روز ١٢ فروردین ۵٨ که نتایج همه پرسی عوام فریبانه و ضد دموکراتیک نظام جمهوری اسلامی (نه یک کلمه کم، نه یک کلمه زیاد) اعلام شد, آشکارا آغاز یک دیکتاتوری مذهبی دُگم و انحصارطلب در ایران بود. شوربختانه بسیاری از کسانی که امروز ادعای بصیرت و حکمت دارند, ۴۳ سال پیش در چنین روزی سرمست از آرمان گرایی دینی تولد یک “هیولای” هفت سر را جشن گرفتند و به یکدیگر تبریک گفتند. در صفحه ” همهپرسی نظام جمهوری اسلامی در ایران” در ویکی پدیا (دانشنامه آزاد) آمده است: ” به گفته مسئول وقت مرکز آمار یعنی (دکتر) حسین لاجوردی، در همهپرسی ۱۲ فروردین ۱۳۵۸، تقلبی «چند میلیونی» صورت گرفتهاست. بنده با ایشان کاملا موافقم زیرا تحت لوای “تقیه” تقلب کردند.
در برخی از مناطق کشور نظیر بلوچستان و یا کردستان مردم به پای صندوق های رای نرفتند. در بعضی از شهرهای بلوچستان از جمله زادگاه نگارنده در چابهار صندوق رای را به آتش کشیدند. اما با تقیه و تقلب در روز ١٢ فروردین ۵٨ اعلام کردند که حدود ٩٨ درصد مردم در همه پرسی شرکت کردند و بیش از ٩٨ درصد نیز به جمهوری اسلامی آری گفتند. البته همه دیکتاتورها از جمله صدام حسین در رفراندوم و همه پرسی ها بیش از ٩٨ درصد رای می آوردند. اما مشکل اساسی همه پرسی روز ١٢ فروردین ۵٨ این است حتی کسانی که اکنون به ظاهر از نظام بریده اند و در لباس مخالف هستند, معتقدند که تقلبی صورت نگرفته بود چون در آن زمان همه مردم مسخ خمینی شده بودند و این یک “بیعت” با “امام” از طرف “امت” بود. مردم در آن همه پرسی هیچ گزینه دیگری نداشتند جز “جمهوری اسلامی” که ما آن را در شعار تظاهرات چابهار “جمهوری مجهول” لقب داده بودیم. زیرا محتوای آن معلوم نبود و همهپرسی قانون اساسی جمهوری مجهول و مجعول در آذرماه ۵٨ برگزار شد. در آن همه پرسی نیز آشکارا تقلب صورت گرفته بود. رژیم اعلام کرد فقط حدود ۷٨ هزار نفر در سراسر کشور به قانون اساسی تبعیض آمیز و ضد دموکراتیک رای منفی دادند.
به گفته پایگاه اطلاع رسانی حوزه, ١٢ فروردین “یوم الله” ای است که در آن روز افسون ساحران جادوگر، و تلاش خناسان وسوسه گر باطل گشت؛ روزی که دوازده شهر شهادت را آذین بستیم، دوازده ستون برافراشتیم، به تعداد دوازده ماه سال، دوازده برجِ فلک، دوازده امام معصوم، دوازده نهر خون . . . روزی که ولی فقیه بر اساس قانون الهی ولایت امر و امامت اُمت را بر عهده می گیرد و مسؤول هدایت آنان می شود.” تو گویی مردم “گله ای” بیش نیستند که به چوپان نیاز دارند. این از همان آغاز نگاه سردمداران مذهبی جمهوری اسلامی به “عوام” یا “امت” بود, که خیلی ها که امروز ادعای خردورزی و ژرف اندیشی دارند با اشتیاق فراوان به آن رای دادند.
تجربه حکومت دزد سالار و رو به زوال و مستبد جمهوری اسلامی که بر پایه زور و زر و تزویر بنا شده است از همان آغاز محکوم به شکست بود. بعد از ۴٣ سال رژیم مطرود و کشور منزوی شده و استقلال خود را از دست داده و نیمه مستعمره روس و چین گشته است. از آزادی فقط آزادی چپاول و غارت و سرکوب مانده است و بس. از جمهور (مردم) در تعیین سرنوشت خویش خبری نیست. جمهور یعنی امت تحت قیومیت ولایت و امامت. از “ملت” خبری نیست. لذا جمهوری اسلامی آئینه تمام نمای شکست آرمانگرایی دینی می باشد. آئینه ای که دیریست شکسته است . اما دریغا بسیاری صدای شکستن آن را از همان آغاز سقوط و استحاله نشنیده بودند,
نزاهت حوثیها، سازمان بدر و حالا سپاه ولی فقیه علیرضا نوریزاده نویسنده و روزنامهنگار پنج شنبه ۱۱ فروردین ۱۴۰۱ برابر با ۳۱ مارس ۲۰۲۲ ۱۷:۳۰
علی خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی ایران، همراه سرادارن سپاه پاسادارن- STRINGER / KHAMENEI.IR / AFP
هنوز هم آقای رابرت مالی بهواسطههایی که بین او و علی باقری و حسین امیرعبداللهیان در آمدوشدند، اطمینان میدهد که اندکی صبر، ظفر نزدیک است و بهزودی سپاه را بر دیده مینشانیم و مثل تروریستهای حوثی از فهرست سیاه خارجش میکنیم. همزمان بلینکن، وزیر خارجه آمریکا که در نشست نقب، با توفانی از انتقادهای وزرای خارجه مصر، امارات، بحرین، مراکش و اسرائیل روبهرو بود، سخنان مالی را بیپایه میخواند و قسم میخورد که ما با شماییم. با این حال مصر بهعنوان بزرگ جهان عرب همراه با عربستان سعودی که در کنفرانس غایب بود و امارات و مراکش که همراه بحرین بودند، ملامتگرانه به وزیر خارجه آمریکا گوشزد کردند که گذشت روزگاری که سلف شما، خانم کلینتون، با بیاحترامی به حسنی مبارک ساعتش را نگاه میکرد که چرا هنوز نرفته است؟ چنان که سایروس ونس و سولیوان با شاه فقید ایران چنین کردند.
نقب پیامی روشن به بایدن فرستاد: با حضور مصر آزرده از شما، حواستان باشد در بیاعتنایی به خواستههای ما زیادهروی نکنید. دیدید آقای بوریس جانسون را چگونه دست خالی راهی کردیم؟ دیدید که پادشاهی عربستان سعودی و ولیعهد امارات با چه اقتداری به قدرت مسلط زمانه نه گفتند و دلاورانه تلفنش را پاسخ ندادند؟
من در باب سپاه و فعالیتهای تروریستی آن از بیروت تا کویت و از ریاض تا بغداد، از دارالسلام تا نایروبی و از بوینسآیرس تا تفلیس و دهلی و واشنگتن بسیار نوشتهام و چند هفته پیش در همین زاویه یادآور شدم که چرا سپاه را تروریست میدانم. این بار کمی به عقب میروم تا شبکه جهانی سپاه را بهتفصیل بشکافم و چگونگی تشکیل آن را بازگویم.
روزی که ایالات متحده برای سر و و گاه سر و تن تروریستها جایزه گذاشت و حتی برای تروریستهای درجه ۲ و ۳ مثل عادل الحربی و محسن الفضلی قیمتهای بالایی تعیین کرد (برای این دو ۱۲ میلیون دلار) من با حیرت پرسیدم که اگر این دو چنین قیمتی دارند، بهای سر قاسم سلیمانی، سید محمد حجازی، حسین دهقان، غلامرضا سلیمانی، محسن ربانی، علیرضا افشار، سبزوار رضایی، محمدرضا زاهدی و … که برخی در شکنجه و قتل ویلیام باکلی، رئیس دفتر اطلاعات آمریکا در خاورمیانه، مستقیما دست داشتند، هواپیمای تیدبلیوای را با هدایت عماد مغنیه ربودند و پیکر شهروند بیگناه آمریکایی را در فرودگاه بیروت به زمین پرتاب کردند، به امیر فقید کویت سوء قصد کردند، رفیق حریری و دهها شخصیت برجسته در جهان عرب (و البته دهها تن در ایران و خارج از دروازههای ایران) را کشتند، عبادتگاه یهودیان در آرژانتین و برجهای خبر در عربستان سعودی و… را ویران کردند و دهها بلکه صدها انسان بیگناه را در خون خود شناور کردند، با حساب آمریکاییها چند است؟
در نهایت دیدم آن دو سه تن مثل عماد مغنیه و پسرش و قاسم سلیمانی و ابومهدی المهندس را که با کمک اسرائیلیها کشتند، برایشان هزینهای نداشت؛ یعنی برخلاف مورد بن لادن و البغدادی پولی از خزانهداری به خبرچینها ندادند.
یادمان باشد که عادل الحربی و محسن الفضلی از نظر وزارت خزانهداری آمریکا آنقدر اهمیت دارند که ۱۲ میلیون دلار برایشان جایزه تعیین میشود و این دو در جمهوری ولایت فقیه زندگی میکردند و از ایران، یکی از طریق کویت و دیگری از سلفیهای ثروتمند خلیج فارس پول جمع میکردند و به آدمکشان القاعده میرساندند.
وقتی حیدر مصلحی، وزیر اطلاعات سابق رژیم، و رمضانی، معاون سابق اطلاعات سپاه، ادعا میکردند که در سرزمین امام زمان، بزرگ و کوچک زیر نظر سربازان گمنام و نامدار امام زماناند و از همهچیز خبر دارند، پیدا است که دو عضو القاعده بدون موافقت و مساعدت امنیتخانه مبارکه نمیتوانند آزادانه در ایران فعالیت کنند و تعجب من از این است که آیا شیطان بزرگ و شیطانچههای اروپایی بهاندازه من روزنامهنگار از داخل ایران خبر ندارند و مثلا رابطه القاعده با رژیم ولایت فقیه را همین تازگیها کشف کردهاند؟ مگر آمریکا نمیدانست که آقای سیف العدل، نفر سوم القاعده، ۲۲ سال یا بیشتر در ایران بود و از همانجا برنامه انفجار الخبر در عربستان سعودی را تدارک دید و این جنایت را از راه دور هدایت کرد؟
هر بار به واشنگتن میرفتم، با شنیدن مطالبی که بر نگرانیهایم میافزود، با اندوه و اضطراب بیشتری به تبعیدگاهم بازمیگشتم. در پی رویدادهای اخیر مذاکرات برجام ۲، مشاطه کردن سپاه، بالا گرفتن آتش درگیریها و انتحاریها و رسولان نفرت و کین در عراق و افغانستان و لبنان، بحثها در پایتخت ینگهدنیا دیگر حول محور چگونگی برخورد با القاعده و جهاد و جیش المهدی و حماس و حزبالله نمیچرخد.
از یک سفیر سابق آمریکایی که حالا مشاور ارشد مرکز مطالعات بزرگی در واشنگتن است، شنیدم که میگفت همه راههای ترور به تهران ختم میشود. بعد به گزارشی اشاره کرد که کمیتهای مشترک از کارشناسان پنتاگون، وزارت امنیت داخلی و سازمان اطلاعات مرکزی برای رئیسجمهوری آمریکا نوشته است. بر پایه این گزارش، جمهوری اسلامی ایران هماکنون مهمترین منبع مالی و تسلیحاتی و آموزشی برای هشت گروه شناخته شده تروریستی و شبهتروریستی در خاورمیانه، منبع درجه ۲ و ۳ برای ۱۱ گروه دیگر از جمله القاعده و طالبان و منبع مالی گاهبهگاه برای هفت گروه افراطی در شرق آسیا و آفریقا است.
همین گزارش به سلولهای تروریستی اشاره میکند که با پول رژیم و آموزش سپاه در چند کشور آمریکای لاتین بر پا شدهاند. افراد این سلولها را شیعیان مهاجر لبنانی و جمع اندکی از عراقیها تشکیل میدهند. مقامهای تصمیمگیرنده در واشنگتن روزبهروز بیشتر قانع میشوند که در مبارزه با تروریسم اسلامی جز با برخورد سنگین و همهجانبه با جمهوری اسلامی ایران به نتیجه نخواهند رسید و غلبه بر گروهی مثلا در افغانستان به هیچ روی از ابعاد خطر ترور در عراق نخواهد کاست؛ چرا که حکومتی در منطقه هست که سالیانه میتواند ۷۰ تا ۱۰۰ میلیارد دلار نفت بفروشد و بخش مهمی از این درآمد را نه برای رفاه مردم و توسعه و پیشرفت کشورش، بلکه برای گسترش امپراتوری ترور هزینه کند.
از دفتر سازمانهای آزادیبخش تا سپاه قدس
تقریبا یک ماه پس از روی کار آمدن رژیم، دفتر سازمانهای آزادیبخش در وزارت خارجه به ریاست سودابه سدیفی، همسر سابق غضنفرپور، از دوستان نزدیک ابوالحسن بنیصدر و مترجم خمینی، در پاریس تشکیل شد (غضنفرپور در نخستین دوره مجلس نماینده شد، اما با عزل بنیصدر او را گرفتند. البته خیلی زود توبهنامه نوشت و بعد هم کاسب شد و همان زندان عامل جدایی او و همسرش شد که هر دو مخلصانه به خمینی خدمت کرده بودند).
دفتر سازمانهای آزادیبخش و انقلابی در واقع دکانی بود که برای برقراری ارتباط با سازمانهای غیرقانونی انقلابی در خاورمیانه و بعضی از کشورهای آسیای دور و جنوب شرقی آسیا و آفریقا و به پیشنهاد مرحوم چمران و احتمالا دکتر ابراهیم یزدی که معاون نخستوزیر در امور انقلاب بود، ایجاد شد؛ اما خیلی طبیعی بود که چنین ادارههایی با روحیات و منش یک خانم «پاریزین آلامد» مثل سدیفی سازگار نباشد.
چنین شد که با تاسیس سپاه پاسداران، این تشکیلات خیلی زود به سپاه ضمیمه شد و مهدی هاشمی معروف، برادر آقا هادی، داماد آقای منتظری، ریاست آن را به عهده گرفت. محمد منتظری نیز بهعنوان سفیر سیار این تشکیلات با داشتن اختیارات کامل مسئول برقراری ارتباط با سازمانهای انقلابی و آزادیبخش شد.
نخستین نشست این سازمانها که هم سازمان آزادیبخش فلسطین در آن حضور داشت و هم جبهه فطانی تایلند و سازمان انقلاب اسلامی در جزیره العرب و هم حزب الدعوه عراق و… زمستان ۱۳۵۸، همزمان با جشنهای نخستین سالروز انقلاب در تهران برپا شد. اما بهمرور از تعداد سازمانهایی که از طریق دفتر سازمانهای انقلابی و آزادیبخش از نعمتهای انقلاب اسلامی بهره میبردند کاسته شد؛ تا آنجا که عملا در آغاز دهه ۶۰، تنها شش سازمان و گروه مقرری مشخص و امکان آموزش افراد خود در ایران را داشتند.
در این میان، با شروع جنگ ایران و عراق، سپاه از یکسو دست به کار آموزش و مسلح کردن گروههای عراقی مخالف صدام حسین شد و از سوی دیگر به تقویت گروهکهایی پرداخت که قصد داشتند در کشورهای حاشیه خلیج فارس بهویژه عربستان سعودی، کویت و بحرین آشوب و انقلاب کنند. اما خیلی زود از آن همه گروه عراقی که برای جنگیدن با صدام حسین به ایران آمدند، چیزی جز چند صد شیعه وابسته به حزب الدعوه و جمعی از معاودین کسی به جا نماند.
ایاد سعید ثابت، یکی از برجستهترین مخالفان صدام حسین، که از سالها پیش در لیبی اقامت داشت و از طرفداران اندیشه ناصری بود، در کتاب خود درباره روابطش با رژیم و سپاه مینویسد: «ما به دعوت سپاه به ایران رفتیم. گروهی نزدیک به ۱۰۰ نفر بودیم که همگی مردانی رزمنده و بعضی از نظامیان سابق عراق بودند. ما سریعا به جبهه رفتیم؛ اما تنها یک ماه دوام آوردیم؛ چون هر روز برای ما بامبول تازهای درست میکردند. مثلا یک روز میگفتند افراد شما ایستاده ادرار میکنند و خود را نمیشویند. هرچه میگفتیم برادران اینها در جبهه جنگاند، به گوش آنها نمیرفت. روز دیگر میگفتند چرا بچههای شما شبها به جای خواندن دعای کمیل و وحشت، پاسور بازی میکنند. میگفتیم آقاجان در عراق رسم است که مردم در ساعت بیکاری سر سلامتی پاسور یا تخته میزنند؛ اما آنها میگفتند این کار حرام است و شما با این عمل کار بچههای ما را که دعای توسل میخوانند تا هنگام عملیات در چشم عراقیها نامریی شوند، خراب میکنید و به همین دلیل نیز عراقیها بچههای ما را هنگام جنگ میبینند و آنها را هدف قرار میدهند. خلاصه یک روز من (ایاد سعید ثابت) چنان عصبانی شدم که به روی مهدی هاشمی هفتتیر کشیدم و گفتم کله پدرتان! ما برمیگردیم به لیبی و سه روز بعد بازگشتیم.»
این تجربه را دیگران هم داشتند. به همین دلیل وقتی سید محمد باقر حکیم و محمود هاشمی شاهرودی و محمد محمدی الآصفی، پدرخوانده الدعوه، به خمینی پیشنهاد دادند تشکیلاتی به نام مجلس اعلا با کمک سپاه درست شود که همه عراقیهای مخالف را زیر یک چتر درآورد، خمینی که از ارتباط مجاهدین با رژیم عراق باخبر بود، بلافاصله فرماندهان سپاه از جمله مرتضی رضایی و محسن رفیقدوست و محسن رضایی و کلاهدوز و… را صدا زد که کمک کنید عراقیهای معارض متشکل شوند و زیر یک اسم مبارزه کنند.
به این ترتیب مجلس اعلا تشکیل شد و شاهرودی به ریاست مجلس و حکیم به سخنگویی آن منصوب شد و چندی بعد با کنار رفتن شاهرودی، حکیم جای او را گرفت. همین آقای هادی العامری، عضو مجلس عراق، نیز بهعنوان فرمانده شبهنظامیان مجلس اعلا مشغول یارگیری و آموزش افرادش زیر نظر سپاه شد. بنابراین نخستین مجموعهای که مستقیما زیر چتر سپاه قرار گرفت، شبهنظامیان مجلس اعلا بودند که بعدها نام سپاه بدر بهعنوان بازوی مسلح مجلس اعلا، به آنها اطلاق شد.
با این همه، تنها هنگام اعزام دو هزار تن از افراد سپاه به لبنان در اوایل سال ۱۹۸۳ بود که سپاه نخستین تجربه خود برای ایجاد یک نیروی رزمنده غیرایرانی در سرزمینی غیر از ایران را به دست آورد. علی اکبر محتشمی پور، سفیر رژیم در دمشق، پس از حمله اسرائیل به لبنان و ورود نفرات و واحدهای سپاه به این کشور، توانست با کمک حسین الموسوی از شکم جنبش امل که یاد و آرمانهای امام موسی صدر را در دل و جان داشت، نخست امل اسلامی و سپس با اضافه شدن یک شیخ نه چندان خوشنام از شاگردان محمدباقر صدر، به نام صبحی الطفیلی که اولین دبیرکل حزب بود، حزبالله را علم کند.
