بود. آنچه رشته مودت بین ایران و عربستان سعودی را از هم گسست نیز فقط اعدام شیخ نمر نبود، بلکه هفت سال جنگ نیابتی حوثی‌ها با عربستان سعودی زمینه‌ساز بحران در روابط دو کشور شد که هنوز هم علی‌رغم مصالحه با پادرمیانی پکن بین تهران و ریاض، ادامه دارد.

مقام‌های سعودی ۹ آوریل ۲۰۲۳ در صنعا، پایتخت تحت کنترل حوثی‌ها، با حضور میانجی‌هایی از عمان، با حوثی‌ها دیدار کردند. این مذاکرات عربستان سعودی و حوثی‌ها که برای اولین بار علنی برگزار می‌شد، این پرسش را مطرح کرد که آیا آن‌ها پس از هشت سال درگیری به جنگ یمن پایان خواهند داد یا خیر.

اما ورود حوثی ها به جنگ حماس و اسرائیل به دستور ولی فقیه و «نایب مهدی غایب» صحنه را به کلی به هم ریخت. حالا حوثی‌ها به فرمان ارباب فقیه، به جنگ سعودی نرفته‌اند، اما امروز آن‌ها با دنیا طرف‌اند و با غرب و جهان آزاد درگیر شده‌اند. موشک‌اندازی به اسرائیل یا نفتکش هلندی و کشتی تجاری پانامایی عبدالملک حوثی را از یک متمرد یمنی به دشمنی برای صلح و امنیت منطقه تبدیل کرده است که مثل حسن نصرالله و یحیی سنوار، هزینه‌اش را خواهد داد. شاید بدین‌گونه مردم یمن هم از آشوب ۷۰ ساله نجات یابند. سعودی‌ها طرح جامعی برای بازسازی یمن در دست دارند.

جمهوریت چیست؟

جلال ایجادی
در میان ایرانیان در عرصه سیاسی اختلاف حاد به گرد شکل حکومتی، جمهوری یا سلطنت، دور می زند. موضع گیری های حاد که گاه همراه با ناسزاگوئی و هیجان تند همراه است. ما نیازمند اندیشه گری بیشتری هستیم. در جامعه شناسی سیاسی و در فلسفه سیاسی یک مبحث اساسی وجود دارد که همان «جمهوریت» است. روشن است که شرایط سیاسی ایران و وجود توتالیتاریسم اسلامی شیعی، می طلبد که پس از سقوط رژیم در روند سیاسی و انتخاباتی، فرم و شکل جمهوری یا سلطنت روشن گردد. ولی در لحظه کنونی چالش پایه ای در باره محتوا و مضمون و ساختار حکومت و قدرت سیاسی است. آیا قدرت آینده باید متکی بر جمهوریت باشد یا نه؟ پس جمهوریت چیست؟
تاریخ اندیشه
ارسطودر کتاب «سیاست» پولیتیکا(۱)، از شهر و از رژیم متکی به خیر و منافع همگانی و از رژیم متکی به خیر و منافع ویژه فرمانروایان می گوید و برآنست که در شهر قانون ها و نهادها لازم اند تا زندگی نیکویی برای شهروندان برپا گردد. او از گردش مسئولیت ها و دمکراسی صحبت می کند. در دیدگاه ارسطو در میان سه نظام حکومتی: پادشاهی، اشراف سالاری و جمهوری، مدل جمهوری قانونمدار است و با دمکراسی پیوند دارد. سیسرون سیاستمدار رومی می گوید جمهوری خواست مردم را در نظر دارد، مردم را در اداره امور و رای دهی میسر می گرداند و از دفاع گروه خاص می پرهیزد.
غایت نهایی جامعه اجتماعی انسانی، تشکیل یک شهر، یک دولت است. تنها دولت قادر به ایجاد محدودیتی است که هدف آن عدالت است. در واقع با شهر، خشونت جای خود را به حاکمیت قانون می دهد. از آنجا که قانون حاکمیت جامعه سیاسی است، عدالت یک ارزش سیاسی است. اما این اجرای عدالت است که تعیین می کند چه چیزی عادلانه است. بنابراین شهر به فرد اجازه می دهد تا به کمال برسد. هر معاشرت سیاسی مستلزم فضایل حکمت و عدالت است: بر پایه‌های اخلاقی استوار است. بدون فضیلت، انسان منحرف ترین و درنده ترین موجود است و پست ترین انسانها تنها به لذت های شکم می پردازند.

امانوئل کانت در اثر خود «به سوی صلح پایدار»(۲) که به تاریخ ۱۷۹۵ نوشته شده به مسئله جمهوری می پردازد. کانت می گوید قانون اساسی مدنی باید جمهورسالار باشد. برای او، جمهوری بر سه اصل اساسی استوار است:
اصل آزادی همه افراد جامعه،
اصل وابستگی همه به قوانین مشترک و فرمانبرداری قانونی همگان،
برابری شهروندان در برابر قانون.
کانت جمهوری را از استبداد متمایز می کند. به گفته وی، یک کشور جمهوری بر اساس قانون اساسی مبتنی بر تفکیک قوا و رضایت شهروندان است. بر خلاف سلطنت مطلقه یا استبداد، که در آن فقط یک نفر در مورد جنگ تصمیم می گیرد، در یک جمهوری شهروندان باید به جنگ رضایت دهند و به گفته کانت، جمهوری آنها را بیشتر به دنبال صلح می برد. او همچنین معتقد است که فقط یک فدراسیون جمهوری‌ها می‌تواند صلح دائمی را تضمین کند، زیرا رژیم‌های جمهوری‌خواه نسبت به سلطنت‌ها یا دیکتاتوری‌ها علاقه کمتری به جنگ دارند. کانت در اندیشه سیاسی خود به سازماندهی داخلی دولت ها محدود نمی شود. این قانون همچنین یک قانون جهانی را پیش بینی می کند که در آن کشورها به قوانین جهانی خاصی احترام می گذارند و صلح و همکاری بین آنها را ترویج می کنند. به طور خلاصه، برای کانت، جمهوری رژیم سیاسی است که بیشترین سازگاری را با اصول عقل و قانون دارد و ستون اساسی صلح دائمی بین ملت ها را تشکیل می دهد.