حزبالله حقا فرزند دستآموز سپاه است. از ۱۹۸۳ تا ۱۹۹۱ سپاه بین یک هزار و ۵۰۰ تا سه هزار نیرو در لبنان داشت. بعد از پیمان طائف و برپایی جمهوری سوم لبنان (جمهوری اول از استقلال تا سال ۱۳۵۸ و ورود تفنگداران دریایی آمریکا به بیروت برای حمایت از مسیحیان، جمهوری دوم از ریاست فؤاد شهاب تا قرارداد طائف و جمهوری سوم پس از طائف)، سپاه ناچار شد عمده نیروهای خود را از لبنان فراخواند اما همیشه تعدادی از افسران آموزشدیده و اطلاعاتیهای سپاه که تعدادشان تا ۵۰۰ تن نیز تخمین زده شد، در لبنان حضور داشتند و هنوز هم هستند.
سپاه در عین حال در آموزش و مسلح کردن شماری از گروهکهای فلسطینی جداشده از سازمانهای بزرگ مثل فتح و جبهه خلق برای آزادی فلسطین نیز نقش داشت.
در دهه ۹۰ قرن بیستم میلادی، با اعزام تعدادی از واحدهای سپاه به سودان، سپاه آموزش تروریستهای مصری و مراکشی و الجزایری را نیز بر عهده گرفت. رفاقت محمد باقر ذوالقدر، جانشین سابق فرمانده کل سپاه و معاون امنیتی فعلی وزارت کشور، با دکتر ایمن الظواهری، نایب بن لادن و مغز متفکر القاعده، از همین سودان شکل گرفت.
در این حال، سپاه قدس که برخلاف نامش در آغاز برپایی تنها یک واحد کوچک اطلاعاتی با حداکثر ۳۰۰ سپاهی آموزشدیده (گاه در کره شمالی و چین) بود، با استقرار در قرارگاه شماره ۱ رمضان در محل سابق سفارت آمریکا، با ماموریت جمعآوری اطلاعات در سرزمینهای دشمن بهویژه در عراق با امکانات محدود، فعالیت خود را در دهه ۸۰ آغاز کرد؛ اما خیلی زود با پایان یافتن جنگ ایران و عراق و سپس درگذشت آیتالله خمینی، با ماموریتهای جدید از جمله پاکسازی و نابودی مخالفان رژیم در خارج با نظارت و همکاری وزارت اطلاعات- روزبهروز از امکانات بیشتری برخوردار شد و نفرات زبده و پرتوانی، هم از نظر فیزیکی و هم از نظر اطلاعاتی و دانش نظامی، به واحدهایش اضافه شد.
سپاه قدس و تروریسم
سپاه قدس اینک یک ستاد مرکزی (قرارگاه) و چهار ستاد عملیاتی دارد. رهبری عملیات تروریستی علیه نیروهای چندملیتی در عراق به وسیله گروههای شیعه و چند گروهک سنی مثل انصارالاسلام انجام میشود . در کنار ماموریتهای اطلاعاتی در عراق و آموزشهای ویژه به شماری برگزیده از نیروهای سازمان بدر و میلیشیای الدعوه و گروهکهای مستقل تروریستی شیعه (زیر چتر عصائب اهل الحق) و همه اینها زیر سایه حشد الشعبی، سر به فرمان سپاه قدس و ولیفقیه دارند.
سپاه پاسداران از طریق تشکیلات اطلاعاتی خود و نیز وابستگان نظامی ایران در خارج که اغلب از میان افسران سپاه انتخاب میشوند، ارتباط و تماس خود با گروههای به اصطلاح مبارز و مقاومت در سرتاسر منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا را روزبهروز بیشتر گسترش میدهد. در عین حال، سپاه قدس نیز که بازوی اصلی اطلاعاتی سپاه در خارج ایران (و کمی در داخل) است، ارتباطات سریعتر با گروههای تروریستی را که بعضی چون القاعده و طالبان و القاعده فی بلاد الرافدین به ظاهر ضدشیعه و مخالف جمهوری اسلامیاند، دنبال میکند.
گروههای برخوردار از الطاف سپاه
گروههایی که امروز از حمایت سپاه برخوردار و از مواهب آموزش نظامی، تسلیحاتی و کمکهای مالی سپاه پاسداران بهرهمندند، به دو دسته تقسیم میشوند:
الف- بچههای حلالزاده سپاه یا به عبارتی آنها که حاصل ارتباطات علنی با سپاهاند و این ارتباطات را نه سپاه پنهان میکند و نه آنها عبارتاند از:
– حزبالله لبنان که دستآموز سپاه است و امروز حداقل ۸۰۰ میلیون دلار بودجه سالانه دارد و صدها میلیون دلار از سلاح سبک و نیمهسنگین از جمله ۱۱ هزار خمپاره و موشک در اختیارش قرار گرفته است.
ـ حماس که از بعد از یک فترت در آغاز جنبش ملی سوریه علیه بشار الاسد علاوه بر دریافت کمکهای مالی و سلاح از سپاه، سالانه بین ۳۰۰ تا ۵۰۰ نفر از افرادش را برای آموزش به ایران میفرستد و شماری نیز زیر نظر سپاه و حزبالله در لبنان آموزش میبینند.
ـ جهاد اسلامی در فلسطین که این گروه نیز مثل حزبالله ساختهوپرداخته و دستآموز سپاه است و حدود یک هزار مرد جنگی و همین مقدار هوادار و بازوی سیاسی دارد.
ـ جبهه خلق برای آزادی فلسطین به رهبری احمد جبریل که نوکر مشترک تهران و دمشق بود و از او و افرادش برای اجرای بسیاری از ماموریتهای کثیف استفاده میشد (قتل رفیق الحریری، تلاش نافرجام برای قتل دکتر مروان حماده وزیر و عضو مجلس و یار وفادار ولید جنبلاط، کشتن فرزند امین جمیل، رئیسجمهوری سابق لبنان و قتل جورج حاوی، دبیرکل حزب کمونیست لبنان و… که با مرگ احمد جبریل بساط او نیز جمع شد و پسرش نیز به پدر پیوست)
از دیگر نوکران جمهوری ولایت فقیه باید به اینها اشاره کرد: سازمان بدر و میلیشیای الدعوه و جیش المهدی و گروهکهای کوچک شیعه که ذکرش رفت (مثل گروهک ابومصطفی الشیبانی و مجموعه یاسر الشیبانی)
ب: گروههایی که فرزندخواندههای سپاهاند و ارتباط با آنها بسیار مخفی و اغلب مرحلهای و مقطعی است. مهمترین این گروهها عبارتند از:
ـ فتح انتفاضه در سوریه از فلسطینیهای ضد ابومازن
ـ انصار الاسلام در کردستان عراق
ـ حزب اسلامی گلبدین حکمتیار
ـ جناحهایی از القاعده و طالبان
ـ گروهای حزبالله در حاشیه خلیج فارس بهویژه کویت و بحرین.
ـ گروههایی از اسلامیهای مصر و مراکش و یمن (از جمله حوثیها در یمن که شماری از افرادش در ایران آموزش دیدهاند و میبینند و رژیم با اشغال بخشی از یمن قصه خرافی ملاقات خراسانی و یمانی در مدینه و بار عام یافتن خدمت مهدی موعود را بافته و پرداخته است)
به این گروهها البته مجموعههای کوچک و بزرگ در اندونزی، هند، ازبکستان، تاجیکستان، آذربایجان، ترکیه، اردن و… را که بیفزایید، آنگاه مشخص میشود چگونه میتوان انگشت سپاه یا تشکیلات وابسته به آن را در اغلب ترورها و فتنهانگیزیهایی که در کشورهای منطقه انجام میشود، مشاهده کرد.
لحظهای چشم برهم گذارید، روایت پدرها و پدربزرگها و برگهای تاریخ یک قرن را پیش دیده بگذارید، احتمالا شما نیز مثل من با تصویرهایی چنین روبهرو میشوید. علیرضا نوریزاده نویسنده و روزنامهنگار پنج شنبه ۴ فروردین ۱۴۰۱ برابر با ۲۴ مارس ۲۰۲۲ ۱۶:۳۰
به جای رضاشاه و دولتمردان عاشق ایران، سیدعلی خامنهای، سیدابراهیم رئیسی و محمد باقر قالیباف در جایگاه رضاشاه و ذکاءالملک فروغی، موتمن الملک پیرنیا و تیمورتاش نشستهاند- عکس از شبکه اجتماعی
روز اول حمل (فروردین) ۱۳۰۱، دومین نوروز بعد از کودتای سوم حوت (اسفند) از بازیگران کودتا یکی «سید ضیاءالدین طباطبائی» سه ماه بعد تا مرز عراق بدرقه شده و آن یکی «رضاخان میرپنج» که اعلامیه داده بود بهجز من دنبال رهبر کودتا نگردید، قدرقدرت و قویشوکت میرود تا کارها را قبضه کند و سه سال بعد، بر تخت جم تکیه زده، تاج پادشاهی بر سر گذارد.
ملت فقیر، با زخم و شپش و لباده ژنده و کلاههای از چربی و ناپاکی خشکشده بر سر و گیوهای در پا، زنان روی پوشیده در چاقچور و نقاب (منهای چند امیرزاده و بزرگزاده مثل دختران فرمانفرما در حجابی سبکتر) خیابانهای خاکگرفته و خانههای بیرنگ و نیممخروبه (باز منهای تکوتوک خانههای بزرگان و دولتمندان) شاه بیحال و در اندیشه هرچه زودتر رساندن خود به سوییس و فرانسه و بهرهمندی از منظر روحنواز دلربایان پاریس و برن و ژنو، دلکنده از وطن، ترجیح میدهد هر آنچه رضاخان میرپنج میطلبد تقدیم کند و با خرج سفری شاهانه، راهی فرنگ شود. در چنین فضایی، افسر بلندقد قزاق، فرمانده کل قوا و وزیر جنگ، با اقدامهایش شعله امید به فردا را کمکمک در دلها زنده میکند.
شکست جنگلیها، متحد کردن نیروهای مسلح، اعتبار وزارت جنگ را بالابردن بهگونهای که در کابینه یلی مثل قوامالسلطنه با همان اقتدار امور نیروهای مسلح را اداره میکند. در نوروز ۱۳۰۱، چند رویداد در زندگی رضاخان و کشور رخ میدهد که انعکاس چشمگیری در رویدادهای بعدی دارد؛ نخست، تولد علیرضا پهلوی در ۱۲ فروردین، در آغاز سال ۱۳۰۱ است.
شورای عالی معارف (فرهنگ) ایران نخستین جلسه خود را به ابتکار میرزاعلیاکبر دهخدا تشکیل داد و در همان جلسه درباره تعطیلات نوروزی مدارس که بعدا به اقتباس از ساسانیان یک هفته تعیین شد، به بحث و مذاکره پرداخت و قرار شد که پیشنویس «قانون اساسی معارف» تنظیم و به پارلمان داده شود.
در آن زمان، همه امور فرهنگی ایران از آموزش و پرورش تا کتاب و هنر و فرهنگ و صدور پروانه انتشار جراید در دست این شورا بود، شورایی مرکب از ادبا، دانشمندان و اندیشمندان طراز اول کشور.
در همین نوروز، قانون بودجه ۱۳۰۱ وزارت معارف و صحیحه و اوقاف و صنایع مستظرفه مصوب ۲۳ اسفند ۱۳۰۱ مجلس شورای ملی (ماده واحده- مجلس شورای ملی بودجه هذه السنه ۱۳۰۱ معارف) را که مشتمل بر شش فصل و ۲۹ ماده و بالغ بر ۶۵۲ هزار و ۵۳۸ تومان و یک قرآن و ۲۰۰ دینار است، تصویب کرد.
روز عید نوروز سال ۱۳۰۱، درست در لحظه تحویل سال، در لحظهاى که موذنها اذان مىگفتند، ماهىها در آب مىچرخیدند و در شهرهاى بزرگ، در نقارهخانهها، طبالها برطبل مىکوبیدند فرخرو پارساى به دنیا آمد؛ این دومین دختر مادر تبعیدى بود.
۵۷ سال بعد خمینی اورا بر دار کشید که پادافره عمری خدمت به فرهنگ ایران زمین را در برابر دیوارههای قلعه معروف مصیبت بدهد.
(شناسنامه رضاشاه پهلوی)
سال ۱۳۰۱ در نوروز، اتفاق مهم دیگری هم افتاد (کار بسیاری از ما باید آن باشد که دانستهها و برداشتهای خویش را از روزگار پدر و پسر بازگوییم. خجالت نکشیم از اینکه با انقلاب همراه بودیم یا از پهلویها بدمان میآمد. دریافتهای تازه خود را بازگوییم. خجالت ابدی نصیب ما خواهد بود اگر سکوت کنیم و حقایق را در پرده شعار و مالیخولیای انقلاب بپوشانیم).
اتفاق مهم دیگر این بود که دبیرستان البرز در صبح عید به محل آشنای ما در چهارراه کالج منتقل شد و بعد از دکتر جردن، بزرگمردی چون دکتر مجتهدی هدایت آن را بهعهده گرفت و بهترین محصلان را به دانشگاه فرستاد.
هر نوروز رضاشاه، حادثهای است و من نگاهی به شماری از این حوادث میاندازم.
نوروز ۱۳۰۲، برای نخستین بار، از سال سچقان ئیل و مار و سوسک و … خبری نیست، ماههای ایرانی جان میگیرد، نوروز نخستین روز فروردین است و پایان سال آخر اسفند. البته چند سال طول میکشد که اسامی ماههای ایرانی در دلها و بر زبانها جای گیرد. در این سال، رضاخان به نخستوزیری منصوب میشود و پایههای نخست ریاستجمهوری و با مخالفت روحانیون، سلطنت خود را استوار کرد.
سال ۱۳۰۳ مدل برنز انقلاب ثور (اردیبهشت) منتشر میشود. رضاشاه تیمورتاش را که از یارانش بود مامور کرد طرح نشانهایی را بریزد تا ایران جدید را نمایندگی کند.
(نشان خدمت نقره درجه یک)
درهمین سال و در دوران نخستوزیری، رضاشاه با پیروزی در خوزستان، پایان دادن به ملوکالطوایفی و هرجومرج، با کمک فرماندههان میهندوست و لایق نظامیاش در پایان سال ۱۳۰۳، ایرانی یکپارچه را برپا کرد که از زمان آقا محمدخان قاجار، رنگ وحدت و پیوستگی را ندیده بود. این را دکتر صادق زیباکلام با شجاعت در تلویزیون رژیم آواز کرد. ما حتی در خارج شجاعت زیباکلام را نداریم؟
سال سلطنت
سال ۱۳۰۴، رضاخان بهعنوان نخستوزیر پیام نوروزی داد و کوتاه زمانی بعد، تاج کیانی بر سر نهاد.
(نشان انقلاب ثور)
از سال ۱۳۰۷، همانند عهد باستان، اعلام ترفیع نظامیان به نوروز موکول شد. بعدا، اعلام بخشودگی تمام و یا قسمتی از مجازات محکومان نیز همانند عهد باستان، به نوروز موکول شد.
کوروش بزرگ نوروز را برای دادن ترفیع به نظامیان و بخشودگی محکومشدگان در نظر گرفته بود.
ناوگان ایران که با کمک ایتالیای عهد موسولینی بهطور محرمانه ایجاد شده بود در نخستین نوروز پس از ورود به خلیج فارس، به پایگاه نظامی انگلستان در «باسعیدو» حمله برد و آن را به خاک وطن بازگردانید. انتخاب نوروز برای حمله به این سبب بود که انگلیسیها انتظار نداشتند ایرانیان در روز ملی بزرگ خود دست به این کار بزنند. انگلستان که از قرن شانزدهم نمیخواست ایران نیروی دریایی موثر داشته باشد در ماجرای شهریور ۱۳۲۰، با توسل به نیرنگ، ناوگان ایران را نابود کرد. دولت لندن هیچگاه مایل نبوده است که کشورهای حوزه خلیج فارس دارای قدرت دریایی شوند. سیاست این دولت بود که باعث شد در این منطقه کشورهای کوچک متعدد به وجود آید تا بهاجبار مطیع قدرتهای خارج از منطقه باشند.
بگذارید از یادداشتهای سلیمان بهبودی منشی مخصوصش خاطرهای نوروزی را نقل کنم.
عیدی پهلوی
سلیمان بهبودی از یک شب عید که حقوق و پاداش اهل دربار داده میشد در حضور رضاشاه بود و صحبت شیرینی اضافه حقوق و عیدی شب عید از جانب سلیمان بهبودی مطرح میشود.
بهبودی میگوید: «وقتی که رضاشاه را سر کیف دیدم عرض کردم قربان بین ما ایرانیان مثالی هست. فرمودند مثلا؟ عرض کردم میگویند از دریا چه یک جام آب برداری و چه یک جام آب بریزی فرقی نمیکند، خداوند به اعلیحضرت همایونی همه چیز داده و به اندازه یک مملکت بلژیک شاید بیشتر ملک و نقدینه داده است. به محض اظهار این مطلب، چنان تغییر حال دادند که واقعا رنگ صورت برافروخته شد و سفیدی چشم بهکلی تغییر کرد و از پشت میز تحریر بلند شدند و آمدند وسط اتاق و چند بار نفس عمیق کشیدند، دستهای خود را به هم مالیدند و طوری تغییر حال دادند که حال سکته به بنده دست داد و میخواستم از دفتر فرار کنم، ولی پاهایم قدرت نداشت ساکت و بیحرکت ایستادم. بعد از اینکه چند مرتبه طول اتاق را قدم زدند و آههای سرد کشیدند با رنگ پریده به این شرح فرمودند من خیال میکردم کارهایی که میکنم شماها که مثل پیراهن تن من میمانید میدانید و به دیگران که نمیدانند میگویید؛ امشب فهمیدم که متاسفانه شما هم نمیدانید و خیلی باعث تاسف من شد. آن وقت به بنده نزدیکتر شدند تا حدی که نفس اعلیحضرت همایونی به بنده میخورد و سوال فرمودند پدر شما مرده یا زنده هست؟ خواستم جواب بدهم خودشان فرمودند میدانم، مرده. باز فرمودند چه ثروتی داشت؟ خودشان فرمودند میدانم چه داشت. میخواهم بگویم که وقت مردن من نیز مانند پدر تو خواهم مرد؛ در وقت مردن دو ذرع و نیم چلوار خواهم برد، آنچه هست و من دارم همین جا میماند. اینها که من دارم آبروی مملکت است. اگر منظور املاک است تمامشان میماند. من میبینم صاحبان املاک مزروعی به این خوبی اصلا به آنها توجه ندارند و بهکلی ویرانه شده است. سرتاسر شمال بهترین املاک مزروعی است که میتوان از عایدات آن بودجه مملکت را تامین کرد. تو که جغرافیا و تاریخ خواندی میدانی سوییس کجاست و چه دارد، آیا سوییس مثل ما نفت دارد؟ معدن دارد؟ جز چند کارخانه ساعتسازی چیز دیگری دارد؟ هیچ میدانی مملکت به این کوچکی بودجهاش از بیشتر ممالک بزرگ بیشتر است؟ از کجا این عایدات را میآورد؟ فقط منظرههای زیاد دارد، ولی آن منظرهها را تمیز نگه داشته و زینت کرده و وسیله آسایش برای جهانگردان تهیه کرده است. این است که از بیشتر نقاط دنیا جهانگردان در موقع معین پولهای خود را میبرند و در آنجا خرج میکنند و برمیگردند. ما که هر گوشه از مملکتمان سوییس است چرا وسیله تهیه نکنیم که از این پولها در مملکت ما هم خرج شود و استفاده ببریم؟ مگر فراموش کردید که من دستور دادم در مازندران به متمولین اطلاع دهند و اعلان کنند هرکس بهترین عمارات را که دارای تمام وسایل زندگی باشد بسازد من جایزه میدهم ولی کسی اقدام نکرد. منظورم این بود که اگر خارجیها در ایران به شمال خواستند بروند اقلا جای خواب راحتی داشته باشند به همین مناسبت دستور دادم کنار راهآهن، نزدیک شهرها و قصبات عمارتهای کوچک بسازند آن هم از پول خودم. شنیدهام در سوییس اگر کسی بخواهد جنگل ببیند باید برود به جنگل و اگر دریا بخواهد ببیند برود جای دیگر و جلگه و دشت بخواهد ببیند باید برود جای دیگر. اما در رامسر ما در یک نقطه که بایستد با حرکت دادن سر، هم جنگل و هم جلگه و هم دریا خواهد دید. خداوند محل به این خوبی به ما داده آنوقت به آن کثافت افتاده بود، عاقبت مجبور شدم خودم این کار را بکنم. آب معدنی رامسر کجا پیدا میشود؟ چرا نتوانستیم استفاده ببریم؟ به تجار و سرمایهداران سفارش و تاکید کردم کارخانه بیاورید نیاوردند، خودم آوردم، باز تاکید و سفارش کردم مهمانخانه بسازید و تشکیل شرکت بدهید نکردند. حتی شنیده بودم نزدیک دریا حمام دریا تهیه میکنند٬ سفارش کردم نکردند باز هم خودم کردم. میگویند من از آب کره میگیرم. این چه کرهای است که من میگیرم؟ در بابلسر٬ رامسر و چالوس مهمانخانه ساختم٬ از سوییس متخصص مهمانخانه استخدام کردم و عدهای مستخدم در این مهمانخانهها از اول تا آخر سال میخورند و میخوابند فقط دو ماه فصل شمال و دریاست، در این دو ماه چه عایدی میدهد که مخارج ده ماه دیگر را تامین کند؟ جز خرج و کار دیگری هست؟ اینها را برای چه میکنم؟ تمام اینها را برای آبروی مملکت است. من میبنیم بهترین آب و هوا و بهترین منظره طبیعی را داریم چرا استفاده نبریم؟ من امروز پادشاهی هستم مالک و زارع، مهمانخانه چی، کارخانه چی، و حمامی. مگر من نمیدانم پادشاه مملکت نباید این کارها را بکند؟ اما ملاحظه میکنم که فرد ایرانی امروز که صد تومان خرج میکند میخواهد فردا صد تومان از خرجی که کرده عایدی بردارد، درصورتی که خارجیها میلیونها تومان خرج میکنند و سالها فعالیت میکنند، و بعد از سالها زحمت، بهرهبرداری میکنند. من هم مملکتم را دوست دارم، بنابراین شخصا اقدام میکنم. فردا هم که رفتم تمام آنچه که کردم میماند برای مملکت. بعد از یک ساعت فرمایش، در حالی که واقعا به گریه افتاده بودم بنده را با کمال تاثر و ناراحتی مرخص فرمودند.» کتاب خاطرات سلیمان بهبودی صفحه ۳۷۸-۳۷۹.