شارل منتسکیو ۱۶۸۹-۱۷۵۵ در کتاب «روح قانون»(۳) از سه گونه حکومت جمهوری پادشاهی و استبداد سخن می گوید. او از شکنندگی همیشگی جمهوری می نویسد زیرا این رژیم ستودنی است ولی در ضمن در درون آن خطر فساد و تباهی وجود دارد. جمهوری بر پایه منافع همگانی است ولی چنانچه فضیلت و اخلاق جمهوری و قانونموداری رعایت نگردد فساد گسترده می شود. هنگامیکه شهروندان به فساد روی می آورند و فضیلت را از دست می دهند دمکراسی راه تباهی می پیماید. منتسکیو می گوید در جمهوری روم کهن تفرقه ها و کشاکش و دعواها و فشارها وجود داشت و این پدیده ها مفید است زیرا مردمان بی باک تر میشوند و ترس آنها می ریزد و می بینند که همه چیز کامل نیست. توسعه قانونگرایی و فضیلیت در جامعه استواری و نیرومندی جامعه را افزایش می دهد. تجربه فرانسه و امریکا اندیشه جمهوریت را مطرح ساخت. این ایده پی آیند لیبرالیسم فیلسوف انگلیسی جان لاک است.

ویژگی‌های اصلی جمهوریت
جمهوریت چیست؟ جمهوریت یک نظام حکومتی است که در آن قدرت و حاکمیت از آنِ مردم است و توسط نمایندگان منتخب آن‌ها اعمال می‌شود. در یک رژیم متکی بر جمهوریت، برخلاف نظام‌های سلطنتی موروثی، حاکمان از طریق انتخابات و فرآیندهای دموکراتیک به قدرت می‌رسند و معمولاً برای مدت‌زمان مشخصی حکومت می‌کنند. پیش از آنکه به شکل جمهوری یا سلطنت بپردازیم توجه کنیم که جمهوریت یک محتوای عمیق در شکل های گوناگون است.
انتخابی بودن حکومت یک اصل است و مردم از طریق رأی‌گیری نمایندگان و مسئولان خود را انتخاب می‌کنند. حاکمیت قانون برای همه است. قوانین بر اساس اصول عدالت و حقوق شهروندی تدوین می‌شوند و همه افراد، حتی حاکمان، ملزم به رعایت آن هستند. تفکیک قوا پایه ای است برای جلوگیری از اقتدارگرایی. قوه‌ی مجریه، قوه‌ی مقننه و قوه‌ی قضاییه از یکدیگر جدا هستند تا مانع تمرکز قدرت شوند. پاسخگویی و مسئولیت‌پذیری حکمرانان یک اصل است. دولت‌ها و مسئولان منتخب موظف به پاسخگویی در برابر مردم هستند. حقوق شهروندی یک معیار اساسی است. در جمهوریت حقوق اساسی شهروندان مانند آزادی بیان، آزادی تجمع و برابری در برابر قانون تضمین می‌شود.
جمهوریت متناسب تاریخ و جغرافیا و تجربه سیاسی و حساسیت جامعه به صورت های گوناگون جلوه می کند. جمهوریت، در اصل، یک روش حکمرانی است که بر پایه مشارکت مردم و حاکمیت قانون بنا شده است و می‌تواند در شرایط فرهنگی، تاریخی و سیاسی هر کشور، شکل‌های متفاوت و ویژه به خود بگیرد.
جمهوری دموکراتیک که در آن مردم مستقیماً یا غیرمستقیم بر حکومت تأثیر می‌گذارند.
جمهوری پارلمانی که در آن رئیس دولت از طریق پارلمان انتخاب می‌شود.
جمهوری ریاستی که در آن رئیس‌جمهور قدرت اجرایی مستقل دارد.
در زیر به دو جمهوری و یک پادشاهی پارلمانی توجه کنیم. این مدل ها و شکل ها در درون کلیت جمهوریت جای دارند.

الگوی آمریکا
ایالات متحده آمریکا یک جمهوری فدرال و دموکراتیک است. نوع حکومت آن جمهوری ریاستی محسوب می‌شود، به این معنا که رئیس‌جمهور در رأس قوه مجریه قرار دارد و هم رئیس دولت و هم فرمانده کل قوا است. ویژگی‌های جمهوری آمریکا فدرال به این معنا که فدرالیسم شامل ۵۰ ایالت است که هر کدام دارای دولت‌های محلی با اختیارات خاص خود هستند. تفکیک قوا سه قوه مجریه (رئیس‌جمهور)، مقننه (کنگره شامل مجلس نمایندگان و سنا) و قضائیه (دیوان عالی) از یکدیگر مستقل‌اند. انتخابات دموکراتیک رئیس‌جمهور و اعضای کنگره از طریق رأی‌گیری انتخاب می‌شوند. قانون اساسی محوری ایالات متحده دارای یک قانون اساسی پایدار و تأثیرگذار است که از سال ۱۷۸۹ اجرا شده است. این سیستم باعث شده آمریکا یکی از قدیمی‌ترین جمهوری‌های پایدار در جهان باشد.
کتاب «تحلیل دموکراسی در آمریکا»(۴)، نوشته ی آلکسی دو توکویل است که اولین بار در سال ۱۸۳۵ به انتشار رسید. آلکسی دو توکویل در بیش از ۱۷۵ سال پیش، از فرانسه به ایالات متحده رفت تا معنا و چگونگی کارایی دموکراسی را مورد ارزیابی قرار دهد. او در این کتاب، امتیازها و خطرهای حکومت اکثریت را به بحث می گذارد؛ حکومت اکثریت در نظر «دو توکویل»، می تواند درست به اندازه ی حکومتی سلطنتی و اشرافی، مستبدانه باشد. او می نگارد: «در آمریکا به ماورای آمریکا نظر داشتم، در آن جا دموکراسی را جست و جو می کردم و به تمایلات و خصوصیات و هیجانات دموکراسی توجه داشتم، و در اندیشه ی این بودم که از دموکراسی چه امیدها و چه بیم هایی می توان انتظار داشت.»