در طول ۱۶ سال سلطنت، هر سال رضاشاه دستاوردی کلان داشت؛ تحول مطبوعات، آغاز کار رادیو، خطوط سراسری راه آهن با یک ریال مالیات قند و شکر، افتتاح دانشگاه تهران، برپایی دادگستری و آموزشوپرورش مدرن، و کندن شر آخوندها از دستگاه عدالت و تعلیم با همدلانی مثل فروغی و داور و تیمورتاش و مخبرالسطنه هدایت و متین دفتری و دشتی و بهار، و کشف حجاب…
درباره رضاشاه چه بگویم وقتی در پاسخ آتاتورک که میپرسد به سرباز بیسواد ترک دوماهه خواندن و نوشتن با الفبای لاتین یاد میدهیم شما چرا خط فارسی را لاتین نمیکنید؟ میگوید: «من مشکل زیادی دارم چون باید پاسخ فردوسی و حافظ و سعدی را بدهم به آنها چه بگویم اگر خط فارسی را عوض کنم؟»
شگفتی است موضع بعضی از چپزدگان درباره رضاشاه، ذوبشدگان در ولایت که تکلیفشان معلوم است وقتی میشنوم که افسانه دوختن دهان فرخییزدی را هزار بار تکرار میکنند میپرسم چرا اینها از کشتارهای خمینی و خامنهای نمیگویند.
نخستین فروردین انقلاب مانند بهمن و اسفند خونین بود. مهندس بازرگان به خمینی ملتمسانه گفت زندانیان را در عید نکشید، فکر خانوادهشان باشید که گناهی ندارند. خمینی موجودی انباشته از کین و نفرت در ۱۲ فروردین ۵۸، جواب بازرگان را داد که اینها مفسد فیالارضاند و به محاکمه احتیاج ندارند. آنگاه ماشین کشتارش به راه افتاد و در کمتر از دو هفته، شماری از خدمتگزاران این آب و خاک را که بعضا نوروز ۱۳۰۱ را به یاد داشتند (پاکروان، مطبوعی، صدری و …) در برابر جوخه اعدام قرار داد.
۱۸ فروردین ماه ۱۳۵۸، امیرعباس هویدا، نخستوزیر و وزیر دربار، ساعت ۱۹ و ۲۵ دقیقه تیرباران شد. در این روز، در ساعت ۱۴، دومین و آخرین دادگاه امیرعباس هویدا برگزار شد. اعضای دادگاه یک رئیس، پنج قاضی و یک دادستان از سازمان مجاهدین خلق و چریکهای فدایی و تودهایها و جبهه ملی و نهضت آزادی و اسلامیون بودند. رئیس دادگاه ساعت ۱۷ و ۳۵ دقیقه کافی بودن محاکمه را اعلام داشت و پس از یک ساعت شور، هویدا بهعنوان مفسد فیالارض تیرباران شد. هنگامی که سومین تیر شلیک شد قاتلان هویدا سه بار الله اکبر گفتند. (نخستین تیر را درگلوی او هادی غفاری شلیک کرد و بر جان کندنش میخندید.)
۱۸ فروردین ماه ۱۳۵۸، شامگاهان، ستوان یکم حسین مختاری اردکانی، فرمانده قرارگاه شهربانی بوشهر، و پاسبان عبدالرسول شیخی، مامور شهربانی بوشهر، تیرباران شدند.
۱۹ فروردین ماه ۱۳۵۸، ۱۵ دقیقه پس از نیمهشب، استوار یکم شهربانی محمد باقر رستمی در قم تیرباران شد.
۱۹ فروردین ماه ۱۳۵۸، پاسبان رحمان عبداللهی و پاسبان سیدکاظم اشرفزاده ساعت چهار بامداد در گورستان ولیآباد دزفول تیرباران شدند.
۱۹ فروردین ماه ۱۳۵۸، سرهنگ ناصر قلی هوشمند، رئیس سازمان اطلاعات و امنیت اسپهان، هنگامی که برای دادرسی به تهران برده میشد، در جاده قم به ضرب گلولههای پاسداران کشته شد.
۲۰ فروردین ماه ۱۳۵۸، ساعت یک و سی دقیقه بامداد ۱- سپهبد علی محمد خواجه نوری، رئیس اداره سوم ستاد بزرگ ارتشتاران ۲- سپهبد امیر حسین ربیعی، فرمانده نیروی هوایی ۳- دکتر منوچهر آزمون، وزیر مشاور، در کابینه شریف امامی ۴- سرپاسبان بلالی، مامور کلانتری ۲ فرمانیه، در زندان قصر تیرباران شدند.
۲۰ فروردین ماه ۱۳۵۸، ساعت پنج و سی دقیقه بامداد ۱- ستوان یکم عباسقلی داودی، رئیس کلانتری ۲ بهبهان ۲- سر پاسبان یدالله رفعتنیا ۳- پاسبان خسرو ملکزاده ۴- پاسبان سیدهاشم موسوی در نزدیکی گورستان احمدآباد بهبهان تیرباران شدند.
۲۰ فروردین ماه ۱۳۵۸، ساعت پنج بامداد سرهنگ عزیزالله رحمانی، رئیس سازمان اطلاعات و امنیت کهگیلویه و بویراحمد، مفسد فیالارض شناخته و تیرباران شد.
۲۱ فروردین ماه ۱۳۵۸، سرهنگ هوشنگ توانا، افسر فرماندار نظامی تهران، تیرباران شد. بامداد سرهنگ انصاری، رئیس سازمان اطلاعات و امنیت قزوین، تیرباران شد. تراب حاجعلیلو، رئیس سازمان اطلاعات و امنیت اردبیل، در این شهر تیرباران شد. ساعت پنج و بیست دقیقه بامداد ۱- ستوان عزتالله دشتی ۳۸ ساله ۲- سرپاسبان حسن بیدادمست در زندان شهربانی بروجرد تیرباران شدند. بامدادان استوار محمد بیگلو، رئیس پاسگاه ژاندارمری راور کرمان، به جرم هواداری از سامانه مشروطه شاهنشاهی تیرباران شدند.
۲۲ فروردین ماه ۱۳۵۸، ساعت دو و سی دقیقه بامداد ۱- سپهبد ناصر مقدم رئیس سازمان اطلاعات و امنیت کشور ۲- سپهبد بازنشسته محمد تقی مجیدی به اتهام شرکت در دادگاه فداییان اسلام و نواب صفوی ۳- سپهبد علی حجت کاشانی، رئیس سازمان تربیتبدنی به اتهام نابودی ورزش ۴- سرلشکر حسن پاکروان، سفیر ایران در پاکستان و فرانسه و رئیس پیشین سازمان اطلاعات و امنیت کشور و رهاسازنده خمینی از اعدام ۵- سرلشکر علی نشاط، فرمانده گارد جاویدان ۶- سرلشکر حسین علی بیات، نماینده مجلس شورای ملی ۷- عباسعلی خلعتبری، وزیر امور خارجه، به جرم بستن قراردادهای ساختن راکتورهای اتمی ۸- عبدالله ریاضی، رئیس مجلس شورای ملی ۹- سناتور علامه وحیدی ۱۰- منصور روحانی، وزیر کشاورزی ۱۱- غلامرضا نیکپی، شهردار تهران، به جرم پیادهکردن پروژه نقشه جامع تهران، مفسد فیالارض شناخته و تیرباران شدند. این بزرگان لشکری و کشوری در دادگاه حاضر شدند و به پرسشهای کوتاه رئیس دادگاه که بیشتر در زمینه شناسایی آنان بود پاسخ دادند و سپس، دادگاههای انقلاب اسلامی آغاز به رای دادن کردند و حکم بیدرنگ اجرا شد.
******
قرن ۱۴ با امید ملتی به فردا آغاز شد و سال ۱۳۰۱ امیدها پررنگتر شد. قرن ۱۵ شمسی با درد و فقر و مرگ آغاز میشود، به جای رضاشاه و دولتمردان عاشق ایران، سیدعلی خامنهای، سیدابراهیم رئیسی و محمد باقر قالیباف و محمدی گلپایگانی در جایگاه رضاشاه و ذکاءالملک فروغی، موتمن الملک پیرنیا و تیمورتاش نشستهاند. حکایت علی بابا و چهل دزد بغداد که آدم هم سر میبرند و میدرند، در پوست و روح و دیده میخلد و نوروز با یاد نوید افکاری، نیما زم، سهراب اعرابی، ندا آقاسلطان اشک میریزد.
فرهنگ و ادب و هنر و سنتهای ایرانی جانهای رخوت گرفته را با شادابی و امید پیوند خواهد داد علیرضا نوریزاده نویسنده و روزنامهنگار پنج شنبه ۲۶ اسفند ۱۴۰۰ برابر با ۱۷ مارس ۲۰۲۲ ۱۹:۳۰
هر نوروز با دلهایی پر از عشق یاد آنها را گرامی داریم – ATTA KENARE / AFP
نوروز جاودانه دلخسته از راه میرسد، اما جان و جهان میهن ما با درد و گرانی و استبداد، گویی که سرخوشی و شادمانگی را از یاد میبرد.
سر میزنم به تاریخ؛ سالی پس از شکست و مرگ تلخ شاهشهان یزدگرد به دست خائن مروی در آسیاب بادی؛ سال صف طویل اسیران از تیسفون تا کوچههای خالی مدینه؛ شهزادگان و سرداران، دوشیزگان پارسی در بند، بیع و شراء انسان در بازار بردگان؛ سال فروشکستن و ویرانی ایوان باشکوه مدائن؛ ویران و سرشکسته.
با حیرتی به وسعت ایران، نوروز میرسید. وقتی برای ماندن باید یا بیان دین مهاجم را آواز کرده باشی یا مالیات کفرت را تقدیم فاتحان بنمایی، نوروز معنا نداشت اما ایرانیان به بهانه صحراگردی و زراعت، زن و فرزندان را به بیرون باره نیشابور و شوش و ساری و بلخ و خیوه و مرو و سیستان و… میبردند و در سایه درختی چشم به افق میدوختند تا برج حمل سر رسد و پیش از آن در سهشنبه آخر، سال آتش میافروختند و از رویش میپریدند. عید به عزیزانشان سکهای، شیرینی و بالاپوشی هدیه میدادند. ۱۳۰ سال بعد، بزرگترین جشن نوروز در بغداد بر پا میشد و مامون عباسی نوروز را بزرگترین احتفال بشری میخواند.
روزی که خمینی به تخت نشست، گمان میکرد که اسلام ناب انقلابی نه فقط پرچم شیروخورشیدنشان را میبلعد و سازمان شیروخورشید را هلال احمر میکند، که به بهانه شهدایی که تعدادشان به قول دریگویان به دوصد نمیرسد و دو صدهزارش کرده بود، گفت: «ما عید نداریم؛ محمدرضا عید ما را عزا کرد.» مرحوم بازرگان پاسخ داد: «عید داریم، خوبش را هم داریم» و وزرایش را واداشت لباس نو برتن کنند و کراواتهای شیک بزنند (فروهر دیرگاهی بود که بالاپوش خاص خود داشت) آن سال سلام عید هم برگزار شد.
۴۳ سال است هر بار که به استقبال نوروز میروم، در دل و جانم زمزمهای میشنوم. یک سال دیگر میرود و ما همچنان دوره میکنیم خاطرات خوش خانه پدری را؛ چه در وطن و چه در تبعیدگاهها از آلاسکا تا استرالیا؛ به امید آنکه در فردایی نهچندان دور بار دیگر بخت مشاهده سرافرازی و اعتلای میهن عزیزمان را داشته باشیم. یک سال دیگر چهارشنبهسوری را بیاعتنا به توصیههای شیخ مطهری و جانشینان فکری او زردی جان را به آتش میدهیم و سرخیاش را به جان میخریم تا حرارت زندگی را در قلبهایمان حفظ کند.
مراسم چهارشنبه سوری- ATTA KENARE / AFP
از نخستین نوروز پس از خمینی ۴۴ سال را با جنگ و مبارزه و زندان و شکنجه و اعدام سرکردهایم؛ اما آقای سپهری و خانم سپیده قلیان از دل زندان آواز میدهند که روزگار تلخ استبداد به سر میآید و نوروز نیمه مصادره شده آزاد خواهد شد.
با آنکه نایب امام زمان از فردای به تخت نشستن جامه سیاه بر ملت ایران پوشاند و فریاد زد که «ما عید نداریم! چهارشنبهسوری و سیزدهبدر نداریم!» و شیعه باید فقط توی سرش بزند و اشک بریزد، ملت ما افتانوخیزان پرچم نوروزی را که چند هزار سال پیش در جهان وحشت و جهل برافراشته بود، این بار نیز در عصر ولایت جهل و جور و مرگ در فضای پر از درد و نفرت و مرگ جمهوری ولایت فقیه به اهتزاز درآورد.
عید دروغ نیست؛ ولایت خلیفه دروغ است. عید میماند و او فنا خواهد شد و روزی خواهد آمد که در بهاران، مزار شهدای آزادی را بنفشهزار کنیم و هر نوروز با دلهایی پر از عشق یاد آنها را گرامی داریم.
با آنکه در سال گذشته تقریبا هرروز در گوشهای از میهنمان فریاد اعتراض بر آسمان میشد -معلمان، بازنشستگان، کارگران، حماسهسازان خوزستان و اصفهان- با این همه رفتار جامعه جهانی در برابر رژیمی که بیمحابا میکشد، آدمربایی میکند، باج میگیرد، نازنین زاغری را شش سال گروگان میگیرد و با ۴۰۰ میلیون پوند و بهرهاش معاوضه میکند، در یمن و سوریه به کشتار مردم مشغول است و در لبنان به کار نابود کردن یک ملت است، بیاعتنا به همه این جرائم و جنایات، به لبیک ولی فقیه به برجام۲ دل خوش کرده و همین امر دلسردی ایرانیان در سال اخیر را به همراه داشته است.
همزمان، عملکرد مسئولیتگریزانه ایالات متحده در افغانستان و رها کردن ملتی که ۲۰ سال با سرفرازی تحولات چشمگیری را شاهد بود در چنگ طالبان، عامل دیگری بود که به یاس منتشر شده در جامعه ما دامن زد.
بسیاری از ایرانیان تبعیدی به این نقطه رسیدهاند که دیگر امیدی نیست و ملت گرفتار ما به این زودیها از شر شعبدهای که جمعی آخوند بیایمان و منافق و دستیاران اغلب جاهل و بعضا حقهباز آنان به صحنه آوردهاند، خلاص نخواهد شد. من خود با مشاهده سیاستبازیهای دور از اخلاق ولی فقیه و ذوبشدگانش، نفاق غرب و بهویژه آمریکا و نگاه به آن تودههای محروم و دردکشیدهای که حالا بالای خط فقرشان میوه دانهای میخرد و زیرخط فقر دریغ از پارسال، دچار حال غریبی شدهام.
من برخلاف بعضی از همکارانم نمیتوانم حال و روز خود را از واژگانم پنهان دارم. به محض آنکه عنان دل و عقل به دست قلم میدهم، دیگر مرا اختیاری نیست. تا امروز من بودهام و دلی که احساساتی است و عقلی که بیشتر به دنبال نیمهپر لیوان بوده است. بنابراین اگرچه دیدن تصاویر وطن و شنیدن خطابه اهل ولایت فقیه آزارم میدهد و نادانیها و خرافهپرستی و تعصب بعضی از هموطنان به فریادم وامیدارد، هنوز باور دارم که با بودن نوروز، با زنده ماندن آتش چهارشنبهسوری، با حضور حضرت فردوسی در دل میلیونها ایرانی و همنشینی خواجه بزرگ شیراز با دلهای ما، ایران چونان ققنوس از خاکستر خود برخواهد خاست و بار دیگر خورشید حیاتبخش فرهنگ و ادب و هنر و سنتهای ایرانی جانهای رخوت گرفته را با شادابی و امید پیوند خواهد داد.
اقوام کرد با افروختن آتش به پیشواز نوروز میروند- ایسنا
به گمان من نوروز به نوعی بهتر از نوروز پار است. تا پارسال روسایجمهوری داشتیم که همچنان میکوشیدند حداقل در پیام نوروزی، چهره سیاه خونگرفته نظام را رنگی از زیبایی بزنند و مژده میدادند که در پرتو مردمسالاری دینی، امسال برای ملت ایران سالی پربرکت و توفیق خواهد بود؛ اما امسال چنین نیست. عامل کشتار حداقل شش هزار تن بر کرسی امارت تکیه زده است و ولی فقیه چیزی به هم میبافد که به عنوان پیروزیهای بزرگ اسلام و انقلاب به ملت شهیدپرور گرسنه عرضه کند.