الگوی فرانسه

پس از انقلاب ۱۷۸۹ فرانسه و الغای نظام پادشاهی، در سال ۱۷۹۲ جمهوری اول بوجود می آید. این جمهوری در ۱۸۰۲ با استقرار امپراتوری ناپلئون بناپارت پایان یافت. پس از جنگ دوم جهانی جمهوری پنجم فرانسه با محتوای جدید شکل گرفت.
نوع جمهوری فرانسه چگونه است؟ فرانسه یک جمهوری نیمه‌ریاستی است که به آن جمهوری پنجم فرانسه نیز گفته می‌شود. این نظام در سال ۱۹۵۸ با تدوین قانون اساسی جدید توسط شارل دوگل شکل گرفت و ترکیبی از ویژگی‌های جمهوری ریاستی و پارلمانی را دارد. ویژگی‌های جمهوری فرانسه کدامند؟ سیستم نیمه‌ریاستی هم رئیس‌جمهور و هم نخست‌وزیر در رأس قوه مجریه هستند، اما رئیس‌جمهور قدرت بیشتری دارد. رئیس‌جمهور قدرتمند رئیس‌جمهور از طریق رأی مستقیم مردم انتخاب شده و مسئول سیاست‌های کلان کشور، روابط خارجی و دفاع ملی است. نخست‌وزیر و دولت نخست‌وزیر توسط رئیس‌جمهور منصوب می‌شود اما باید از حمایت اکثریت در پارلمان برخوردار باشد. او مسئول اجرای سیاست‌های داخلی است. پارلمان دو مجلسی شامل مجمع ملی و سنا که قوانین را تصویب می‌کنند و دولت را نظارت می‌کنند. تفکیک نسبی قوا برخلاف سیستم ریاستی (مانند آمریکا)، قوه مجریه و مقننه تا حدی به هم وابسته هستند، اما رئیس‌جمهور همچنان نقش محوری دارد. درمواقعی که رئیس ‌جمهور و نخست‌وزیر از احزاب سیاسی متفاوتی باشند، شرایطی به نام «هم‌زیستی سیاسی» ایجاد می‌شود که درآن اختیارات نخست‌وزیر افزایش می‌یابد.

الگوی انگلستان

بریتانیا یک پادشاهی مشروطه است، به این معنی که پادشاه (یا ملکه) به عنوان رئیس کشور عمل می‌کند، اما قدرت اجرایی در دست دولت منتخب و نخست‌وزیر است. در بریتانیا تفکیک قوا وجود دارد، اما این به معنای جمهوری بودن نظام آن نیست. تفکیک قوا یک اصل در بسیاری از نظام‌های حکومتی، از جمله پادشاهی‌های مشروطه پارلمانی و جمهوری‌های پارلمانی دمکراتیک است.

براستی تفاوت جمهوری و پادشاهی مشروطه بریتانیا در چیست؟
یکم، وجود مقام پادشاهی. در یک جمهوری، رئیس کشور معمولاً منتخب است مانند رئیس‌جمهور که با رای مردم انتخاب می گردد، اما در بریتانیا، شاه چارلز سوم به‌صورت موروثی رئیس کشور است.
دوم، قانون اساسی نانوشته. بریتانیا برخلاف بسیاری از جمهوری‌ها یک قانون اساسی مدون ندارد و قوانین آن بر اساس عرف، قوانین پارلمانی و رویه‌های قضایی است.
سوم، تفکیک قوا در چارچوب سلطنت مشروطه. در بریتانیا، قوه مجریه (دولت) از طریق انتخابات عمومی تعیین می‌شود، اما مشروعیت نهایی آن از پادشاه می‌آید برای نمونه نخست‌وزیر توسط پادشاه منصوب می‌شود، اگرچه او ملزم به انتخاب رهبر حزب اکثریت است.
بنابراین، تفکیک قوا ویژگی جمهوری نیست، بلکه ویژگی یک نظام دموکراتیک است. جمهوری و پادشاهی هر دو می‌توانند دموکراتیک باشند، اما جمهوری‌ها رئیس دولت منتخب دارند، درحالی‌که پادشاهی‌های مشروطه یک پادشاه موروثی دارند. جمهوریت یک مضمون (ماهیت) است و جمهوری یک شکل حکومتی می‌توان کشوری را یافت که ماهیت جمهوری داشته باشد اما شکل جمهوری نداشته باشد، یا بالعکس.

الگوی حکومتی بریتانیا مضمون جمهوری، اما شکل پادشاهی دارد. بریتانیا از نظر مضمون شباهت زیادی به جمهوری دارد: تفکیک قوا وجود دارد، دولت منتخب مردم است، حاکمیت قانون و حقوق شهروندی رعایت می‌شود، اما از نظر شکل حکومتی، پادشاهی مشروطه است، رئیس کشور (پادشاه) موروثی است و بالاخره برخی از اختیارات نمادین همچنان در دست پادشاه باقی می‌ماند. جمهوری یک نوع شکل حکومت است که در آن حاکمان از طریق انتخابات تعیین می‌شوند و قدرت بر اساس قانون اساسی اعمال می‌شود. این نوع حکومت در مقابل نظام‌های سلطنتی قرار دارد که در آن قدرت به صورت موروثی منتقل می‌شود.
بریتانیا از لحاظ مضمون، به جمهوریت نزدیک است، اما از لحاظ شکل، جمهوری نیست بلکه یک پادشاهی مشروطه دموکراتیک است. بنابراین، وجود تفکیک قوا و دموکراسی، یک کشور را الزاماً جمهوری نمی‌کند، بلکه «شکل» نظام نیز مهم است. جمهوریت یک اصل یا دکترین سیاسی است که بر مشارکت مردم در حکومت، برابری در برابر قانون و نفی حاکمیت موروثی تأکید دارد. جمهوریت می‌تواند به عنوان یک ویژگی درون یک حکومت باشد، حتی اگر نام آن “جمهوری” نباشد

جمهوریت و دمکراسی و توتالیتاریسم

تفکیک بین جمهوریت و جمهوری چگونه میسر است؟ جمهوریت مضمون و ماهیت است. به این معناست که حکومت بر اساس اراده مردم و نمایندگی عمومی است. قدرت سیاسی از مردم ناشی می‌شود، نه از یک فرد یا خانواده خاص. مشارکت مردم در تصمیم‌گیری‌های کلان از طریق نهادهای دموکراتیک تضمین می‌شود. پس تفکیک قوا، انتخابات آزاد، حاکمیت قانون و حقوق شهروندی از ویژگی‌های آن است.