سید روحالله مصطفوی خمینی در آستانه نوروز به بهانه آنکه احترام به دهها هزار شهید انقلاب ایجاب میکند عید نداشته باشیم، (عماد باقی در کتاب ارزندهاش آشکار کرد که هم ولی فقیه و اصحابش و هم اهالی ولایت استالین و مائو و… چقدر درباره شهدا دروغ به هم بافتهاند، یک را ۱۰ و ۱۰ را ۱۰۰ و… کردهاند) و بر آن شد تا مانع از برگزاری مراسم چهارشنبهسوری و سپس نوروز شود. آن سال مردم چهارشنبهسوری را باشکوهتر از هر سال برگزار کردند. نایب امام زمان که هوا را پس دید، ناچار شد در مورد عید نیز هم چون عنوان نظامش تقیه کند. روز عید هم پیامی فرستاد که یک واژه شادیآور هم در آن نبود. در آن شب عید، گلولههای خشم و کین انقلاب چراغ خانه بسیاری از مردانی را که سال پیش از ظهور آقا، چشموچراغ حکومت بودند، خاموش کرده بود.
مهندس بازرگان و دکتر مبشری بسیار به خمینی گوشزد کرده بودند که محاکمات رجال عصر پهلوی را به بعد از عید موکول کند. اما همزمان انقلابیها از هر نوع و طایفهشان، اصرار داشتند که کار این رجال را باید هرچه زودتر فیصله داد که مردم خون میخواهند. تنها چند روز اعدامها متوقف شد؛ اما فروردین آن سال به خونینترین فروردین تاریخ ایران تبدیل شد.
چه بیرحم بود انقلابی که میخواست عشق و آزادی و عدالت را همراه با نفت و خوشبختی بین اهالی ایران تقسیم کند. نوروز ضمن دیدارها با جمعی از احباب و عزیزان، سری به بیت مرحوم شریعتمداری زدم. پیرمرد سخت وحشتزده بود. از اوباشی میگفت که هر روز سر کوچه جمع میشدند و شعار مرگ بر ضدانقلاب و امام سر میدادند. تصویر پیکرهای سوراخسوراخ ژنرالهای شاه و مردانی که بعضیشان را میشناخت و در ایمان و درستیشان تردیدی نداشت، او را سخت آزار میداد. از آخرین خبرها برایش بازگفتم و اینکه قرار است از ششم فروردین محاکمات چنددقیقهای آغاز شود و سپس از دیدارم با جمعی از بزرگان عصر پهلوی دوم در زندان خبر دادم و اینکه آزمون و روحانی و جعفریان و هویدا و پاکروان چشم امیدشان به لطف روحانیون و بهویژه شخص او است.
چهرهاش سخت گرفته بود. گفت پاکروان چون خمینی را از مرگ نجات داده، بیش از همه درخطر است و بعد حکایت پاسبانی را برایم بازگو کرد که زن و بچهاش همان روز به دیدن آقا ـشریعتمداری- رفته بودند به امید شفاعتی. و این همان پاسبان بود که روز دستگیری خمینی با اتومبیل فولکس سید را به تهران برد و چون موقع ورود سید به اتومبیل سر مبارک به بالای در خورد، پیدا بود که صاحب اتومبیل را نخواهد بخشید. اگرچه ۱۳ سال از بازنشستگی او گذشته باشد. به امر خمینی، پاسبان بیچاره را اعدام کردند؛ همانطور که پاکروان و ایرج مطبوعی را، علامه وحیدی و منوچهر آزمون را.
حالا ۴۳ نوروز را در پی نوروز خونین انقلاب پشت سر گذاشتهایم. نوروزهای جنگی با موشکهای عباس و حسین و طیرا ابابیل، نوروزهای سیاه بعد از ۳۰ خرداد و سال ۱۳۶۷ که مردان خدا دو دستی آدم میکشتند. نوروز پس از خمینی، آنگاه که مردم امید داشتند با رفتن سید دکان تظاهر و فریب و مرگ بیرونق شود؛ اما برخلاف تصوراتشان هر روز بر رونق این دکان افزوده شد.
نخستین نوروز اصلاحات نیز از یادنرفتنی است. خاتمی در پناه گل و سبزه پیام دوستی و مهر و عدالت و مردمسالاری داد و تاکید کرد فصلی دیگر در تاریخ ملت ایران آغاز شده و زمان قهر و نفرت به سر آمده است و فرشتگان رحمت و محبت و تساهل و تسامح اینک بر شانههای اهل ولایت فقیه نشستهاند. اما دیری نگذشت که فرشتگان برقع تزویر از چهره برگرفتند و چهرههای آزمند و خونریز خود را به تماشا گذاشتند.
نوروزها را یک به یک در عصر ولایت سالوسان سر کردهایم اما به قول شهیار قنبری، «بوی عیدی، بوی سبزه، بوی اسکناس تانخورده مادربزرگ» با ما مانده است. در مصر کتابی خریدم که نخستین بار در عهد خدیوی اسماعیل حاکم مصر که کانال سوئز در زمانش ساخته شد، به چاپ رسیده بود. من چاپ جدیدش را از کتابفروشی «مدبولی» خریدم. عنوان کتاب «تراث الفرس» است که میشود آن را به تمدن و سنن فارسها ترجمه کرد. در این کتاب فصلی هست که از نخستین نوروزها پس از حمله عربها یاد میکند. نوروزهایی که مردم ایران یک چشم خون و یک چشم اشک بودند.
«در جلولا آنجا که فارسها ماهها پیکر همسران و فرزندان خود را میجستند و هر گوشهای استخوانی مییافتند، به این گمان که از آن عزیز آنها است، پس گلابش میزدند و به حریری میپوشاندند که چون گبران نمیتوانستند استخوان بر غاری بلند نهند که عقابان و کرکسها به آسمانش برند، زمزمه درگرفت که چیزی به تحویل سال فارسها نمانده است. عساکر دستور یافتند هر جا فارسی دیدند که شال نو بر شانه انداخته یا کودکان را نقل و کشمش میدهد و سکهای به تهنیت عید، یا اگر از پس روزنی، سینی دیدند که سبزه گندم و جو و ذرت از آن سر برکرده یا عطر سنبل در کوچهای مستشان کرد یا بر بامها دیدند بنفشه کاشتهاند، به هوش باشند که اینها از آثار نوروز گبران است؛ پس وقت ضایع نکرده، جامههای نو بدرند، کودکان را تازیانه زنند، گلها را لگدکوب کنند و سبزهها را به جوی ریزند؛ که این مردم را اگر مجال دهند تا نوروز و عید آتش ـچهارشنبهسوریـ که مظهر پرستش آتش گبران است و سده و دیگر رسوم گبران را برپا دارند، زود باشد که به عهد اجدادی برگردند و کفر از سر گیرند. درنگ نباید کرد. مجالشان نشاید داد که اینها به جادوی آتش و سنبل و شکرپاره میخواهند فرزندان خود را بار دیگر به ضلال ـ گمراهی ـ بکشند…»
در جای دیگر این فصل میآید: «آن سال گفتند در همه ملک نهاوند و تیسفون و جلولا دوصد هزار خانه بی مرد بود ـیعنی مردانشان را عربها کشته بودندـ اما هیچ خانهای بدون آتش و سنبل و شکرپاره نماند و زنان با چشم گریان رو به فرزندان خنده میزدند و عیدانه میدادند. شربتی یا سیبی یا شکرپارهای و اگر اندک مکنتی مانده بود سکهای…»
چنین بود که حتی ظهور نایب امام زمان، نواده سید احمد کشمیری، نیز نتوانست میر نوروزی را از خواندن باز دارد. باور کنید جلوههای روشن عید از مظهر تباهی و نفرت که ۴۳ سال است در برابر چشم ما است، پرتلألوتر است. سیدعلی رهبر و سید مجتبای در آرزوی رهبری از آن عربهایی که به وعده دستیابی به مواهب بهشت عجم و زنانی که پیکر در جوی شیر میشویند دیوانهوار شمشیر میزدند و میدریدند و میسوختند و ویران میکردند، عارضه کوتاهی بیش نیستند. نگاه کنید حتی مومنانی که روز عید ره به جمکران میکشیدند تا در چاه ساخته دست جهل و خرافه عریضه به پیشگاه آقا ارسال کنند، لباس نو پوشیدهاند و نوروز را گرامی میدارند.»
یکبار دیگر مینویسم؛ عید حقیقتی است که پرتو آن چشم دشمنان ایران در طول تاریخ شگفتیآور خانه پدری را بسیار بار به کوری دچار کرده است.
نوروز را جشن میگیریم؛ چنانکه نیاکانمان در جلولا و تیسفون و نیشابور و مرو و قندهار و لاهور در همه ایرانزمین در فصل خون و درد حمله عربها جشن گرفتند. حالا تنها نیستیم؛ میلیونها تاجیک و افغان و ازبک و کرد و آذری، حتی گرجیها و ارمنیها، همراه با میلیونهای دیگر از این اقوام که با چندین میلیون ایرانی دور از وطن در غربتکدههای بیشمار همراه و همسفرند، پرچم نوروز در دست دارند و با نوای میر نوروزی شادی میکنند.
در خانه پدری، امسال نیز چون پار و پیرار، رژیم جهل و جور و فساد چراغ خانههای بسیاری را شکسته است. در خانههای بسیاری در خوزستان عربهای ایرانی نوروز را با خاطره عزیزانی آغاز میکنند که پیکرهاشان بر دار ظلم ولایت فقیه آویزان شد. در کردستان خانواده و دوستان دهها کرد دلاور دیگر که قربانی ظلم و جهل حاکم بر وطن شدند، در اصفهان زارعان دلاور زایندهرود، در تهران و شمال میهن که معلمان و بازنشستگان به پا خاستند و شوری در وطن برپا کردند؛ صدها ایرانی با یاد نوروز پیشین که عزیزانشان در کنارشان بودند، چراغ عید را برمیافروزند.
امسال رژیم سرگردانتر و وحشتزدهتر از همیشه چشم به وین و اوکراین دوخته است. اگر جهان و بهویژه آمریکا دست از نفاق و دلجویی از ولایت فقیه برمیداشت و برایش افغانستان و عراق و ایران و لبنان، به اندازه اوکراین اهمیت داشت، حماسه مقاومت ملت ما را میدید. اما ظاهرا باید دست جو بایدن را در فاصله خوابها و قیلولهاش گرفت و رو به قبله ایرانش کرد و از او خواست تا سر زدن سبزهها، شکوه معطر سنبلها، آتش جاودانه چهارشنبهسوری و آفتاب نوروزی و کودکان پر از خنده و امید را و… تماشا کند. به ملتی بنگرد که ۴۳ سال است مقاومت میکند، به پا میخیزد، زمین میخورد؛ اما امیدش را از دست نمیدهد و با سوسن زخمی و نیم سیبی نوروز را جشن میگیرد.
اخلاق سیاسی؛ پیش و پس از خمینی علیرضا نوریزاده نویسنده و روزنامهنگار پنج شنبه ۱۹ اسفند ۱۴۰۰ برابر با ۱۰ مارس ۲۰۲۲ ۱۷:۱۵
جمهوری اسلامی ایران به تربیت «پرستو» برای جلب و جذب و گاه حذف هدفهای خودی یعنی ایرانی پرداخت – عکس از فرارو
حکایت سراسر شور و عشق و جاسوسی و امنیتی بالاتر از خطر با بازیگری خانم کاترین شکدوم و نقش اول مردی مثل سردار جوانی و نیممرد اولی چون رفیق صفراف سابق و صفرزاده لاحق، ما ایرانیهای عاشق داستانهای پلیسی و امنیتی را در این زمستان جنگ و کرونا و مذاکرات وین سخت به وجد آورد. حتی سرکارعلیّه کاترین نیز که این اشتیاق را مشاهده کرد، ناگهان عابد و زاهد و مسلمان شد و حرفهای پیشین را انکار کرد. مفسران باذوق و طنزپردازمان هم هریک با کشفیات تازهای کاترین را شبی به بستر سردار فرستادند و شام دیگر در رختخواب حضرت حجتاسلام جای دادند.
شگفت اینکه آن جمهوری که بنیانگذارش مدعی بود اسلام ناب محمدی انقلابی را بر سر ایرانیان نازل کرده، باری فرمود که تجسس در راه اسلام کار پسندیدهای است. لابد آنها که کاترین خانم را به تهران فرستادند نیز بر این باورند که تجسس در آیینشان پسندیده است.
۳۶ سال پیش یک خانم اهل انگلستان که در نیروی هوایی ایران زبان انگلیسی درس میداد، با دیدن حجتالاسلام محمدی گلپایگانی، رئیس دفتر فعلی آیتالله خامنهای از ۳۴ سال پیش تا امروز و نماینده «امام خمینی» در نیروی هوایی آن زمان، زلیخاوار به جای انار سبابه عزیز را به تیغ زد، یک دل نه صد دل عاشق شیخ زن و بچهدار شد. چندی در محضرش تلمذ کرد؛ بعد شیعه ناب انقلابی محمدی را برگزید و سپس به عقد شیخ درآمد. شیخ بنا بر عدل اسلامی برای او خانهای در شمیران و خانهای در لندن خرید. به لطف الهی، او فرزندانی برای شیخ آورد که زیبایی را از مادر و کلکبازی را از پدر به ارث بردند. بنابراین اگر امروز میشنیدید سردار جوانی با کاترین خانم ازدواج کرده است، نباید تعجب میکردید.
در پاکستان چند سال، پیش خبرنگار یک مجله کمتیراژ و غیرمعروف آمریکایی که درباره مذهب تشییع تحقیق میکرد، ناگهان عاشق رئیس جمعیت تنفیذ فقه جعفری، از سرسپردگان بارگاه ولایت، شد. بعد خطبه عقد بود و انتقال بانوی آمریکایی به لاهور. روزی که وزارت اطلاعات به حقوقبگیر خود خبر داد ماموری برای عرض تبریک و تقدیم هدیه مقام معظم رهبری به مناسبت ازدواج میمون و مبارکش به لاهور میآید، شیخ عیال را خبر کرد. بامداد فردا نه خبری از عیال بود و نه اثری از طلا و جواهرات و نه نشانی از ۲۰۰ هزار دلاری که شیخ از سفر تهران آورده بود و برای صیانت از آن یکجا به همسر آمریکاییاش داده بود تا در جای امنی پنهان کند. خانم رفت و شیخ در هجر او و درد ناشی از کلک خوردن بهواقع یکشبه خردوخمیر و پیر شد.
بهرهگیری از زنان براى به خدمت درآوردن مدیران ارشد یک نظام شیوهای رایج در نظامهای کمونیستى مرحوم، اسرائیل و شماری از کشورهای غربی بود و هست. جمهوری اسلامی ایران نیز به تربیت «پرستو» برای جلب و جذب و گاه حذف هدفهای خودی یعنی ایرانی پرداخت و اندکاندک دایره عمل پرستوها را وسعت داد تا هدفهای اجنبی را هم شامل شود.
راه دیگر، شیوه شنود بود که امروز حتى در کشورهاى جهان سوم نیز استفاده نمیشود. اطلاع یافتن از مسائل مالى و خصوصی مدیران و تجار و مخالفان براى آنان که هوش ضعیف و عقدههای روانى گوناگون دارند، شاید جذاب و قابلاستناد باشد، اما این شیوه با بدیهیترین اصول اخلاقی و درعین حال شرعی مورد استناد اهل ولایتفقیه مغایر است. با این همه شنود جمعی و انفرادى دو شیوه رایج براى در هم شکستن شخصیت انسانها است که سید علی آقا گهگاه از حرمتش دم میزند اما به دلیل خو گرفتن عناصر اصلى نظامش به روش شنود، این روش به یک الگوى مهم برای دستگاههای امنیتی و اطلاعاتی نظام تبدیل شده است.
کنترل ۶۰ هزار خط موبایل و دهها هزار خط زمینی و استخدام صدها بسیجى و معلولان جنگ براى شنود و پیگیری مکالمات آنلاین، پارازیت فرستادن روی ماهوارهها و سدسازی در برابر موج سایتهای سیاسی و اجتماعی و فرهنگی اصیل از مهمترین ماموریتهای ویژه اطلاعات سپاه و وزارت اطلاعات است.
عوارض این عملیات گسترده به منازل بزرگان ولایت نیز کشیده شد. لاریجانیها، قاسم سلیمانى، عزیز جعفرى، غلامعلی رشید، وحید حقانیان، محمدی گلپایگایگانى، اصغر حجازى و احمدى مقدم از کسانی بودند که شنود شامل حالشان شد. استقرار یک مرکز کنترل در محوطه خاکى نزدیک منزل روحانى، اعتراض او در نشست حضورى با رهبر نظام را به دنبال داشت. یک روز پس از اعتراض روحانى، این مرکز که با پوشش ایستگاه نیروى انتظامى تاسیس شده بود، برچیده شد.
لابد چنین مرکزی برای رئیسی نیز برپا شده است. احمدینژاد در آن یک هفتهای که وزارت اطلاعات را در کف داشت، اسنادی را بیرون برد که تا امروز «حرز جواد» او بوده است ولی مدیر یک شبکه بزرگ تلویزیونی فارسیزبان در ترکیه که دوستان احمدینژاد بر آن بودند اسرارش را در یکی از کانالهای او فاش کنند، در تروری تکاندهنده جان خود را از دست داد. لاریجانی را هم ضبط سخنان محرمانهاش درباره آقا مجتبی، پسر خامنهای، به زمین زد.
سپاه زیرنظر اطلاعات
دستگیرى شخصى به نام جمشیدى به دستور حسین طائب، رئیس اطلاعات سپاه، که از دلالان نفتى مرتبط با سپاه است، پس از هفتهها شنود تلفنهای او و بازداشت ۱۰ روزه و پرسوجو از او درباره عزیز جعفرى، فرمانده سابق کل سپاه، نگرانى بخش عمدهای از فرماندهان سپاه را به همراه داشت. سکوت معنادار عزیز جعفرى و به دنبال آن دلجویى رهبر جمهوری اسلامی ایران از او قبل از برکناری، به یک بحران پنهانى بین فرماندهان سپاه و سیستم خودساخته طائب تبدیل شد.
به گفته جمشیدی، در بازجویى او شخص طائب حضور داشت و مکررا خود را رئیس سازمان اطلاعات رهبرى معرفى میکرد. جمشیدى در مدت بازداشت به دلیل رابطه خانوادگی با عزیز جعفری زیر شدیدترین شکنجههای روحی و البته کمی مهماننوازی با مشت و لگد قرار گرفت تا جای دوست و دشمن و میزان پورسانتهای جعفری و فرماندهان ردهبالای سپاه را لو دهد. او مکرر گفته بود جعفری دزد نیست، اما شما را فاسد میداند.
طائب به دلیل بیمارى توهم که از بعد از اخراجش از وزارت اطلاعات در سال ۱۳۷۴ به آن دچار شد -بهگونهای که به هر خبر و گزارش واصله به شکلی هیجانانگیز واکنش نشان میدهد- بى محابا به هر کس و هر مقام انگ مافیا، فساد یا انگلیسى بودن میزند. البته خود طائب و معاونانش از محراب تا نجات و محقق محراب از جانیترین تا فاسدترین مدیران رژیم به شمار میروند که فقط طی هشت سال ریاست احمدینژاد، میلیونها دلار از معاملات پنهانی و غیر مشروع نفت و گاز به جیب زدند.
قتل عباس یزدان پناه به دست ماموران طائب در فجیره نخستین آبروریزى در روابط خارجى را برای روحانی به همراه داشت؛ طائب پرستو به سراغ عباس فرستاد. او مرد خانواده بود و همسرش را عاشقانه دوست داشت و به دام نیفتاد. این بار قاتل به سراغش فرستادند؛ چون در لندن به صورت آنلاین در دادگاه بینالمللی که به شکایت کرسنت علیه ایران رسیدگی میکرد، بهعنوان شاهد زنده حرفهایی زد که دستگاه نفت و شخص طائب را سخت به وحشت انداخت.