جمهوری شکل حکومتی به نظامی گفته می‌شود که در آن رئیس کشور انتخابی است، نه موروثی. معمولاً دارای یک رئیس‌جمهور به عنوان رهبر کشور است، می‌تواند دموکراتیک باشد (مانند فرانسه) یا غیردموکراتیک مانند برخی جمهوری‌های دیکتاتوری مانند ایران، کره شمالی، روسیه.
جمهوریت و دموکراسی مفاهیمی مرتبط اما متمایز از یکدیگر هستند. هر جمهوری می‌تواند دموکراتیک باشد، اما این دو واژه دقیقاً مترادف نیستند. دموکراسی یک شیوه حکمرانی است که بر پایه مشارکت مستقیم یا غیرمستقیم مردم در تصمیم‌گیری‌های سیاسی بنا شده است. در یک جمهوری، حاکمان منتخب هستند و حکومت بر اساس قوانین و اصول پایدار مانند قانون اساسی اداره می‌شود
در یک دموکراسی مستقیم، مردم مستقیماً در تصمیم‌گیری‌ها نقش دارند، در حالی که در یک دموکراسی غیرمستقیم یا نمایندگی، مردم نمایندگانی را برای تصمیم‌گیری انتخاب می‌کنند.
در یک جمهوری، قانون اساسی و حقوق فردی و حقوق اقلیت ها در برابر رأی اکثریت محفوظ می‌مانند. در یک دموکراسی، اکثریت می‌تواند تصمیمی بگیرد که حقوق اقلیت را محدود کند. در چنین حالتی دمکراسی نقض می شود زیرا دمکراسی برای همگان است و اگر اقلیت سرکوب شود دمکراسی نقض شده است.
یک کشور می‌تواند جمهوری باشد ولی دموکراتیک نباشد مانند جمهوری‌های استبدادی کمونیستی یا اسلامی که در واقع اقتدارگرا و توتالیتر هستند. یک دموکراسی می‌تواند جمهوری باشد، اما می‌تواند در شکل سلطنت مشروطه پارلمانی نیز عمل کند مانند بریتانیا و اسپانیا و ژاپن که بنیاد آنها جمهوریت است.
ریمون آرون (۱۹۰۵-۱۹۸۳) فیلسوف، جامعه‌شناس و تحلیل‌گر سیاسی فرانسوی است. او یکی از مهم‌ترین متفکران قرن بیستم بود که درباره دموکراسی، توتالیتاریسم و لیبرالیسم نظرات مهمی ارائه کرد. او در آثارش، به‌ویژه در کتاب «دموکراسی و تمامیت‌خواهی»(۵) دموکراسی را در تقابل با حکومت‌های استبدادی تحلیل می‌کند. به نظر وی دموکراسی به‌عنوان یک سیستم باز و رقابتی است. آرون معتقد بود که دموکراسی یک نظام حکومتی است که در آن قدرت از طریق رقابت آزاد میان نخبگان سیاسی اعمال می‌شود. در این سیستم، احزاب مختلف برای کسب رأی مردم رقابت می‌کنند و دولت در برابر جامعه پاسخگو است. آرون برآن بود که رژیم لیبرالیسم سیاسی و دمکراسی، بهترین رژیم است و در ضمن به نقد ایده‌آلیسم افراطی درباره دموکراسی می پرداخت. آرون برخلاف برخی متفکران، دموکراسی را یک سیستم کامل و بدون نقص نمی‌دانست. او تأکید داشت که دموکراسی همیشه در معرض تهدیدهایی مانند پوپولیسم، هرج‌ومرج و ناپایداری سیاسی قرار دارد. برای آرون تفاوت دموکراسی و تمامیت‌خواهی عظیم است. آرون یکی از منتقدان سرسخت توتالیتاریسم بود. او معتقد بود که در نظام‌های دموکراتیک، شهروندان آزادی دارند و نهادهای مستقل از حکومت مانند رسانه‌ها و احزاب بر عملکرد دولت نظارت می‌کنند، درحالی‌که در نظام‌های تمامیت‌خواه مانند نازیسم و کمونیسم شوروی، حکومت تمام جنبه‌های زندگی مردم را کنترل می‌کند.

جمهوریت پویا
جمهوریت بمرور با دمکراسی تقویت شد. رشد پلورالیسم سیاسی، توسعه آزادی بیان، مبارزه زنان برای برابری، اندیشه اومانیسم مدنی، الگوی دمکراسی مشارکتی، آزادی مطبوعات و رسانه ها، مبارزه برای حفظ محیط زیست، مبارزه فیلسوفان، میهن دوستی، حقوق بشر، آزادی اندیشه و نقد،همه و همه، مفهوم جمهوریت دمکراتیک را گسترش داده و نیرومند ساختند. جمهوریت متناسب با تجربه انسانها و آزادی خواهی شهروندانه رشد کرده و دقیق تر شده است.
جان استوارت میل در کتاب «درآزادی»(۶) بطور وسیع در باره ضرورت آزادی می گوید و این امر را نشانه تربیت و تمدن میداند. او می گوید نبود مدافعان فراوان یک اندیشه دلیلی برای خاموش کردن آن اندیشه نیست. برای جان استوارت میل، آزادی اندیشه باید کامل باشد. او می گوید سقراط را بخاطر امر ضد اخلاقی محکوم کردند و مسیح را بخاطر کفرگوئی محکوم نمودند. او میگوید جامعه میخواست نشان دهد که خطاناپذیر است و این افراد منحرف باید حذف شوند. حال آنکه جامعه خطاکار بود زیرا مخالف آزادی بیان بود.
کتاب «نظریه عدالت»(۷) به قلم جان راولز، فیلسوف و استاد دانشگاه هاروارد، که در سال ۱۹۷۱ منتشر شد فرصتی به دست داد تا دو باره مفهوم لیبرالیسم متکی بر عدالت اجتماعی و ایده جمهوریت و گفتمان در باره تعهد مدنی و خیرهمگانی و حاکمیت قانون طرح گردد. از نگاه او لیبرالیسم فقط دفاع از حقوق فرد نیست. این حقوق فردی با عدالت اجتماعی پیوند دارد. جان راولز برآنست که عدالت اجتماعی تناقضی با پیشرفت اقتصادی ندارد. او می نویسد هدف من ارائه دیدگاهی از عدالت است که قرارداد اجتماعی مورد نظر جان لاک و ژان ژاک روسو و کانت را ارتقا می دهد. این قرارداد اجتماعی متکی بر همکاری اجتماعی است و تعیین کننده نوعی توزیع امتیازات اجتماعی است. تئوری عدالت بمعنای نوعی انصاف و دادگری در قرارداد اجتماعی است.(برگ ۳۷ چاپ پاریس ۲۰۰۹).
دو متفکر ژاک الول فرانسوی و هانس ژوناس آلمانی، چالش زیست محیطی و اتیک مسئولیت پذیری را به مرکز توجه در جامعه کنونی و برای نسل های بعدی تبدیل کردند. در نگاه هانس ژوناس در کتاب «اصل مسئولیت»(۸)، حقوق شهروندی و مدیریت قدرت سیاسی و پایداری دمکراسی با تلاش برای حقوق طبیعت گره خورده است. در مفهوم جمهوریت در زمان مدرن چالش زیستبوم گرایی یک اصل است. جمهوریت برای زندگی با کیفیت انسان است و کیفیت زیست انسانی در مدل های سیاسی از کیفیت زیست محیطی جدا نیست.( به کتاب «بحران بزرگ» من رجوع کنید.).
حکومت دمکراتیک شد زیرا خود را از تقدس آسمانی و استبدادی خارج کرد و متکی بر اصل جدایی دین از حکومت و اصل برابری شهروندان شد. اصل جدایی یا لائیسیته عامل صلح اجتماعی است و همه دینداران و خداناباوران و ندانم گرایان را در داشتن دین و فلسفه خود آزاد می گذارد. براساس این اصل قانونی حکومت نسبت به دین ها بیطرف است و از دین هیچگونه جانبداری نمی کند. لائیسیته در مقابل مداخله دین ها و از جمله اسلام و شیعه گری در سیاست کشورداری و قدرت سیاسی می ایستد. مفهوم «سکولاریسم» ناروشن است و برای برخی وسیله مماشات است. در ایران با توجه به ماهیت استعماری و تجاوزکارانه اسلام، لائیسیته با شفافیت و قدرت بیشتر است. جمهوریت و برابری شهروندان با حکومت لائیک میسر است.
فیلسوف فرانسوی «سرژ ادیه» در کتاب «نظریه های جمهوری و جمهوریت»(۹) از رویارویی جمهوریت باوری محافظه کار و جمهوریت باوری اجتماعی نام می برد. این گفتار بمعنای وجود میدان وسیع گرایش های فکری در این زمینه است. جمهوریت نیاز به مبارزه فکری و آموزشی دارد تا در جامعه کنونی به پایه فرهنگی تبدیل شود. بنابراین خوب است تا ایرانیان و اپوزیسیون ایران در این زمینه بحث و گفتگو را بازکنند. پیش از آنکه جدال هیجانی روی شکل جمهوری و پادشاهی باشد، ما باید در باره مضمون قدرت سیاسی و محتوای حکومت و امر جمهوریت، فکر خود را توسعه دهیم.
جلال ایجادی
جامعه شناس، دانشگاه فرانسه
منابع:
۱-Aristote, Les Politiques, éd : GF Flammarion – ۲۰۰۹
۲-Kant Emmanuel, la Paix perpétuelle, éd : Vrin
۳-Montesquieu, De l’esprit des Lois, éd : Flammarion
۴-Tocqueville, De la Démocratie en Amérique, éd : Flammarion
۵-Aron Raymond, Démocratie et Totalitarisme, éd : Folio
۶-Mill John Stuart, De la liberté, éd : Folio
۷-Rawls John, Théorie de la justice, éd : Essais
۸-Jonas Hans, Principe Responsabilité, éd : Champs
۹- سرژ ادیه، نظریه های جمهوری و جمهوریت، مترجم عبدالوهاب احمدی، انتشارات بایگانی، تهران ۱۴۰۳.

توضیح در باره نویسنده: جلال ایجادی در کتابهای گوناگون در باره اسلام و قرآن و تروریسم اسلامی و نیز جنبش های اجتماعی در جهان و انقلاب های ایران نوشته است. آخرین کتاب ایجادی «شیعه گری و ازخودبیگانگی ایرانیان» انتشارات فروغ در آلمان در ۴۲۰ برگ. کتاب او «انقلاب برای گسست، جامعه شناسی انقلاب زن زندگی آزادی»، ۳۳۰صفحه انتشارات فروغ. ایجادی اثر دیگر خود را بنام «بحران بزرگ زیستبوم جهان و ایران» در ۴۸۰ برگ، انتشارات فروغ، منتشر نمود. کتاب به نام «گیتی مداری و لائیسیته، قدرت سیاسی در ایران» از جلال ایجادی توسط انتشارات فروغ در ۳۵۰ برگ انتشار یافته است. از این نویسنده در گذشته کتاب «نواندیشان دینی، روشنگری یا تاریک اندیشی»، ۳۱۰ صفحه، نشر مهری، کتاب «جامعه شناسی آسیب‌ها و دگرگونی‌های جامعه ایران»، ۴۰۰ صفحه، انتشارات نشرمهری، کتاب «بررسی تاریخی، هرمنوتیک و جامعه شناسی قرآن»، ۳۸۰ صفحه، و کتاب «اندیشه ورزی‌ها در باره جامعه شناسی، فلسفه، زیستبومگرایی، اقتصاد، فرهنگ، دین، سیاست»، ۷۲۰ صفحه، چاپ نشر مهری، منتشر شده است. جلال ایجادی هر هفته چند برنامه تلویزیونی در زمینه انقلاب، لائیسیته، دمکراسی، فلسفه، جامعه شناسی و نقد قرآن و اسلام، تهیه و پخش می کند. این برنامه ها را در یوتوب میتوانید مشاهده کنید. افزون برآن، ایجادی در تلویزیون های پربیننده فرانسه بعنوان متخصص در باره خاورمیانه و اسلام و لائیسیته شرکت می کند.

سیمای زن در ایران معاصر؛ مبارزات، دستاوردها و چالش ها

ناهید حسینی

مقدمه:
در ایران معاصر، زنان نقش‌های متنوع و پویایی در عرصه‌های مختلف ایفا کرده‌اند و با چالش‌ها و دستاوردهای متعددی روبه‌رو بوده‌اند. در این نوشتار، به بررسی فعالیت‌های زنان در طول یک قرن گذشته پرداخته می‌شود. ابتدا نقش آنان در انقلاب مشروطه و سپس وضعیت زنان در دوران پهلوی و جمهوری اسلامی مورد بررسی قرار می‌گیرد، با تأکید ویژه بر جنبش انقلابی ژینا. تمرکز اصلی این بحث بر فعالیت‌های اخیر زنان در ایران خواهد بود.
در این صد سال، روند تحول وضعیت زنان در ایران را می‌توان در چند دوره اصلی بررسی کرد: دوران مشروطه، که آغازگر قانون‌مندی و حقوق شهروندی بود؛ دوران رضاشاه، که اصلاحات از بالا را به شکلی مقتدرانه پیش برد؛ دوران محمدرضاشاه، که اصلاحات ضروری را بدون ایجاد نهادهای فرهنگی پایدار برای استحکام قوانین، به پیش برد و در نهایت، دوران جمهوری اسلامی، که با قوانین مستبدانه اسلامی دولتی همراه بود، اما هم‌زمان، مقاومت مردم و تلاش برای فرهنگ‌سازی در جامعه در قالب جنگ سنت و مدرنیته، آینده با ثباتی را برای حکومت غیر ممکن ساخته است.