روحانی با همه توان در روزهای اعتبار و عزتش نزد خامنهای نتوانست طائب را کنار بزند. روحانى طائب را مرکز فتنه میخواند و میخواست برای تحقیق درباره او کمیتهای تشکیل شود. اما طائب برادرش را به زندان انداخت و امروز ماهها پس از پایان ریاستجمهوری او، تیمی را برای تنظیم پرونده خرد کردن پرزیدنت شیخ حسن، مامور کرده است که ریاست آن با محراب، معاون سابقش، است.
نسل ما و معنای انقلاب
ما نسل ساده و ببخشید احمقی بودیم که انقلاب را مترادف پاکی، درستی، راستگویی، ایثار وطندوستی، عدالت، مساوات و … میدانستیم. تصویر چهگوارا نیمهبرهنه با سیگار برگ در بین پریپیکران لاپاز را میدیدیم و تفسیرمان این بود مردم قهرمان را میپرستند. صفرعلی از زندان آزاد میشد و فریاد شوق سرمیدادیم و کسی نمیگفت این مردک یک افسر شهربانی را با اره زندهزنده تکهتکه کرده است، چرا برایش دست میزنی؟
برای ما اخلاق معنا داشت. تار سبیل گرو گذاشتن و لوطیگری در نسل ما مفهومی تازه یافته بود.عبدالکریم حاجیان سه پله، همکلاسی من در دانشکده حقوق دانشگاه تهران، در سال سوم به زندان افتاد. او شاگرد اول کنکور سال ۱۳۴۶ بود. در دادگاه او حکم ابد گرفت اما وقتی دید رفقایش اعدام شدند، به پاس آن اخلاق و پرنسیبها تا پای جان ایستاد که جانش را بگیرند و گرفتند.
در دوران سربازی، ما گروهان دانشجویی یعنی دارندگان مدرک لیسانس و فوقلیسانس و دکترا بودیم. شبی به دستور زندهیاد تیمسار امینی افشار فیلم زاپاتا را برایمان پخش کردند. فردا مرا که منشی گروهان بودم، به دفتر سرگرد دانشمند، فرمانده گردان، فراخواندند. سرگرد دانشمند انسان وارستهای بود. گفت تیمسار فرماندهی کل خواستهاند احساس پنج تن از دانشجویان را درباره فیلم دیشب بنویسید. یکی از پنج تن خودم بودم که نوشتم زاپاتا میگوید انقلابی فساد نمیکند، دزد نیست و به مردم خیانت نمیکند.
مفاهیم با خمینی
رهبر محبوب که از سفر آمد، همه ناشایستیها، بایسته شد؛ حرام حلال شد و دزدی معنای بهرهوری از برکات الهی معنا گرفت؛ اعدامها صدی و هزاری شد و در شبهای شوم اوین و عادلآباد و دیزل آباد، با تجاوز به نوامیس در زندان با این توجیه که باکره به بهشت میرود و ما نمیخواهیم این زن به بهشت رود، بیاخلاقی انقلابی جای اخلاق را گرفت.
امروز به برکت انقلاب ناب و دین تحریفشده و آلوده به دستان روضهخوانها، رژیم پریچهر وارد و صادر میکند، میکشد، میدزدد، توطئه میکند، ایران را به خاک سیاه مینشاند، لبنان سربلند و دارالعلم و هنر را به دارالفقر و جهل و تعصب تبدیل میکند؛ عراق را محل تزویر و تبعیض مذهبی میکند و یمن، دار ملکه سبا و سلیمان را، پشت قباله اوباش حوثی میاندازد. اخلاق در ویرانههای حلب دفن میشود و شرف و انسانیت در حاشیه کییف به آتش کشیده میشود.
نجفی، دولتمرد پاکدست و عاشق ایران را که پرونده دزدیهای قالیباف و شرکا را گشود، به پرستویی میسپارد و خود او را با تصویری مخدوش نزد مردم میکشد و به نجفی میگوید -ازخویشاوندش شنیدم و از وکیلش- «گردن بگیر، قصاصت نمیکنیم فقط اسم سردار (قالیباف) را دیگر نیاور!»
در حالی که بیشتر کارشناسان سیاسی و تحلیلگران سیاسی تاکید دارند که جمهوری اسلامی باید از فرصت ایجادشده در تنش بین غرب و روسیه به نفع خود استفاده کند و مذاکرات را به نفع خود پیش ببرد، مذاکرهکندگان ایرانی همچنان چشمشان به دهان روسیه است که درباره ایران و برجام چه تصمیمی بگیرد.
کارشناسان با اشاره به سیاست نگاه به شرق افراطی در کشور، و با بیان این موضوع که این شرقگرایی تعادل سیاست خارجی را برهم زده، تاکید دارند که این رویکرد ایران را درگیر بحرانی تازه و منفعت طلبی یک بازیگر جدید که روسیه است خواهد کرد.
این تحلیلگران تاکید دارند که عدم اشاعه هستهای و مذاکرات برجام، روسیه را در موضع مخالفت با برجام قرار خواهد داد و به این نتیجه رسانده است که تنها با نفوذ در حل مسالهی هستهای جمهوری اسلامی ایران است که روسیه خواهد توانست بحرانها و تنشهای خود با غرب را حل و فصل کند. کارشناسان حتی پیشبینی میکنند که روسیه با تحت فشار قرار دادن ایران، خواهد توانست که مدیریت مذاکرات را به نفع خود پیش ببرد و مانع از به خطر افتادن منافع خود بشود.
گرچه تحلیلگران تاکید دارند که جمهوری اسلامی نباید بار خطای استراتژیک حمله روسیه به اوکراین را به دوش بکشد و نباید اجازه دهد تا بخشی از این بازی پیچیده شود، اما شواهد و برخی اظهارنظرها نشان میدهد که جمهوری اسلامی به دلایل ناشناخته و موهومی همچنان در صدد جلب رضایت روسیه و محافظت از منافع روسیه در غرب است تا حدی که میتواند حتی به کلی از منافع اقتصادی و سیاسی خود به نفع روسیه چشمپوشی کند.
کارشناسان شرایط را به شدت برای مذاکره مستقیم بین ایران و امریکا برای به بنبست کشاندن روسیه برای پیشبرد اهداف خود مناسب ارزیابی میکنند.
این در حالی است که لاوروف وزیر خارجه روسیه به صراحت خواستار تضمین امریکا برای برقراری روابط تجاری با ایران شده است و تاکید کرده است که تحریمهای غرب علیه روسیه به صورت مانعی در برابر احیای برجام در خواهد آمد. وی تاکید کرده است که غرب باید منافع ملی روسیه را درنظر بگیرد. اقدامی که به روایت ناظران روسیه با آن تلاش میکند از قرارداد اتمی ایران بهعنوان گروگانی برای مقابله خود با غرب در بحران اوکراین استفاده کند.
طبق تقاضای اخیر روسیه از آمریکا، تجارت ایران و روسیه باید از تحریمهای اخیر روسیه معاف شوند و غرب تقریباً برای رد این درخواست مطمئن است چون یک شکاف بزرگ در روند تحریمهای این کشور ایجاد میکند.در این صورت مسکو ممکن است کل قرارداد اتمی را وتو کند. این اقدام از سوی مقامات ایرانی حرکت سازندهای برای مذاکرات اتمی وین تلقی نشده است و خواستار شفاف سازی روسیه در این زمینه شده اند .
این در حالی است که قرارگرفتن ایران ذیل منشور هفت سازمان ملل و اعمال همه جانبه تحریمهای بین المللی در دهسال قبل تنها با رای مثبت چین و روسیه امکانپذیر شد و این کشورها نه تنها در شرایط تحریمی به نفع ایران عمل نکردند و در طرف ایران نایستادند، بلکه حتی از قدرت خود در سازمان ملل برای کاهش مشکلات و چالشهای ایران نیز استفاده نکردند.
کارشناسان با بیان این موضوع که احیای برجام در این مقطع زمانی به سود روسیه نیست، هدف روسیه را جلوگیری از بازگشت نفت ایران به بازار عنوان کرده و تاکید دارند که روسیه در تلاش است که تا حد ممکن بازگشت نفت ایران به بازار به تعویق بیفتد. علاوه براین در حالتی که جنگ روسیه و امریکا در حوزه های مختلف در حال افزایش است بسته شدن پرونده ایران فرصت بیشتری به غرب و اروپا میدهد که تمرکز بیشتری برروی روسیه و مقابله با این کشور داشته باشند
روسیه از فرصت برجام برای تحت فشار قراردادن غرب استفاده میکند و در تلاش است تا از این طریق مانع از تحقق تحریمهای غرب علیه روسیه شود.
تحلیلگران ایرانی تاکید دارند که بازگشت ایران به بازار نفت تا حدودی از نیاز بازار به نفت روسیه خواهد کاست و در همان حال موجب کاهش قیمت نفت بین ۱۰ تا ۱۵ درصد خواهد شد.
کارشناسان پیشبینی میکنند که کارشکنیهای روسیه در این خصوص و همچنین همراهی ایران با خواستههای روسیه ممکن است کار توافق را چند هفته طولانیتر کند و موجب به دراز کشیده شدن کار شود. و البته میتواند فرصتی برای مخالفان داخلی برجام از جمله جناح تندرو سعید جلیلی نماینده خمینی در شورای عالی امنیت ملی ایران و برخی جناحهای سپاهیی مخالف برجام و تحت نفوذ روسیه قرار دعد .
در همین حال برخی کارشناسان ایرانی تاکید دارند که جمهوری اسلامی باید از این فرصت برای مذاکره مستقیم با امریکا استفاده کند. رضا نصری یکی از حقوانان که در برجام فعال بوده در این خصوص خطاب به امیرعبداللهیان وزیر امور خارجه از وی خواسته است به وین برود و هم با هیات روسیه و هم با هیات امریکایی نشست دو جانبه برگزار کند و به جهان این سیگنال را بدهد که سیاست خارجی ایران تابع هیچ کشوری نیست و تنها محرک آن منافع ملی ایران است. وی تاکید کرده است که ایران در وین میتواند نقش مهم خود در تامین سوخت را به جهان یادآوری کند و نشان دهد که یکی از مهمترین تأمینکنندههای سوخت جهان است.
بعید است که جمهوری اسلامی ایران در این خصوص منافع ایران را در اولویت قرار دهد و همانگونه که برخی از تحلیلگران در ابتدای درگیریهای روسیه در منطقه پیشبینی کرده بودند، جنگ روسیه با اوکراین و اعمال محدودیتهای سیاسی و اقتصادی غرب علیه روسیه، با توجه به سیاست فرصت سوزی مقامات جمهوری اسلامی و توهماتی که جناحهای تندرو از شرایط محیط بین المللی و موقعیت ایران در صحنه بین المللی دارند ممکن است از ایجاد یک فرصت جدید برای بهبود رابطه با غرب و تنش زدایی با این کشور منجر به یک تهدید جدید برای کشور و حتی مرگ برجام منجر شود ر و حتی لتیدر نهایت به ضرر ایران و برجام تمام خواهد شد.زیرا اکنون اسراییل و روسیه با هم داستان و هم موضع شده اند . هر چند ممکن است مخالفان این جناحها با توجه به شرایط بحرانی اقتصادی کشور از اقدام و نزدیکی با روسیه فاصله بگیرند که برخی ناظران شانس آن را کم ارزیابی نمی کنند و روسیه هم متوجه این جناح بندی در درون حکومت ایران شده و از این بابت نگران هست
خامنهای هنوز درنیافته که برجام۲ برگ بازی پوتین است و به همین دلیل، ماهها است که این گفتوگوها به جایی نرسیده است.
علیرضا نوریزاده نویسنده و روزنامهنگار پنج شنبه ۱۲ اسفند ۱۴۰۰ برابر با ۳ مارس ۲۰۲۲ ۱۷:۴۵
ستار خان و زلنسکی هر دو در کنار ملت ماندند و با دشمن متجاوز جنگیدند – AFP
با تجاوز پوتین به اوکراین، نه فقط برجام ۲ چون قبل اولویت ندارد، بلکه باید گفت جهان یکسو و اوکراین سویی دیگر است. ایالات متحده، بریتانیا، فرانسه و آلمان و… البته پوتین گمان میبردند کار اوکراین سهروزه تمام است. آقای بایدن درصدد ارسال هواپیمای ویژه برای رئیسجمهوری اوکراین بود تا او را بهجایی امن در واشنگتن منتقل کند و آقای مکرون ادعا کرد که پاریس نزدیکتر است، تشریف بیاورید اینجا! بوریس جانسون نیز در بریتانیا خواستار انتقال رئیسجمهوری زلنسکی به لندن شد که بیاید و در ساحل تیمز آرام گیرد. اما همگی شگفتزده شدند وقتی این بزرگمرد میهنپرست پاسخ داد: «من در کنار ملتم میایستم؛ با دشمن متجاوز میجنگم و تسلیم نمیشوم و کشورم را ترک نمیکنم.»
این کلام او، سه تصویر تاریخی، یکی را بر صفحه روزنامه و دومی و سومی را در فیلم و عکس به یادم آورد.
نخستین، از آن ستارخان، سردار ملی، است. در دوران استبداد صغیر، تبریز در اشغال روس بود و در تبریز خونین، آزادیخواهان بر دار میشدند و قزاق و حاکم مستبد میزدند و میکشتند و میبردند. کنسول روس که از بازتاب آسیب دیدن ستار خان بیمناک بود، برای او پیغام فرستاد که خواستار دیدارم. ستارخان پذیرفت. پاختیاتف، کنسول روس، در آغاز دیدار گفت: «پرچم دولت بهیه روس را بر بام خانهات بنشان تا آسیب نبینی.» کنسول روس به ستارخان پیشنهاد پناهندگی هم داد که با پاسخ دلاورانه او مواجه شد: «جناب کنسول! من میخواهم هفت دولت به زیر بیرق ایران بیاید، من زیر بیرق بیگانه نروم.»
پاختیانوف که انتظار چنین پاسخی نداشت، خیره و شگفتزده بر جای ماند و قدرت نداشت حرف دیگری بزند؛ پس از جای برخاست. هنگام رفتن سفیر، ستارخان دست به اقدام شگفتی زد که در معنا، مکمل پاسخ پرشکوه او بود: «چون کنسول برخاست برود، ستارخان هفت تن از سواران قرهداغ را که در جنگها دستگیر کرده بودند، به او سپرد که همراه نوکران خود به دوهچی برساند. کنسول از این رفتار بسیار شادمان شد.»
کنسول این جوانمردی پرمعنا را هم پیشبینی نکرده بود.
مورد دوم که خود دیدم مربوط به ژنرال نیازی، فرمانده ارتش پاکستان شرقی، در زمان جنگ جدایی بین دو پاره پاکستان و حمله هند به کمک جداییطلبان (طرفداران شیخ مجیبالرحمان) بود. حاصل این جنگ ۹ ماهه، سه میلیون کشته و جدایی پاکستان شرقی بود. در دفتر مجله فردوسی نشسته بود. میخواستم بر تصویر ژنرال نیازی شرحی بنویسم. در طول روزهای جنگ، روزنامهها به نقل از خبرگزاریها از شجاعت ژنرال بسیار مینوشتند که یک روز میگفت: «هند را ویران میکنم» و روز دیگر بشارت میداد: «بهزودی دهلی و بمبئی را میگیرم و پا جای پای جدم جهانگیر میگذارم». اما حالا من تصویرش را میدیدم که زانو زده بود و فرمانده ارتش هند با شمشیر پاگونها و درجاتش را میکند.
بهتم زده بود. پهلوان، سردبیرم، گفته بود شرحی با احساس بر تصویر بنویس! صدای زندهیاد جهانبانویی، مدیر فردوسی، درگوشم بود: «ای مردک بزدل باید آنقدر مرد بودی که تا پای جان میایستادی. فردا تف و لعنت ملتت نثارت خواهد شد. برای چه؟ برای اینکه پنج سال دیگر زنده باشی و ۱۰ تا بطری مشروب و ۳۰ تا جوجه بیشتر در شکمت بریزی؟ تو در برابر سه میلیون کشته هممیهنت که حرفهای تو را باور کردند، مسئولی.» حرفهای مدیر زمینهساز شرح عکس من شد.
و سرانجام تصویر سوم؛ آن روز داغ ۳۰ تیر ۱۳۶۱ در پایگاه هوایی نوژه؛ شش عقاب نیروی هوایی ایران از دستپروردگان نادر جهانبانی و سرتیپ محققی با سه فروند جنگنده به آسمان بغداد رفتند تا از برگزاری کنفرانس سران غیرمتعهدها در بغداد جلوگیری کنند:
هواپیمای شماره ۱ به خلبانی سرلشکر شهید عباس دوران و سرتیپ آزاده منصور کاظمیان
هواپیمای شماره ۲ به خلبانی سرتیپ محمود اسکندر و کمک سرهنگ ناصر باقری
هواپیمای شماره ۳ به خلبانی کاپیتان توانگریان و کاپیتان خسروشاهی.
هدفها یکی پالایشگاه الدوره و دومی قصر المؤتمرات (کاخ کنفرانسها) بود که صدام حسین با میلیونها دلار به شکل قصرهای هزارویکشب برپا کرده بود. این عملیات با دو فروند فانتوم اف۴ انجام میشد و هواپیمای سوم پشت مرز ماند تا اگر ضرورت بود، به خاک عراق وارد شود.
این هواپیماها هر دو هدف اصابت موشکهای ضدهوایی عراق قرار گرفتند ولی ماموریت درهم کوبیدن پالایشگاه الدوره را انجام دادند. هواپیمای دوم که در مسیر رفت پشت هواپیمای شماره ۱ قرار داشت و بعد از گردش، اینک در جلو پرواز میکرد، هدف اصابت پدافند سبک دشمن قرار گرفت و هر دو خلبان زخمی شدند. خلبان عباس دوران به آنها اطلاع داد که هدف قرارگرفتهاند و موتور سمت راست را از دست دادهاند و با توجه به حجم بالای پدافند دشمن، برای آنها امکان برگشت نیست و تاکید کرد که سریعا به سمت مرز حرکت کنند.
در همین هنگام، کاظمیان هم به دوران اطلاع داد که هواپیما دیگر قابلکنترل نیست و باید خود را برای خروج اضطراری آماده کند. کاظمیان دست خود را بر دستگیره صندلی پرّان دو نفره قرار داد که ناگهان دوران که آمادگی کمک خلبان خود برای خروج از هواپیما را شنیده بود، دکمه صندلی پرّان کابین عقب را فشرد و کاظمیان با سرعت به سمت بالا پرتاب شد.
کاظمیان هنگام خروج بیهوش شد و وقتی بههوش آمد، دریافت که در اسارت عراقیها است. او نقل میکند: «وقتی خبر شهادت عباس دوران را شنیدم، یاد صحبت شب قبل از عملیات افتادم که او به من میگفت: منصورجان اگر یک وقت هواپیما دچار مشکلی شد، تو خودت را به بیرون پرت کن و منتظر من نمان، چون من باید در هواپیما بمانم و ماموریتم را تمام کنم.»
سرتیپ منصور کاظمیان همزمان با شهادت عباس دوران، به اسارت درآمد و پس از هشت سال و دو ماه، در تاریخ ۲۴ شهریور ۱۳۶۹ آزاد شد و به خانه بازگشت؛ اما حماسه خلبان دوران ادامه یافت. او زمانی که دریافت بر بالای کاخ کنفرانس قرار دارد، با هواپیمایش به روش کامیکازه ها، بر کاخ فرود آمد و رویای صدام حسین را دود کرد و به هوا فرستاد.