۱. دوران مشروطه (۱۲۸۵ شمسی)
نخستین بار در جنبش مشروطیت، زنان به‌طور جدی وارد عرصه‌های اجتماعی و سیاسی شدند و هویت سیاسی پیدا کردند. تأسیس انجمن‌های زنان مانند «انجمن مخدرات وطن» و «مجمع نسوان وطن‌خواه ایران» به ریاست محترم اسکندری، نقش مهمی در آگاهی‌بخشی و آموزش زنان ایفا کرد. همچنین، تأسیس مدارس دخترانه مانند مدرسه ناموس و مدرسه تربیت نسوان، علی‌رغم مخالفت‌های گسترده، از دیگر دستاوردهای این دوره بود.
با این حال، پس از تدوین قانون اساسی مشروطه، زنان در کنار جنایتکاران و دیوانگان از حق رأی محروم شدند. در واکنش، بسیاری از زنان به خیابان‌ها آمدند، حجاب از سر برداشتند و خواستار حقوق شهروندی برابر شدند، اما با مخالفت شدید روحانیان روبه‌رو گشتند. با وجود این موانع، جامعه مردسالار ایران نتوانست صدای زنان را خاموش کند. آنان سازمان‌های مستقل زنان را تشکیل دادند و با هزینه شخصی، مدارس دخترانه را بازگشایی کردند.

۲. دوران پهلوی ۱۳۰۴–۱۳۵۷
در دوران رضاشاه پهلوی، اصلاحات اجتماعی متعددی انجام شد که یکی از مهم‌ترین آنها، کشف حجاب در ۱۷ دی ۱۳۱۴ بود. این اقدام، اگرچه برای زنان امکانی فراهم کرد تا از فضای اندرونی خارج شده و در جامعه حضور یابند، اما به دلیل عقب‌ماندگی فرهنگی و نفوذ عمیق باورهای دینی، با مخالفت‌های گسترده‌ای از سوی جمعیت مذهبی روبه‌رو شد. با این وجود، این دوره زمینه را برای ورود زنان به عرصه‌های آموزشی و اشتغال فراهم کرد.
اما از سوی دیگر، سازمان‌های مستقل زنان که پیش از آن به همت خودشان تأسیس شده بود، تعطیل شدند و در عوض، کانون بانوان با حمایت دولت، برنامه‌های آموزشی را پیش برد. سیستم نوین آموزشی شکل گرفت، زنان برای اولین بار وارد دانشگاه شدند و امکان تحصیل در خارج از کشور نیز برای برخی از آنان فراهم شد.
در دوران محمدرضا شاه پهلوی، کانون بانوان منحل و به جای آن، حزب زنان و جمعیت زنان با حمایت دولت تأسیس شد. همچنین، نشریات ویژه زنان، مانند نشریه زنان ایران، منتشر شد که یکی از اهداف آن، تشویق زنان برای ورود به مشاغل سیاسی بود.
در سال ۱۳۳۲، دکتر محمد مصدق، نخست‌وزیر وقت، دو برنامه مهم را در دستور کار خود داشت: ملی شدن صنعت نفت و اعطای حق رأی به زنان. اما تحت فشار روحانیان و سیاستمداران سنتی، مجبور شد از برنامه اعطای حق رأی به زنان صرف‌نظر کند و فقط بر ملی شدن نفت تمرکز نماید.
سرانجام، با اجرای اصلاحات انقلاب سفید در سال ۱۳۴۱، زنان ایران حق رأی و امکان انتخاب شدن را به دست آوردند. این اقدام، مخالفت شدید روحانیان را برانگیخت. آیت‌الله خمینی از جمله کسانی بود که صراحتاً با این اصلاحات مخالفت کرد و بیانیه‌ای را با امضای ۹ تن از روحانیان برجسته در محکومیت مشارکت زنان در انتخابات منتشر کرد. امام خمینی (س) – اعلامیه مشترک امام خمینی و مراجع (شرکت زنان در انتخابات)

دستاوردهای زنان ایرانی در دوران پهلوی دوم
ناگفته نماند که زنان ایران در سال ۱۳۴۱ شمسی (۱۹۶۳ میلادی) حق رأی را به دست آوردند؛ یعنی هشت سال زودتر از زنان سوئیس (۱۹۷۱) و ۵۲ سال زودتر از زنان عربستان (۲۰۱۵) که در آن سال علاوه بر حق رأی، اجازه رانندگی نیز دریافت کردند.
حضور زنان در مجلس شورای ملی و تصویب قانون حمایت از خانواده (۱۳۵۳)، که حقوقی مانند حق طلاق و حضانت فرزندان را تا حدی به زنان اعطا کرد، از دیگر پیشرفت‌های مهم این دوره بود. همچنین، برای اولین بار در تاریخ ایران، زنان به کابینه دولت راه یافتند.
فرخ‌رو پارسا، نخستین زن وزیر در تاریخ ایران، از سال ۱۳۴۷ تا ۱۳۵۳ وزیر آموزش‌ و پرورش بود و نقش مهمی در توسعه آموزش دختران و اصلاحات آموزشی ایفا کرد. جا دارد از مادر او، فرخ‌لقا پارسا، نیز یاد کنیم؛ زنی که در اواخر دوره قاجار و اوایل دوره پهلوی با تأسیس اولین دبستان دخترانه در قم، علیه جهل و عقب‌ماندگی جنگید. اقدام او باعث شد که مورد خشم و نفرت روحانیون قرار گیرد.
مهناز افخمی، وزیر مشاور در امور زنان از ۱۳۵۵ تا ۱۳۵۷، نیز نقشی کلیدی در اصلاح برخی قوانین مربوط به زنان داشت.
وضعیت سوادآموزی زنان در آن دوران
در سال ۱۳۵۶، جمعیت ایران ۳۴ میلیون نفر و میزان باسوادی ۴۷ درصد بود: ۵۸ درصد مردان و ۳۵ درصد زنان باسواد بودند. در مقایسه، در همان سال نرخ باسوادی در ترکیه برای مردان ۴۸ درصد و برای زنان ۲۲ درصد بود، که نشان می‌دهد ایران در آن زمان وضعیت بهتری داشت.
در سال ۱۳۳۵، نرخ باسوادی زنان تنها ۸ درصد بود و روحانیون یکی از موانع اصلی تحصیل دختران به شمار می‌رفتند. علاوه بر آن، نبود امکانات آموزشی در روستاها، که حدود ۶۰ درصد جمعیت کشور را تشکیل می‌دادند، مشکل دیگری بود. اما با گسترش مدارس دخترانه، نهضت سوادآموزی، سپاه دانش و اصلاحات آموزشی، به‌تدریج تعداد دختران در مدارس و دانشگاه‌ها افزایش یافت.
در بخش بعدی، به وضعیت زنان پس از ۱۳۵۷ خواهم پرداخت. زیرا مسئله اصلی امروز این است که در شرایط ویرانی کشورمان، ما زنان چه نقشی می‌توانیم ایفا کنیم تا اشتباه بزرگ انقلاب ۵۷ تکرار نشود؟
تاریخ وظیفه‌ای سنگین بر دوش زنان ایران گذاشته است: نجات کشور از هیولای حکومت دینی. این همان کاری است که مردان، با وجود داشتن توانایی و فرصت، نتوانستند یا نخواستند انجام دهند، زیرا از امتیازات آن بهره‌مند بودند.

۳. نقش زنان در انقلاب ۱۳۵۷ و پیامدهای آن
زنان از اقشار و گروه‌های مختلف، از دانشجویان و روشنفکران تا نیروهای مذهبی، در جریان انقلاب ۱۳۵۷ نقش فعالی داشتند. بخشی از نیروهای دانشجویی و روشنفکران به‌دنبال آزادی‌های سیاسی بودند، زیرا نه آزادی بیان وجود داشت و نه رسانه‌های مستقل. اما هرگز هدفشان تشکیل یک حکومت دینی نبود.
همراهی مجاهدین، گروه‌های چپ و ملیون با خمینی از یک سو، و از سوی دیگر، عدم حمایت غرب از شاه، منجر به پیروزی انقلاب اسلامی شد. جمعیت میلیونی در خیابان‌ها، مساجد به‌عنوان مراکز تصمیم‌گیری و بسیج نیرو، و رهبری کاریزماتیک خمینی، راهی برای شاه باقی نگذاشت جز ترک کشور.
اما اولین دستور خمینی پس از قدرت گرفتن، اجباری کردن حجاب در محیط‌های کاری و آموزشی بود. سپس، قوانین خانواده به ضرر زنان و کودکان تغییر کرد و در گام بعدی، اخراج زنان از برخی مشاغل و پاک‌سازی عقیدتی در دانشگاه‌ها و ادارات دولتی آغاز شد.
بستن دانشگاه‌ها به مدت سه سال برای اجرای «انقلاب فرهنگی»، با هدف اسلامیزه کردن آموزش، رسانه و فضای کار، ضربه سنگینی به نظام آموزشی ایران زد. وقتی دانشگاه‌ها بازگشایی شدند، تنها ۱۰ درصد دانشجویان زن بودند.
برنامه‌های حکومتی با اجرای قوانین شرعی، تفکیک جنسیتی و خانه‌نشین کردن زنان، زن را به شهروند درجه دوم تبدیل کرد. اما این روند با مقاومت زنان روبه‌رو شد.

اولین اعتراض گسترده زنان علیه حکومت خمینی
تنها یک ماه پس از پیروزی انقلاب، در ۸ مارس ۱۹۷۹ (۱۷ اسفند ۱۳۵۷)، زنان نخستین اعتراض تاریخی را علیه حکومت جدید آغاز کردند. آنان با شعارهای «ما انقلاب نکردیم تا به عقب برگردیم» و «نه روسری، نه توسری»، در خیابان‌ها حاضر شدند و اقتدار خمینی را، که برای بسیاری چهره‌ای مقدس شده بود، به چالش کشیدند.
https://www.aasoo.org/fa/articles/1767

این اعتراضات چندین روز ادامه یافت، اما زنان با مشت و لگد در خیابان‌ها سرکوب شدند، موهایشان را روی آسفالت کشیدند، آن‌ها را به جدول‌های کنار خیابان کوبیدند و زخمی کردند. مردانی که مست از امتیازات جدید بودند، به سرکوب زنان کمک کردند و حجاب اجباری، که در ابتدا یک دستور بود، به‌تدریج به قانون تبدیل شد.
همان‌گونه که زنان در انقلاب مشروطه نقشی جدی ایفا کردند اما در قانون اساسی مشروطه در کنار دیوانگان قرار گرفتند، این بار نیز زنان در اعتراضات انقلاب ۵۷ حضور پررنگ داشتند، اما قوانین شرعی جایگزین حقوق مدنی‌شان شد. اما امروز، در انقلاب سوم، این سناریو تکرار نخواهد شد. این بار، زنان اجازه نخواهند داد که مردان برایشان تصمیم بگیرند.
در قسمت بعدی به چگونگی شکل گرفتن جنبش ژینا در دو سال اخیر خواهم پرداخت، اما ابتدا برای تحلیل آن پروسه اشاره کوتاهی به “نظریه قدرت” میشل فوکو خواهم انداخت البته آن بخشی که با شرایط جامعه ما همخوانی دارد.

ما به کجا می‌رویم؟
یکی از اساسی‌ترین تصمیمات حکومت در تدوین قوانین شرعی، کنترل بدن زن و واگذاری مالکیت آن به کل جامعه بود. پدر، شوهر، برادر و حتی عمو حق کشتن زن را دارند. مادر، شبانه‌روز مراقب دخترش است. از سوی دیگر، مأموران امنیتی، ولی‌فقیه، رئیس‌جمهور و حتی پسران ۱۳-۱۴ ساله‌ای که در مدرسه شست‌وشوی مغزی شده‌اند، در این تملک سهیم هستند.
زنان و دختران به دو شکل تحت کنترل قرار دارند:
کنترل قانونی: در مدرسه، حجابش کنترل می‌شود. در خیابان، مورد هجوم گشت ارشاد و نگهبانان قانون قرار می‌گیرد. در خانه، افراد خانواده بر پوشش و رفتار او نظارت دارند. در کوچه، همسایگان به قضاوت و کنترل او می‌پردازند.
کنترل فرهنگی و اجتماعی: شبکه‌های مختلف اجتماعی، رسانه‌های حکومتی و تبلیغات مذهبی، فرهنگ نظارت بر زنان را در جامعه نهادینه کرده‌اند.
نماد عینی این کنترل و سلطه بر بدن زن، همان «حجاب اجباری» است که امروز به یکی از مهم‌ترین میدان‌های مقاومت زنان تبدیل شده است.
در اینجاست که نظریه قدرت میشل فوکو با وضعیت واقعی زنان ایرانی مطابقت دارد. فوکو نشان می‌دهد که قدرت فقط از طریق دولت اعمال نمی‌شود، بلکه در شبکه‌های اجتماعی، نهادهای مذهبی، مدرسه، خانواده و حتی بدن خود فرد نهادینه می‌شود. (کتاب میشل فوکو: دانش و قدرت)
در ایران، قدرت نه ‌فقط در قوانین، بلکه در تک ‌تک اجزای جامعه نفوذ کرده است و زنان، برای بازپس‌گیری بدن و هویت خود، در حال نبردی مداوم با این سازوکار پیچیده هستند.