مدتی پیش از تحقق این حماسه، شاهزاده رضا پهلوی از تبعیدگاه خود تلگرامی به فرمانده نیروی هوایی ایران فرستاد. خود او در این باره میگوید: «من نخستین پرواز سولو [انفرادی] خودم را با هواپیمای بونانزا در ۱۳ سالگی انجام دادم و حدود ۱۶ سال سن داشتم که با هواپیمای جنگنده اف-۵ سولو شدم. بعد از گرفتن مدرک دیپلم، برای دورههای پیشرفته پرواز در آمریکا به پایگاه هوایی ریس تگزاس آمدم و قرار بود بعد از یک دوره فشرده یکساله به ایران بازگردم و به دانشگاه افسری بروم. شش ماه بعد که انقلاب شد، دقیقا وسط دوره آموزشی پروازم بود. بعد از درگذشت پدرم، من هنوز در قاهره بودم که جنگ آغاز شد و من از طریق سفارت سوییس در قاهره نامهای به ستاد مشترک ارتش و نیروی هوایی ارسال کردم و درخواست کردم که به عنوان یک خلبان جنگنده این امکان را داشته باشم که وظیفه خود در دفاع از کشورم را انجام بدم.»
«متاسفانه هیچوقت به نامه من جوابی داده نشد و جمهوری اسلامی ایران تصور کرد که این نامه مقدمهای است که از طریق من کودتایی علیه حکومت انجام شود، با وجود اینکه خمینی سر کار بود، من آمادگی کامل داشتم که در چارچوب همان سیستم و حکومت و زیر پرچم جمهوری اسلامی وظیفه ملی و میهنی خودم را انجام دهم و به عنوان یک خلبان از کشورم دفاع کنم.» (گفتوگو با وبسایت تقاطع)
این تصاویر را با تصویر ولادیمیر پوتین و ولودیمیر زلنسکی و سید علی خامنهای کنار هم بگذارید. پوتین، سرهنگ کوتوله کاگب، با تجاوز به یک ملت سربلند شجاع، قصد دارد کاریکاتور استالین کوچولوی بیسبیل شود. زلنسکی که بایدن و مکرون در دومین روز جنگ فاتحهاش را خوانده بودند و میخواستند برای انتقالش به واشنگتن یا پاریس هواپیمای ویژه بفرستند پاسخ داد که «من در کنار ملتم میمانم و تا آخرین قطره خونم از اعتبار و منزلت میهنم و هممیهنانم دفاع خواهم کرد». اما سید علی خامنهای، رهبر یکی از منفورترین نظامهای استبدادی جهان، در حالی که ملت ایران در برابر سفارت روسیه فریاد مرگ بر پوتین سر میدهد، چنین اظهار لحیه سر دادهاند که «اوکراین قربانی سیاستهای آمریکا است»!
او که صبح روز سهشنبه، ۱۰ اسفندماه، از طریق شبکههای تلویزیونی با مردم سخن میگفت، در یک سخنرانی به مناسبت عید مبعث که زمان آن بهطور کمسابقهای خیلی کوتاه بود، دولت آمریکا را «یک رژیم مافیایی» دانست و گفت آمریکا از ایجاد بحران در کشورهای مختلف تغذیه میکند. رهبر رژیم که در سخنرانی خود به روسیه هیچ اشارهای نکرد، با اشاره به اینکه حکومت ایران خواستار توقف جنگ است، دولت آمریکا را متهم کرد با دخالت در اوکراین و «حرکت مخملی» و «کودتای رنگی» در این کشور، وضعیت را «طبیعتا به این نقطه» رسانده است.
علی خامنهای در بخش دیگری از سخنانش، بدون اشاره به مقاومت مردم اوکراین در مقابل تهاجم روسیه ادعا کرد: «اگر مردم در اوکراین وارد میدان میشدند، وضع دولت و مردم اوکراین اینطوری نمیشد.»
پیش از رهبر جمهوری اسلامی، برخی از مقامهای بلندپایه جمهوری اسلامی ایران هم اقدام روسیه برای حمله به اوکراین را مقابله با «یکجانبهگرایی غرب» و گسترش سازمان ناتو خوانده و از آن دفاع کرده بودند. در همین زمینه، علی شمخانی، دبیر شورای عالی امنیت ملی ایران، در توییتی اشاره کرد که حمله روسیه به اوکراین از نمونه جنگهایی است که با هدف ایستادگی در برابر راهبرد غرب انجام میشود. او غرب را مسئول مستقیم جنگ دانست.
روزنامه جوان وابسته به سپاه نیز با انتقاد از کسانی که حکومت ایران را در جریان جنگ اوکراین، حامی روسیه معرفی کردهاند، از حمایت اخیر کاربران رسانههای اجتماعی از رئیسجمهوری اوکراین انتقاد کرد.
ادعای رهبر جمهوری اسلامی درباره ولودیمیر زلنسکی مبنی بر اینکه او از حمایت مردم اوکراین برخوردار نیست، در حالی مطرح میشود که عملکرد رئیسجمهوری اوکراین که در روزهای اخیر با وجود فشارهای فراوان، با پیشنهاد خروج از کییف مخالفت کرده، در رسانههای اجتماعی فارسیزبان با استقبالی گسترده مواجه شده است و بسیاری از کاربران در توییتر از مقاومت او تمجید کردهاند.
خامنهای هنوز درنیافته که برجام۲ برگ بازی پوتین است و با بازی او است که تا امروز، ماهها است که این گفتوگوها به جایی نرسیده است. به باور من، پوتین در این قمار بازنده مطلق خواهد بود؛ حتی اگر تا سقف ژتونهای پلاستیکی چیده باشد. پیروز سرفراز این دفاع جانانه از خانه پدری زلنسکی و ملتش خواهند بود.
در باب سید علی خامنهای فقط میتوانم بگویم: «خسرالدنیا و الآخره». قطیش ندیم، دوست تحلیلگر و طنزپرداز لبنانیام درباره خامنهای نوشته بود: «شگفتا مردی که تبربهدست، روز و شب برای ویرانی خود میکوشد. ایکاش یکی از خدّام بارگاه ولایت مانند استاد حداد عادل و دکتر علیاکبر طبیب حضور، ولایتی، لقمانالدوله آقا و سید اصغر حجازی، رئیس امنیتخانه ویژه، به ایشان تذکر میدادند که سر جدّت کوتاه بیا! امروز هیچ رهبری بهاندازه زلنسکی در دل ملتش، جای ندارد. بغل گوش شما مرگ بر شما میگویند و شما ادعا میکنید با ملت ایران یک جان در دو قالباید!»
بنیاد میراث پاسارگاد به رسم هر ساله ی خود، امسال نیز، در آستانه ی بزرگترین و مهم ترین عید و جشن ایرانیان، نامی را برای سالی که از راه می رسد انتخاب و پیشنهاد می کند.
این انتخاب، چون همیشه، در چارچوب نگاهداری و نگاهبانی از میراث های فرهنگی و تاریخی انجام می گیرد و به پاس ارزش های کم نظیر میراث های فرهنگی ایرانزمین، در طول تاریخ، بوده است؛ میراث هایی که به دلیل بی توجهی و نادانی، فرهنگ ستیزی و یا تبعیض های فرهنگی در سایه مانده اند ومتاسفانه در دوران حکومت اسلامی بیشتر از همیشه در خطر ویرانی و یا نابودی قرار گرفته اند.
یکی از این میراث ها شخصیت های بزرگی هستند که به دلیل استثنایی بودن در حوزه های علمی، ادبی، و فرهنگی دهش های مهمی به تاریخ سرزمین ما و به جوامع بشری داشته اند و می توانند در «فهرست میراث ملی حافظه جهانی یونسکو» قرار گیرند.
امسال بنیاد میراث پاسارگاد، تصمیم گرفته است تا سال ۱۴۰۱ را به نام زرتشت بزرگ، فیلسوف، اندیشمند، و پیام آور نیکی ها نام گذاری کند.
تاریخ زاد روز «زرتشت سپنتمان» و یا محل دقیق زندگی او روشن نیست. پژوهشگرانی بر اساس شواهد زبانی و فرهنگی، می گویند او در هزاره دوم قبل از میلاد حضور داشته، و تاریخ نگارانی نیز او را معاصر کوروش بزرگ و داریوش اول می دانند. اما آن چه روشن به نظر می آید، این است که دین زرتشت از قرن ششم قبل از میلاد تا قرن هفتم پس از میلاد دین ایرانیان، و دین برخی از مردمان سرزمین های دیگر بوده است.
دین پژوهان اروپایی زرتشت را به دلیل آموزه های اخلاقی اش یک اصلاح گر مذهبی می دانند و معتقدند که او توانست بر ادیان دیگری چون یهودیت و اسلام، و به ویژه مسیحیت اثرات کاملا مشخصی بر جای گذارد.
در عین حال بسیاری از اندیشمندان و فلاسفه جهانی از زرتشت به عنوان اولین فیلسوف و متفکر جهان نام برده و او را تحسین کرده اند. او اولین کسی بود که قربانی کردن را، گناه، و نگاهبانی از طبیعت و آب و خاک و گیاه و حیوان را نوعی نیایش خواند.
بر کنار از همه ی این ها، آن چه که پشتوانه نامگذاری این سال شده، اثراتی است که آموزه های زرتشت مستقیم یا غیر مستقیم بر زندگی ایرانیان داشته است، اثراتی که بسیار بیش از اثرات یک مذهب و یا مرام می باشد.
اندیشه های زرتشت به عنوان یک فیلسوف، یک اندیشمند انسانمدار و یک شاعر و ادیب برزگ در زمانه خود، توانسته است زیر بنای فرهنگی را بسازد که ما اکنون به آن «فرهنگ ایرانی» می گوییم؛ فرهنگی که با همه ی قدمتی که دارد کاملا قابل به روز شدن بوده و هست. به همین دلیل اندیشه های زرتشت قرن های قرن در آثار فلاسفه، شعرا و اندیشمندان ایرانی حضور پیدا کرده و در دل و جان هر ایرانی با هر مذهب و مرام و بی مذهبی جای گرفته است؛ آنچنان که تا همین امروز و اکنون حتی هیچ مذهب و مرامی نتوانسته آن را ازمیان بردارد.
گوهر و ارزش فرهنگی که زرتشت به ما هدیه کرده بر این اصل مهم و امروزین استوار است که «انسان صاحب اراده و اختیار است؛ اختیار انتخاب بین بدی و نیکی، نور و تاریکی و شر و خیر» و با این تاکید که: شکست خوردن بدی ها و تاریکی ها به دست انسان اجتناب ناپذیر است.
و از دل این فرهنگ است که نوروز، مهرگان، یلدا، سده و اسپندگان و ده ها جشن دیگر زاییده شد؛ تا انسان مقاومی را بسازد که قرن ها مقابل سخت ترین رنج ها ایستادگی کرده و همچنان ایستادگی می کند.
بر تارک فرهنگی که زرتشت به ما هدیه کرده، کلامی زیبا و جادویی نوشته شده:« پندار نیک، گفتار نیک، کردار نیک» و در دستانش آتشی دارد برای روشنایی بخشیدن، و یافتن اندیشه های نو و تازه.
بنیاد میراث پاسارگاد،ضمن اعلام سال ۱۴۰۱، به نام زرتشت بزرگ، نوروز زیبای جهانی و سال نوی ایرانی را به همگان تبریک می گوید.
بیایید سال نو را به نام زرتشت بزرگ، و اندیشه ی انسانمدار و روشن او، آغاز کنیم و برای همه مردمان ایران و جهان سالی سرشار از صلح و آزادی و شادمانی آرزو کنیم.
چهار دهه کشتار در داخل و خارج کشور و فساد و خیانت نامش چیست؟ علیرضا نوریزاده نویسنده و روزنامهنگار پنج شنبه ۵ اسفند ۱۴۰۰ برابر با ۲۴ فِورِیه ۲۰۲۲ ۱۶:۰۰
رهبر، سرکوبگریهای وحشیانه بخشی از سپاه را در سرکوب جنبش سبز، با دادن اذن آتش به اختیار و هرچه میدزدی حلالت، پاداش داد- عکس از وبسایت خامنهای
سردبیر در مقاله خواندنیاش سئوال سادهای را مطرح کرده بود؛ اگر سپاه پاسداران سازمان تروریستی نیست پس چیست؟ درواقع درگیرودار مذاکرات برجام ۲، علی باقری، سرپرست تیم مذاکرهکننده جمهوری اسلامی و برادر داماد رهبر بهدفعات به رابط أتریشی اش با رابرت مالی مسئول آمریکائی پرونده ایران، گفته بود به ایشان بگویید اگر جناب رئیسجمهور سپاه را از فهرست سیاه و تروریستی بیرون آورد مشکلات طی دو روز حل میشود.
راستی اینهمه پافشاری برای تغییر صفت جامع، کامل و واقعی تروریست برای چیست؟ آیا سید علی خامنهای نمیداند تنها در دوران رهبری بیش از سه دهه او سپاه مبارکش در داخل و خارج کشور چه جنایتهایی را یا بهفرمان مستقیم حضرتش یا با جواز «آتش به اختیار» مرتکب شده است؟ جنایتهای سپاه را می توان به دو بخش تقسیم کرد؛ جنایتهای سپاه در داخل و خارج کشور و آلودگیهایش پس از پایان جنگ با عراق در یک سو و جنایتهایش پس از جنبش دانشجویی ۱۸ تیر ۱۳۷۸ در سوی دیگر.
در دوران خاتمی فرماندهی سپاه، (همینهایی که با شکمهای اغلب برآمده و آلودهدامانی مالی همچنان میبرند و میکشند و درجه و امتیاز میگیرند) در جریان ۱۸ تیر و اخطاریهای که برای خاتمی پس از دیدار ۲۵ تن از فرماندهان با خامنهای فرستاده شد، حضور خود را در مرکز تصمیمگیری نشان داد. ازآنپس سپاه با بهرهبرداری از وحشت خامنهای و نگرانی مافیای حوزه و بازار روزبهروز حضور خود را در همه صحنههای سیاسی، امنیتی، فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی و بهطور طبیعی نظامی گسترش داد و در جریان انتخابات هفتمین دوره مجلس سپاه توانست در پرتو ائتلاف با اصولگرایان جوان و به صحنه آوردن چهرههای پشت پرده ارگانهای امنیتی و اقتصادیاش بیش از ۹۰ کرسی در مجلس را تسخیر کند.
اما در انتخابات نهمین دوره ریاست جمهوری، سپاه نیز دچار اشتباه در محاسبه شد و درحالیکه بخش عمدهای از کادرها و فرماندهی سپاه در پشت سر سرتیپ محمدباقر قالیباف قرار گرفته بود (حضور مجتبی خامنهای در کنار قالیباف برای سپاه مسجل کرده بود که سید علی، نایب امام زمان نیز دعای پیروزی را در گوش سردار خوانده است) در هفته پایانی مبارزات انتخاباتی، فرماندهی سپاه ناچار شد که موضع عوض کند و نیروی خود را برای حمایت از احمدینژاد به میدان آورد. بااینهمه بعد از پیروزی احمدینژاد، سپاه با چند حرکت مهم بار دیگر موفق شد دامنه حکومت پادگانی را در همه سطوح و گسترهها توسعه دهد. مهم این بود که کنترل «اتاق فکر» رهبری را در دست و عایداتی بهجز بودجه دولتی در کیسه داشته باشد.
شکست احمدینژاد برای کنترل وزارت نفت و سرنگونی سعیدلو و صادق محصولی در مجلس آشکار کرد که پشت پرده توافق اصولی بین رهبری سپاه و سید علی آقا حاصل شده است و به برکت افزایش درآمد نفت، امکانات مالی دستگاه عدالتگستر دربار سلطان فقیه و تشکیلات بیحدومرز سپاه پاسداران و ارگانهایش افزایش خواهد یافت. سپاه در طول چهار سال نخست ریاست احمدینژاد عملا کنترل ۱۱ وزارتخانه، ۳۴ سفارت و کنسولگری و دفاتر فرهنگی در خارج، سه بانک، بورس تهران، ۸۹ واحد صنعتی بزرگ و متوسط، حداقل ۳۰ درصد از حوزه واردات را در دست گرفت. در همین مدت سپاه چهار قرارداد بزرگ نفت و گاز ازجمله دو مرحله از پروژه پارس جنوبی، ۱۴ قرارداد ساختوساز بزرگ (جادهسازی، بنای سد و مجتمع مسکونی) امضا کرد. سپاه با داشتن ۶۰ بندر غیرقانونی و بخشی از فرودگاههای پیام و امام خمینی، اقلامی از تولیدات صنعتی، برقی و الکترونیکی تا وسایل و تجهیزات خانه، مشروبات الکلی، سیگار، مواد مخدر، مواد خوراکی و… را به کشور وارد یا به خارج صادر میکرد و بخش اعظم تجارت با افغانستان، پاکستان، آسیای میانه، آذربایجان و بهویژه عراق در اختیار سپاه پاسداران بود.
سپاه پاسداران برای تسخیر آخرین سنگرهای قدرت همه نیروی خود را بسیج کرد و ازآنجاکه محمود احمدینژاد پس از نمک خوردن، نمکدان را شکسته بود، او نیز درنهایت به زیر کشیده شد. درواقع همینکه طرفداران او نتوانستند فهرست واحدی از نامزدهای مورد اعتماد برای شورای شهر تهران و ۲۰ شهر بزرگ که در تعیین سرنوشت انتخابات بعدی مجلس و سپس ریاست جمهوری نقش اساسی داشتند، ارائه دهند (چراکه عامل سپاه در تنظیم فهرستها علاوه بر همکاری نکردن، کارشکنی هم کرده است) گویای این حقیقت بود که سپاه با برنامهای متفاوت از احمدینژاد وارد کارزار انتخابات شده است. در دوران روحانی باج خوری سپاه در ابعاد گستردهتری ادامه یافت ضمن اینکه حضور رو به افزایشش در آشوبهای منطقهای از بیروت و دمشق گرفته تا افغانستان و یمن هم بسیار درآمدزا بود و هم زمینههای تبدیل شدن به یگانه قدرت مورد اعتماد رهبر رژیم را فراهم کرد.
سپاه ضامن استقرار نظام
تشکیل سپاه پاسداران بعد از انقلاب ناشی از دو تصور نهچندان دور از هم نزد ارکان اولیه نظام بود. (شخص خمینی با این دو تصویر بیگانه بود چون او جایگاه خود را در جامعه چنان بالا میدید که اصولا باور نداشت گروهی حتی در میان نظامیان بلندپایه کشور جرات کنند فکر براندازی نظام او را در سر بپروراند. (البته خواهم گفت چگونه این نگرش بعد از سفر شاه به آمریکا و گروگانگیری دیپلماتهای آمریکایی تغییر کرد.) تصور اول را کسانی چون دکتر ابراهیم یزدی، مجاهدین خلق و تا حدودی فدائیان که دربازی نبودند در سر داشتند. دکتر ابراهیم یزدی و تا حدی مرحوم منتظری بر این گمان بودند که باید ارتش شاهنشاهی را منحل کرد، اما خمینی با این کار موافق نبود و درعینحال کسانی مثل مهندس بازرگان، تیمسار ولیالله قرنی، دکتر دریادار مدنی، سرهنگ توکلی، تیمسار مسعودی و تیمسار ریاحی (نظامیان همراه انقلاب) و داریوش فروهر بهسختی با این نظر مخالف بودند.
طرح ایجاد یک نیروی موازی شبهنظامی متشکل از جوانان انقلابی که بافت ایدئولوژیک داشته باشد، در سومین روز پیروزی انقلاب که اولین جلسه شورای انقلاب بعد از سقوط رژیم سلطنتی بود به تصویب رسید و همان شب خمینی نیز با این فکر نظر موافق نشان داد بهشرط آنکه مراقبت کنند افراد ناصالح وارد نیرو نشوند و ماموریت نیرو نیز موقت و تا زمان استقرار نهادهای جدید و حکومت اسلامی باشد. نخستین گروه برای تشکیل سپاه، ترکیبی از بچه بازاریهای آشنا با سلاح و گروههای مسلح اسلامی مثل محسن رضایی، محسن رفیقدوست، مرتضی رضایی و سرباز فراری مثل غلامعلی رشید (سرباز جوانی که ارتش را رها کرد و به انقلابیها پیوست) و جوانان چپ اسلامی انقلابی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی (که از پیوند هفت گروه چریکی اسلامی کوچک مثل توحیدی، صف و گروه اباذر و… تشکیل شده بود) و بعضی از وارداتیها از عراق که همراه خمینی آمده بودند همانند عباس زمانی ابوشریف (که خط سیری از پاکستان تا لبنان و عراق داشت) و محمد خاتمی در آموزش نخستین واحدهای سپاه حاضر بودند.
جواد منصوری که بعدها در وزارت خارجه سفیر در پاکستان و چین شد، مامور تعلیم ایدئولوژیک سپاه شد و مدتی نیز موقتا فرماندهی را عهدهدار بود. (محمد خاتمی ابووفا که در عراق، کویت و لبنان حضور داشت، یک سال پیش سپاه قدس او را در عراق ربود و به ایران برد، انسان شریفی بود که با مشاهده اولین جنایتهای سپاه از ایران گریخت و رژیم معتقد است او طرح نخستین به قتل رساندن دکتر شاپور بختیار را لو داد. سالها پیش حزبالله او را در بیروت ربود و بعد از ماهها شکنجه تحویل سپاه داد. زمانی که پدر او مرحوم آیتالله خاتمی از دستگیری پسرش آگاه شد نزد خمینی رفت، عمامه بر زمین زد که اگر مویی از سرش بکنی با من و هزاران محب من و خاندانم روبرو میشوی. خمینی اورا از نجف میشناخت و آقامحسن، پسر بزرگ خاندان در نجف از شاگردانش بود، دستور آزادی محمد را که پای چوبه اعدام بود صادر کرد و محمد با کمک یاران آیتالله مرحوم سید محمد شیرازی از ایران گریخت، اما ۳۶ سال بعد بازهم به چنگ سپاه افتاد.)
تعدادی از تحصیلکردههای آمریکا و اروپا که بعضا راهشان به لبنان نیز کشیده شده بود نیز در نوشتن اساسنامه سپاه و راه انداختن تشکیلات نقش داشتند. روحانیون دوروبر خمینی مثل بهشتی، هاشمی رفسنجانی، موسوی اردبیلی، باهنر و خامنهای که از ابتدا در اندیشه تسخیر قلعه قدرت و برقراری حکومت آخوندی بودند اعتقاد داشتند بدون داشتن نیروی نظامی نمیتوانند هدف خود را عملی سازند و زمانی که فکر تشکیل یک نیروی گارد ویژه شبهنظامی در شورای انقلاب مطرح شد، آنها ضمن حمایت کامل از این فکر بر جنبه ایدئولوژیک کار اصرار کردند؛ یعنی اینکه حتما باید در گزینش افراد قبل از توجه به کارآمدی نظامی، دانش و هوش، به ایمان و وفاداری آنها به نظام توجه داشت و بنابراین تعدادی از طلبهها، بچه آخوندها و گروه پاسداران اولیه خمینی و مدرسه رفاه نیز وارد سپاه شدند.
سالها پیش دوست گرامی، دکتر محسن سازگارا در نوشتهای در رابطه با نقش خود و شمار دیگری از جوانان تحصیلکرده (بعضا مثل خود او عضو انجمنهای اسلامی دانشجویان در خارج از کشور) در عملی شدن فکر ایجاد یک گارد ملی اسلامی بعد از انقلاب در کنار ارتش به تفصیل سخن گفت. درواقع سازگارا و دوستانش با همان نگرش دکتر یزدی در اندیشه ایجاد تشکیلاتی شبهنظامی بودند که بتواند انقلاب را در برابر تهدیدهای احتمالی خارجی و داخلی حفظ کند. اما در جریان تشکیل سپاه و بعدا هدایت آن، کار به دست دیگران افتاد و حداقل در مرحله نخست و تا زمان جنگ ایران و عراق، این سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی بود که توانست دیگران (ازجمله ابوشریف و گروهش که شماری از اعضای حزب ملل اسلامی و آموزش دیدگان جنبش فتح در لبنان در میانشان دیده میشدند) را کنار بزند. محسن رضایی در آن تاریخ از سران سازمان مجاهدین انقلاب بود ولی زمانی که نخست به فرماندهی اطلاعات سپاه و سپس فرماندهی سپاه رسید، ارتباط خود را با سازمان مجاهدین انقلاب به کلی قطع کرد.
سپاه در مقام ساواک
ازآنجاکه با تصویب لایحه انحلال ساواک در دولت دکتر شاپور بختیار و سپس پیروزی انقلاب عملا سازمان اطلاعات و امنیت کشور ازهمپاشیده بود. در هفتههای نخست پیروزی انقلاب هیئت مامور رسیدگی به اسناد ساواک (غرضی، استاندار خوزستان و وزیر نفت و پست و تلگراف اسبق، برادر مهندس صباغیان، معاون نخستوزیر موقت انقلاب از اعضای این هیئت بودند) تنها در اندیشه جدا کردن اسناد مربوط به همکاریهای بعضی از روحانیان و انقلابیهای مسلمان با ساواک بودند و نیز اسنادی را که علیه گروههای رقیب بود (مثل ارتباط شماری از تودهایها، مجاهدین و ملی-مذهبیها با ساواک) خارج میکردند تا بعدها از آن شمشیری برای ضربه زدن به رقبا بسازند .(چنانکه در جریان نخستین انتخابات مجلس بعد از انقلاب تنی چند از چپیها و ملی-مذهبیها به اعتبار همکاری با ساواک رد صلاحیت شدند و یکیشان، مرحوم ابوالفضل قاسمی نیز پس از پیروزی در انتخابات با رد اعتبارنامه و سپس زندان روبرو شد).
دولت انقلاب بر آن بود تا سازمان اطلاعات و امنیت ملی را در جایگاه ساواک قرار دهد و ساواما تاسیس شد، اما در عمل تا زمانی که بعضی از کارمندان اداره هشتم و تشکیلات ضد جاسوسی ساواک پیشین به کار دعوت شدند و بعضی از بخشهای ساواک احیا شد، بار جمعآوری اطلاعات و برخورد با مخالفان بر عهده سپاه گذاشته شد. اطلاعات سپاه نخست تحت ریاست محسن رضایی و سپس یک رضایی دیگر (مرتضی که امروز از قارونهای سپاه است) بهسرعت برپا شد و تعدادی از جوانان انقلابی ازجمله زندان دیدههای دیروز و جداشدگان از سازمان مجاهدین خلق و گروههای چریکی کوچک اسلامی جذب این تشکیلات شدند.
بدون شک مسئولیت اطلاعات سپاه و نقشی که اطلاعات سپاه در برخورد با رقبا و مخالفان و کشف و خنثی کردن چند طرح علیه نظام و سپس برخورد خونین با مجاهدین خلق داشت در تحول سپاه از یک گارد شبهنظامی برای حفاظت از شخصیتهای نظام به یک نیروی نظامی قدرتمند نقش اساسی داشت، ضمن اینکه با شروع جنگ، سپاه با ازجانگذشتگی و ایثار جوانانی که بهشتاب عازم جبههها شده بودند، توانست بر ناتوانی نظامی خود غلبه کند و در مراحلی اداره بعضی از عملیاتها را در دست گیرد. بااینهمه سپاه تا تصویب قانون همعرضیاش با ارتش و برقراری درجات نظامی در مرحله بعد، نهتنها بار سیاسی نداشت بلکه مداخلههای گاهبهگاه بعضی از فرماندهانش در بازیهای سیاسی به جوانمرگی آنها منجر میشد. از سوی دیگر بعد از تشکیل وزارت اطلاعات و امنیت (که قانون تاسیس آن را سعید حجاریان، شاهچراغی، علی ربیعی و خسرو تهرانی نوشتند) عملا اطلاعات سپاه تابعی از تشکیلات امنیتی کل یعنی وزارت اطلاعات بود و مسئولیت اطلاعات سپاه تا ۹۰ درصد در جبههها، پشت جبهه و داخل عراق خلاصه میشد.
ذهنیت امنیتی ـ نظامی رهبر
سید علی خامنهای برخلاف خمینی که تا آخرین لحظه عمر تکیه بر تودهها، جاذبه مذهبی و شخصیت خود داشت، چون نه جایگاه دینی و انقلابی خمینی را داشت و نه ازنظر شخصیتی دارای اعتمادبهنفس خمینی و قدرت و جاذبه او بود، تکیهگاه خود را روی دو محور امنیتی و نظامی قرار داد. با رفتن خمینی و آمدن خامنهای ورود دو تن از معاونان وزارت اطلاعات (محمدی گلپایگانی و اصغر حجازی) به دفتر رهبری و احراز بالاترین مقام در دفتر او، نخستین نشانه تغییر تکیهگاهها بود. رهبر جمهوری اسلامی که در دوران نمایندگی خمینی در وزارت دفاع و سپس دوران ریاست جمهوریاش روابط نزدیکی با ارتشیها برقرار کرده بود و شماری از ارتشیها ازجمله علی صیاد شیرازی، قاسم علی ظهیرنژاد، حسن سعدی حسنی، علی شهبازی، محمد سلیمی و… دارای روابطی بسیار نزدیک با او بودند در مقام ولایت عظما در یک چرخش ۱۸۰ درجهای دل به سپاه بست و به تحبیب و تقدیر از فرماندهان سپاه پرداخت.
در این مرحله مرتضی رضایی، محسن رضایی، محمدباقر ذوالقدر، غلامعلی رشید، علیرضا افشار، سیفاللهی، ایزدی، حسین علائی، احمد وحید، احمدی موسوی در کنار سرلشکر بسیجی دامپزشک و علی شمخانی (که اولین سپاهی بود که با درجه دریاداری فرماندهی نیروی دریایی ارتش را عهدهدار شد) و در مرحله بعد از انتخاب رفسنجانی در دوره دوم ریاستجمهوریاش، قالیباف و سردار حجازی، فرمانده بسیج و قاسم سلیمانی، فرمانده سپاه قدس به جمع حاضران جلسههای پنجشنبهشب خامنهای پیوستند. جلساتی که در ساعت آخر با خروج غیرنظامیها و پیوستن چند چهره امنیتی (سعید امامی، مصطفی پورمحمدی و اصغر حجازی و بعد از جریان قتلهای زنجیرهای و از بین رفتن سعید امامی، مدتی دری نجفآبادی، جواد آزاده، سپس ایروانی، محسنی اژهای و البته مجتبی خامنهای و محمدی گلپایگانی) با عنوان «اتاق فکر رهبری» نامیده شد.
سپاه بعد از جنگ و مرگ خمینی و لقب تیمساری گرفتن ۹۰ تن از فرماندهانش و همدلی و همکاری کامل وزیر اسبق اطلاعات، علی فلاحیان با سپاه و ارگانهایش و ماموریتهای تصفیه سران و فعالان گروههای مخالف در خارج، میخ خود را بر زمین کوبید. بدون نفی نقش هاشمی رفسنجانی در روند سرکوبها و قتلها در داخل و خارج کشور، امروز کاملا آشکار شده است که سپاه و دستگاه اطلاعاتش در قتل زندهیاد دکتر عبدالرحمن قاسملو که در حال مذاکره با نمایندگان رفسنجانی بود و دکتر شاپور بختیار در شرایطی که فرانسوا میتران، رئیسجمهوری فرانسه برنامه سفر خود به تهران را اعلام کرده بود، بدون مشورت با رئیسجمهوری وقت و با کسب اذن بهصورت مستقیم از رهبر عمل کرده است. فلاحیان که ظاهرا خود را بیاطلاع نشان داده بود، بعدها مطابق اعترافات سعید امامی و اکبر خوش کوشک و مرتضی قبه، در تمام مراحل طرحریزی و اجرای ترورهای مورداشاره، مشارکت مستقیم داشت. طرح دیگری نیز که اطلاعات سپاه و وزارت اطلاعات بدون اطلاع دولت انجام داد و رفسنجانی نیز بعد از قتلهای زنجیرهای به آن اشاره کرد، موضوع انتقال یک خمپارهانداز بزرگ به بلژیک برای ارسال آن به آلمان یا فرانسه برای حمله به ستاد مجاهدین خلق بود.
بعد از دوم خرداد، فرماندهی سپاه که با شگفتی رای دادن ۹۰ درصد از سپاهیان را به نفع خاتمی شاهد بود در برابر ملامت و توبیخ خامنهای به چارهجویی نشست و به این نتیجه رسید که زمان ورود سپاه به میدان سیاست و تشکیل یک بازوی مردمی قدرتمند که بتواند در کارزارهای سیاسی نقطهنظرهای فرماندهی و رهبری را عملی سازد، فرا رسیده است. همزمان خاتمی و اصلاحطلبان با بایکوت کردن محسن رضایی باعث شدند از فرماندهی کنار بکشد و جای خود را به یحیی رحیم صفوی بدهد که هم در میان بچههای سپاه محبوبتر بود و هم حساسیتهایی که درباره محسن رضایی وجود داشت در رابطه با او به چشم نمیخورد. در رابطه با بازوی مردمی پرتوان، فرماندهان سپاه در هماهنگی با حسن فیروزآبادی و غلامعلی رشید و عبدالله نجفی در ستاد کل نیروهای مسلح، نخست بخشی از نیروهای کادر بسیج را با برگزاری دورههای آموزش سیاسی و امنیتی برای ایفای نقش تازه خود آماده کردند. بخش دیگری از بسیجیها در مرحله بعدی مانند زنبورهای کارگر کندوی قدرت در دو نقش سرکوبگر و وحشتآفرین، سیاهی لشگر قدرت ظاهر شدند.
سپاه بعد از جنبش سبز
رهبر رژیم، سرکوبگریهای وحشیانه بخشی از سپاه را در سرکوب جنبش سبز، با دادن اذن آتش به اختیار و هرچه میدزدی حلالت، پاداش داد. از آن پس در خیزشهای دی و آبانماه سپاه ذرهای شرافت در کشتن فرزندان وطنش نشان نداد و بعد در مشهد، خوزستان و اصفهان مانند مغولها آمدند، کشتند، سوختند و بردند، اما ماندهاند تا آرزوی خامنهای را در تاجگذاری مجتبی، تحقق بخشند.
برای بررسی جنایات سپاه در خارج از مرزهای ایران؛ باید مقالهای دیگر نوشت. تنها به این مختصر بسنده میکنم که از سال ۱۹۸۲ هزاران لبنانی، فلسطینی، آمریکایی و فرانسوی و … قربانیان سپاه و وابستگان رژیم و در راس آنها حزبالله بودهاند. فقط رفیق حریری را به یاد آورید که قاسم سلیمانی، عماد مغنیه (تروریستی که در دمشق به قتل رسید)، غازی کنعان (وزیر کشور سوریه که او را خودکشی کردند)، آصف شوکت (شوهر خواهر بشار اسد که در انفجار انتحاری کشته شد) و احمد جبرئیل (فرمانده جبهه خلق فرماندهی عمومی) طراحان و مجریان قتل او بودند. قتلها، آدمرباییها در کویت و سوءقصد به امیر اسبق این کشور، هزاران کشته در عراق از نظامیان آمریکایی تا خلبانان، نظامیان، دولتمردان و رهبران مذهبی، قربانیان سپاه قدس و اطلاعات سپاه شدند و حالا به وضع مصیبتبار یمن بنگرید؛ اگر سپاه در یمن حضور نداشت سالها بود طرح صلح کویتیها به نتیجه رسیده بود و امروز یمن با یک حکومت ائتلافی و کمکهای عربستان سعودی، امارات و کویت وارد سالهای سازندگی شده بود.
سپاه و اطلاعاتش و در چند مورد وزارت اطلاعات، دهها شخصیت ایرانی را در سالهای گذشته در خارج از کشور به وحشیترین شکل به قتل رساندهاند. آیا دلایل دیگری برای تروریست بودن سپاه میخواهید؟ باشد برای وقتی دیگر. اما یک سئوال بیپاسخ میماند که این عشق یکطرفه دولت آمریکا به جمهوری ولایتفقیه از کجا منشا گرفته است؟ فقط فکر کنید اگر هر رژیم دیگری در منطقه و جهان بهاندازه جمهوری ولایتفقیه، آمریکایی کشته و ربوده بود و به اعتبار و حیثیتش با همان گروگانگیری دیپلماتهایش ضربه زده بود، آیا امروز درصحنه حضور داشت؟ آیا صدام حسین و معمر قذافی شهروندان آمریکایی را کشته یا به گروگان گرفته بودند که چنان سرنوشت شومی را ایالات متحده برایشان رقم زد؟ من در حیرتم شما چطور؟
مدیر پایگاه میراث جهانی تخت جمشید گفت: «مرکز پژوهشهای کتیبهشناسی پایگاه میراث جهانی تخت جمشید که به منظور مستندنگاری و بررسی مجدد این آثار تشکیل شده است، با همکاری دیگر کارشناسان تلاش میکند به زودی بخش بزرگی از این میراث زبانی را (بویژه کتیبهها و الواح میخی) را آماده انتشار کنند.». که البته ممکن است چون آثار دیگری که انتشارشان را وعده داده بودند؛ به فراموشی سپرده شود.
نسخه فارسی این کتیبه بهمن ماه ۱۳۴۵ خورشیدی در شمال تخت جمشید، و در کنار جاده کشف و توسط زنده یاد بدالزمان قریب استاد رشته زبانهای باستانی دانشگاه شیراز مطالعه و منتشر شد. در آنزمان خبرنگاران می توانستند شاهد این کشفیات و در جریان نتیجه به دست آمده خوانش آن ها باشند.
در پی کشف روز گذشته؛ سهیل دلشاد، متخصص زبان های باستانی گفت: بخش بزرگی از متن این کتیبه در حقیقت یک نسخه از کتیبه داریوش بر روی آرامگاه وی در نقش رستم (در دو طرف ورودی آرامگاه) است و قطعاتی از این کتیبه در دوران کاوشهای «هرتسفلد» در محوطه موسوم به «فرتهداران» کشف گردیده بود.
دلشاد گفت: «وجود تعداد بالا و متنوعی از قطعات حاوی خط میخی از دوران هخامنشی و پیشا هخامنشی در مخزن موزه تخت جمشید و همچنین وجود کتیبههای متنوع از دوران هخامنشی تا معاصر در سرتاسر محوطههای تخت جمشید و نقش رستم، این مجموعه را تبدیل به یکی از غنیترین مجموعههای دنیا از نقطه نظر کتیبهشناسی نموده است».