قدرت، سرکوب و مقاومت زنان
قدرت در جامعه تنها در اختیار دولت و پلیس نیست، بلکه در تمام ساختارهای اجتماعی، از خانواده و مدرسه تا اداره و خیابان، جاری است. بسیاری از افراد، ناخودآگاه نقش پلیس را برای یکدیگر ایفا می‌کنند، بدون آنکه دستمزدی بگیرند.
قدرت دیداری (ساختاری) شامل نهادهای رسمی سرکوب مانند گشت ارشاد، قوانین تبعیض‌آمیز و تبلیغات حکومتی است. اما قدرت غیر دیداری (غیرساختاری)، ذهن را تحت سلطه می‌گیرد. مدارس، ابزار اصلی این کنترل هستند: تصاویر رهبران، آموزش شهادت‌طلبی، تفکیک جنسیتی، اجبار به چادر و القای نقش خانه‌داری و مادری از سنین کودکی، دختران را به پذیرش سلطه عادت می‌دهد.
اما هرچه فشار بیشتر باشد، مقاومت شدیدتر خواهد شد. درست مانند فنری که با افزایش سرکوب، قدرت جهش بیشتری پیدا می‌کند. زنان در ۴۵ سال گذشته با روش‌های مختلف از شیوه‌های مدنی تا اعتراضات خیابانی را آزمایش کرده‌اند؛ جنبش ژینا، حاصل سال‌ها مقاومت زنان بود. مرگ مهسا امینی تنها یک جرقه نبود؛ بلکه نتیجه روندی طولانی از سرکوب و نارضایتی‌ بود که تمام جامعه را دربر گرفت. اکنون، زنان نه‌تنها قربانی، بلکه پیشگامان تغییر هستند.
جنبش “زن، زندگی، آزادی” حاصل دهه‌ها سال فعالیت و مبارزه زنان ایرانی برای حقوق برابر است. در دو تا سه دهه اخیر، با افزایش آگاهی نسبت به برابری جنسیتی، افزایش تعداد زنان تحصیل‌کرده، تغییرات اجتماعی مانند ازدواج‌های سفید، شروط ضمن عقد، و کمپین‌هایی نظیر “آزادی‌های یواشکی”، “چهارشنبه‌های سفید”، و “دختران میدان انقلاب”، زنان نقش برجسته‌تری در مبارزات اجتماعی ایفا کرده‌اند. امروز، کمپین‌های “نه به اعدام”، مبارزه زنان زندانی، و جنبش “مادران دادخواه” نیز در جنبش ژینا ادغام شده‌اند.
انتخاب هوشمندانه شعار “زن، زندگی، آزادی” توسط زنان سقز در مراسم خاکسپاری مهسا امینی، به سرعت فراتر از مرزهای ایران رفت و به شعاری جهانی تبدیل شد. این شعار، نتیجه گفتمانی بود که زنان ایرانی از ابتدای انقلاب اسلامی در انتظارش بودند. در مدتی کوتاه، این حرکت به نخستین انقلاب زنانه در جهان تبدیل شد، نشان‌دهنده مبارزه‌ای که سال‌ها در بطن جامعه ایران جریان داشت.
تأثیرات جنبش انقلابی ژینا
۱. زنان ایرانی از موقعیت ابژه (شئی) خارج شده و به سوژه‌ای سیاسی و تأثیرگذار تبدیل شده‌اند.
۲. جامعه ایران آمادگی ذهنی بیشتری برای پذیرش برابری جنسیتی پیدا کرده است.
۳. زنان کنترل بیشتری بر بدن خود دارند و این موضوع در رفتارهای اجتماعی نمود پیدا کرده است.
۴. میزان آزار خیابانی از سوی مردان غیرحکومتی کاهش یافته است.
۵. همکاری مردان با زنان، به‌ویژه در میان نسل جوان، افزایش یافته است.
زنان ایرانی در انقلاب مشروطه و انقلاب ۱۳۵۷ نیز نقش فعالی داشتند، اما در جنبش انقلابی ژینا، آنان رهبری اعتراضات را به دست گرفتند. این بار، روسری را خود برداشتند، نه آنکه کسی از سرشان بردارد یا بر سرشان بگذارد. آنان روسری‌ها را سوزاندند، گیسوانشان را قیچی کردند، و نمادهای سنتی سرکوب را به چالش کشیدند. بدون هیچ رفرمی از بالا، قانون حجاب اجباری را در عمل بی‌اثر کردند و این یعنی یک انقلاب واقعی فرهنگی.
شاید بتوان گفت که در تاریخ معاصر ایران، بسیاری از مردان در قدرت، خیانت و جنایت کرده و کشور را به ورطه ویرانی کشانده‌اند. اما امروز، زنان پرچم آزادی را به دست گرفته‌اند. زنی که خود حجاب براندازد، دیگر فریب مستبدان دینی را نخواهد خورد.
حرف آخر: ما کجا ایستاده‌ایم؟
اگر نتوانیم ویژگی‌های یک جنبش اجتماعی مؤثر را تشخیص دهیم و منافع فردی، رقابت‌های بی‌مورد و اختلافات نظری را بر همکاری، مذاکره، سازش و ائتلاف ترجیح دهیم، برنده این میدان جمهوری اسلامی خواهد بود.
زنان آگاه هستند که این حکومت اصلاح‌پذیر نیست؛ این مبارزه برای براندازی است. دیر یا زود، خیابان‌ها بار دیگر از زنان پر خواهد شد، و این بار مردان بیشتری همراه خواهند بود. اما برای ایجاد یک تغییر بزرگ، یک دست صدا ندارد.