متاسفانه همانطور که بارها گفته ایم، در دو سه دهه گذشته، وضعیت این یافته های میراث فرهنگی و تاریخی سرزمین مان روشن نیست. یعنی از آنجا که خبرنگاران و کلا مردمان ایران نه این کشفیات را می بینند و نه می دانند که نتیجه خوانش های روی آن ها چیست، از سرنوشت این اموال با ارزشی که متعلق به خود آنهاست کاملا بی خبر بوده اند
دیری نمیپاید که این رژیم با شورش و قیامهای مردمی مواجه میشود
عبدالرحمن الراشد
چهارشنبه ۴ اسفند ۱۴۰۰ برابر با ۲۳ فِورِیه ۲۰۲۲ ۳:۱۵
حتی پایان تحریمهای غرب نمیتواند جمهوری اسلامی را از وضعیت دشوار کنونی نجات دهد
هرچند تهران درباره پیروزی در مذاکرات وین بزرگنمایی میکند، حقایق فراوانی وجود دارند که خلاف این ادعا را ثابت میکنند. در تابستان سال ۲۰۱۵، جمهوری اسلامی ایران از فرط شادی و خوشحالی دستافشانی و پایکوبی میکرد و محمد جواد ظریف، وزیر امور خارجه وقتش، عکس معروفی داشت که او را در بالکن یک ساختمان نشان میداد که سند برجام را در دست داشت و شادیکنان به بیرون نگاه میکرد. اما از آن زمان به بعد، اتفاقهای بسیاری رخ داد که مهمترین آنها زیانهای مالی هنگفت و بیسابقهای بود که جمهوری اسلامی ناگزیر به تحمل آنها شد.
به دنبال امضای برجام، رژیم ایران بیش از ۱۲۰ میلیارد دلار از پولهای بلوکهشده از زمان شاه را که در بانکهای سوییس و آمریکا نگهداری میشدند، همراه با بهره آنها دریافت کرد؛ اما قاسم سلیمانی، فرمانده سپاه قدس و رهبر پروژه نظامی جمهوری اسلامی ایران در خارج از کشور، با هزینه کردن این مبلغ هنگفت در جنگهای سوریه، لبنان و یمن، دهها هزار مزدور جنگی افغان، عراقی، لبنانی و غیره را برای جنگ استخدام کرد. پس از تمام شدن این دلارها، سلیمانی ناگزیر شد برای تامین هزینه عملیات نظامی در سوریه و نقاط دیگر منطقه از عراقیها باجخواهی کند.
خسارتهای جمهوری اسلامی ایران همینجا به پایان نرسید؛ زیرا دونالد ترامپ، رئیسجمهوری پیشین آمریکا، به محض ورود به کاخ سفید از برجام خارج شد و نسبت به تحریمهای قبل از توافق هستهای علیه ایران، تحریمهای سختتری اعمال کرد. در نتیجه، رژیم جمهوری اسلامی در مدت پنج سال گذشته از دستیابی به ۲۰۰ میلیارد دلار دیگر نیز محروم شد؛ در صورتی که تهران میتوانست میزان تولید و صادرات نفت را افزایش دهد، صادرات نفت ایران به یک چهارم کاهش یافت و تهران ناگزیر شد نفت را با هزینه بسیاری بالایی به خارج انتقال دهد و آن را در ازای بهایی بسیار اندکی بفروشد.
علاوه بر آن، مذاکرهکنندگان ایرانی نتوانستند غرامت زیانهای ناشی از تحریمها را بهعنوان شرط بازگشت به برجام به دست آورند. از سوی دیگر، تلاشهای بینالمللی بهمنظور وادار کردن ایران به گسترش چارچوب توافق و الزام این کشور به توقف فعالیتهای نظامی و خرابکارانه منطقهای آن نیز با شکست مواجه شد. قابل ذکر است که مسائل پیشنهادشده در اصل در توافق قبلی نبودند و درج آنها در پیشنویس توافق جدید به درخواست کشورهای منطقه مطرح شد. در نتیجه، میتوان گفت که صحبت ایران از دستیابی به پیروزی، با واقعیت اوضاع مغایر است و تنها در محدوده هیاهو و تبلیغات خلاصه میشود.
جمهوری اسلامی در طول چند دهه گذشته همواره از تبلیغات بهعنوان سلاح مهم و عامل تاثیرگذار در راستای رسیدن به اهداف راهبردی خود استفاده کرده است. دستگاه تبلیغاتی رژیم تهران آنچنان گسترده است که دستاوردهای تخیلی ایران در ذهن بسیاری از مردم منطقه بهعنوان واقعیت عینی جا گرفته است. جمهوری اسلامی ایران خود را برای هوادارانش بهعنوان یک نظام فراگیر مردمی، یک پروژه عادلانه، یک کشور دموکراتیک، یک رهبر اسلامی، دژی تسخیرناپذیر در مقابله با استکبار آمریکا و آزادکننده قدس و فلسطین معرفی کرده است.
با گذشت زمان، پرده از روی ادعاهای واهی و طرحهای اغراقآمیز رژیم ایران کنار رفت و جمهوری اسلامی بسیاری از هواداران منطقهای خود را از دست داد؛ در حالی که در آغاز انقلاب، احزاب و گروههای بسیاری در منطقه از جمله احزاب چپگرای عربی، ملیگرایان ناصری، ناسیونالیستها و حتی احزاب اسلامگرا به حمایت از رژیم ایران تمایل داشتند. امروز اغلب گروههای یادشده ایران را یک نظام فرقهای افراطی با برنامههای توسعهطلبانه منطقهای میبینند. علاوه بر آن، تصویری که جمهوری اسلامی ایران از خود بهعنوان حامی مستضعفان ارائه کرده بود و برخی تودههای مردمی عرب آن را دولتی متعهد به دفاع از اهداف عادلانه مانند مسئله فلسطین میدیدند، نیز از دست داد.
نخستین اقدامی که ماهیت اصلی رژیم جمهوری اسلامی ایران را آشکار کرد، حمایت آن از شبهنظامیان فرقهای در عراق بود که ملت عراق را قتلعام کردند. سپس مشخص شد که رژیم ایران در برنامهریزی و ترور رهبران لبنانی از جمله رفیق حریری نیز نقش داشته است؛ اما بزرگترین اقدامی که چهره واقعی رژیم تهران را پیش چشم میلیونها تن از اعراب آشکار کرد و به انزجار و نفرت منجر شد، نقش مستقیم جمهوری اسلامی در بحران جنگ سوریه و کشتار بیش از نیم میلیون شهروند سوری در آن کشور بود.
ادامه سیاست فرقهگرایانه تهران تنها به از دست دادن همگرایی تودههای مردمی دوردست منجر نشد، بلکه جامعه شیعه را نیز به شورش علیه سیاستهای تهران واداشت؛ بهویژه اینکه گروههای شیعه معتقد بودند وفاداری آنها به رژیم جمهوری اسلامی ایران تضمینی برای آنها نخواهد بود. به همین دلیل، صدای اعتراضها و مخالفت روشنفکران شیعه در لبنان، عراق و کشورهای حوزه خلیج فارس علیه رژیم ایران و گروههای وابسته به آن در منطقه بلند شد.
در عراق، شیعیان علیه گروههای عراقی وفادار به جمهوری اسلامی ایران به مخالفت برخاستند و به مبارزه علیه آنها ادامه میدهند. در لبنان نیز خانوادههای هزاران شهروند جوان لبنانی که در جنگهای ایران در سوریه و یمن کشته شدند، سرانجام این واقعیت تلخ را دریافتند که حزبالله و ایران با زندگی فرزندان آنها معامله میکنند؛ علاوه بر اینکه رژیم جمهوری اسلامی حتی در داخل ایران هم بهشدت منفور است.
رژیم ایران بهرغم رویارویی با بحران شدید مالی و اقتصادی، حمایت مالی حزبالله و رساندن کمکها، پرداخت غرامتها و دیههای این سازمان لبنانی را هرگز متوقف نکرد و در بخشهای مختلف اقتصادی و تجاری نیز به حمایت حزبالله و متحدان آن در منطقه ادامه داد. به همین دلیل، بهصراحت میتوان گفت که جمهوری اسلامی درخشش، نفوذ و تواناییهای خود را از دست داده است و حتی پایان تحریمهای غرب نمیتواند جمهوری اسلامی را از وضعیت دشوار کنونی نجات دهد و دیری نمیپاید که این رژیم در داخل و خارج از کشور خود با شورش و قیامهای مردمی مواجه میشود و میلیون تن از مردم ایران که نفرت و انزجارشان از جمهوری اسلامی پیوسته در حال افزایش است، علیه آن قیام خواهند کرد.
در حالی که برجام به روزهای پایانی خود نزدیک میشود و تمامی شواهد حاکی از دستیابی قریبالوقوع توافق بین ایران و کشورهای غربی است، اصولگرایان مجلس که بیشتر افرادی گوش به فرمان نهاد رهبری هستند در حرکتی که بیشتر واکنشی به بیانیه نمایندگان جمهوریخواه کنگره امریکا میباشد و بیشتر به افزایش چانه زنی در مذاکرات وین می باشد با صدور بیانیهای، از رییسی خواستار آن شدند که آمریکا و سه کشور اروپایی به ملت ایران تعهد دهند که تحریمها علیه ملت ایران به بهانههای واهی هستهای، تروریسم، موشکی و حقوق بشر را لغو خواهند کرد. در این بیانیه تاکید شده که کشورهای اروپایی و امریکا باید به ایران تعهد دهند که تحریمهای آیسا، کاتسا و U-Turn که مربوط به معاملات تحریم دلاری است را لغو خواهند کرد.
در این بیانیه همچنین ازوی خواستهاند که تمامی اقدامات برای لغو تمامی تحریمها را انجام دهد. در این بیانیه تاکید شده است که دولت آمریکا و سایر کشورهای غربی باید تضمین دهند که از برجام خارج نمیشوند و همچنین از مکانیسم ماشه استفاده نخواهند کرد. در بیانیه تاکید شده است که دولت جمهوری اسلامی موظف است انجام تعهدات از سوی طرف غربی در لغو تحریمها به ویژه تحریمهای نفتی و بانکی و برگشت پول صادرات ایران به صورت بانکی و بدون هیچ مشکلی را به مجلس گزارش کند و در صورت تایید و تصویب مجلس، میتواند نسبت به گامهای کاهشی در زمینه هستهای اقدام نماید.
این اظهارات در حالی عنوان میشود که بارها تاکید شده است که مذاکرات فقط در چارچوب برجام و فعالیتهای هستهای جمهوری اسلامی ایران انجام خواهند شد و در صورت لغو تحریمها هم تنها تحریمهایی مدنظر قرار خواهند داشت که مربوط به محدودیتهای هستهای باشند و مذاکراتی در خصوص لغو دیگر تحریمهای ایران انجام نخواهند شد. اصولا در خواست نمایندگان از جمله رفع تحریم دلار امریکا حتی در توافق نخست برجام نیز عملیاتی نشد .
علاوه براین قبل از روی کار آمدن دولت ابراهیم رئیسی هم یکی از مناقشهآمیزترین بحثها در مذاکرات، موضوع لغو تحریم اشخاصی بود که نه به واسطهی پروندهی هستهای، بلکه به دلایل حقوق بشری در لیست تحریمهای ایالات متحده امریکا قرار گرفته بودند. برخی کارشناسان ادعا میکردند که دلیل توقف و کندی مذاکرات در ماههای گذشته در دولت ابراهیم رئیسی اصرار جمهوری اسلامی برای لغو تحریم این اشخاص و مقاومت امریکا برای لغو تحریمهای این اشخاص است که ابراهیم رئیسی هم در بین آنها قرار دارد. اما امریکا بارها تاکید کرده است که در صورت لغو تحریمها، این تحریمها فقط شامل تحریمهای هستهای خواهد بود و لغو تحریمهای حقوق بشری مستلزم اقدامات و مذاکرات دیگری خواهد بود.
این اظهارات و صدور این بیانیه از طرف مجلس بیش از هرچیز نشاندهندهی این موضوع است که مجلسیها کمترین اطلاعی در خصوص فرایندهای رفتار دیپلماتیک در سطح بینالمللی ندارند و به این نکته بدیهی توجه ندارند که لغو تحریمهای حقوق بشری و همچنین تحریمهای اقتصادی که طی ۴۰ سال اخیر علیه جمهوری اسلامی ایران وضع شده در قالب مذاکرات برجامی که تنها به موضوعات و مسائل مرتبط با هستهای میپردازد، امکانپذیر نیست.
جمهوری اسلامی همواره این تصور را دارد که در حوزهی روابط بینالمللی و روابط دیپلماتیک و سیاسی با دیگر کشورها میتواند تنها دریافتکنندهی امتیازات باشد و بدون اینکه از مواضع خود کوتاه بیاید، یا حاضر باشد امتیازاتی را به طرفهای مقابل بدهد، تنها امتیازاتی را از طرف مقابل کسب کنند .
علیرغم این تبلیغات اما به نظر میرسد فرایند انجام توافق رو به جلو میباشد . و علیرغم شعارهایی که جمهوری اسلامی داده است در بسیاری از مسائل عقب نشینی کرده اند و انجام توافق عملی تر شده است . جمهوری اسلامی بدون انجام توافق در سال اینده با بحرانهای جدی روبرو خواهد بود که مایلند این توافق قبل از عید عملیاتی شود .
گفته میشود نهادهای اصولکرا همچنین در صدد توجیه هواداران خود برامده اند که شعارهای قبلی انها علیه برجام کاملا خنثی شود . هر چند رهبر جمهوری اسلامی مدعی شد که برجام اشکال داشته ولی نگفت در توافق جدید چه کاری میخواهند انجام دهند که اشکالات قبل را نداشته باشد .
دوشنبه ٢١ فوریه ٢٠٢٢ مطابق با ٢ اسفند ١۴٠٠ روز جهانی زبان مادری است. امروز بخش هایی از کنفرانس یونسکو در مورد اهمیت زبان مادری را به صورت زنده مشاهده کردم که در آن مسئولین سازمان ملل متحد و متخصصین از کشورهای مختلف حول محور تم امسال که درباره چالش ها و فرصت ها در استفاده از تکنولوژی مدرن برای آموزش چند زبانه بود صحبت کردند.
در حالی که همه کارشناسان در مورد حق آموزش و یادگیری زبان مادری اتفاق نظر دارند, اما متاسفانه جمهوری اسلامی حق آموزش زبان مادری را نه تنها به رسمیت نمی شناسد, بلکه با دیده تهدید و چالش امنیتی به آن می نگرد. شوربختانه برخی از هموطنان نیز همسو با سیاست های تبعیض گرایانه جمهوری اسلامی در چنین روزی در توجیه سیاست های حذفی و تبعیضی تحت عناوینی نظیر “ایرانگرا” و غیره قلم فرسایی می کنند و با نفی سیاست های سازمان ملل متحد جانب جمهوری اسلامی را می گیرند. یعنی در حقیقت برای جمهوری اسلامی کاسه داغ تر از آش می شوند. این در حالیست که سال پیش در چنین روزی حتی خبرگزاری رسمی جمهوری اسلامی (ایرنا) چنین نوشت: “زبان مادری به ما میگوید نمیتوان پهنههای فرهنگی را در چارچوب قوانین سیاسی محدود کرد و سرزمینها را نمیتوان در قالب کلمات محصور داشت، از این رو از میان رفتن زبان مادری، نابودی یک فرهنگ را رقم خواهد زد. در بسیاری از فرهنگها، در تاریخ، ادبیات و اسطوره، مادر معادل سرزمین در نظر گرفته شده است، مادری که رشد کودک به او بستگی دارد. سرزمین مادری، زبان مادری و کهن الگوی مادر، همواره بخش بزرگی شناخت هویت فردی را شکل داده است. این تفکر که از دوره مادرسالاری، یعنی بیش از ۸هزار سال پیش باقی مانده، هنوز هم یکی از مهم ترین ارکان فرهنگی تمدنهای گوناگون است که حتی مرزبندیهای سیاسی امروز، نتوانسته از آن عبور کند”.
شوربختانه، در ایران تک صدایی و تک زبانی مطالبهء بر حق برای خواندن و نوشتن و آموزش زبان مادری در کنار زبان رسمی کشور یعنی فارسی را “خواستهء دشمن روی گسل های قومی و در راستای تجزیهء ایران” قلمداد کرده و با نگاه امنیتی و سرکوبگرانه آن را به حاشیه می رانند. برخی از هموطنان “دلواپس” از درک این حقیقت ساده عاجز هستند که زبان مادری هر کسی برای او “شکر” است؛ و این حلاوت مختص زبان فارسی نیست که فقط آن را پاس بداریم و بقیه زبانها را زاپاس..
آموزش و تدریس زبان مادری نه تنها به مثابه یک حق طبیعی و مسلم انسان، بلکه به عنوان اساسی ترین وسیله ارتباط انسان و موثرترین واسطه کـُنش و واکـُنش او با محیط خویش می باشد. ترقی و پیشرفت انسان ها و جوامع آنها ارتباط کاملاً مستقیم با توانایی آنها در تحصیل دانش و آموختن علم از گهواره تا گور دارد. متأسفانه فرزندان بلوچ و اقوام دیگر آموزش ابتدایی را نه تنها با نابرابری زبانی (در مقایسه با فارس زبانان) آغاز می کنند که قبل از فراگرفتن نوشتن و خواندن، ناچارند زبان مادری جدیدی را یاد بگیرند بلکه، وحشتناک تر از آن، با کم داشت و کاستی های فراوان در عدم وجود تسهیلات آموزشی، مدرسه مناسب، معلم و امکانات مالی و غیره روبرو هستند. این عدم توازن دوگانه و تبعیضات چند لایه باعث تولید رقابت نابرابر و ستم مضاعف و بروز نارضایتی و شکاف های عمیق در بدنهء جامعه و “هویت ملی” می شود. اکثریت فرزندان هموطنان فارس زبان در تهران، مشهد، کرمان، شیراز، اصفهان و یزد و صدها شهر دیگر با امکانات نسبی بسیار فراوان آموزش و پرورش را به زبان مادری خود آغاز میکنند. چالش بزرگ فرزندان این هموطنان یاد گرفتن نوشتن الفباء و خواندن است و بس. اما در بلوچستان و مناطق اتنیکی علاوه بر فراگیری حروف الفبا و اعداد، یاد گرفتن زبان جدیدی به نام زبان فارسی نیز مطرح است.
اصل ۱۵ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران می گوید:” زبان و خط رسمی و مشترک مردم ایران فارسی است. اسناد و مکاتبات و متون رسمی و کتب درسی باید با این زبان و خط باشد ولی استفاده از زبانهای محلی و قومی در مطبوعات و رسانههای گروهی و تدریس ادبیات آنها در مدارس، در کنار زبان فارسی آزاد است”. حال من در عجبم که چرا جمهوری اسلامی و عوامل برون مرزی آن نه تنها با میثاق های بین المللی مخالف هستند, بلکه مخالف قانون اساسی خودشان نیز هستند.
-جمیله علمالهدی، همسر ابراهیم رئیسی در یک گام جاه طلبانه قصددارد که نقش بانوی اول همسر رییس جمهور را که عملا در جمهوری اسلامی در سالهای گذشته بخاطر در حاشیه بودن همسران رییس جمهور بر مبنای الگوی میشل اوباما بانوی سابق اول امریکا احیا کند . او الته چنین نقشی را مدتهاست در خفا دارد اجرا می کند او از هما ن زمان به قدرت رسیدن رییسی با گرفتن دفتری در شمال شهر و با همراهی داماداش که اقای نیلی میباشد سعی کرد در انتخاب وزراو نیروهای جدید در کابینه کاملا خط دهی انجام دهند و نیروهای مرتبط به دولت تزریق کنند و اقدامات لازم را انجام دهند .
اسحاق خانزادی وزیر اقتصاد از جمله این افرادیست که به این سمت انتخاب شده است . این دخالتها در عزل و نصبها حتی صدای نمایندگان مجلس را نیزدراورده است . وی در نماز جمعه نیز سخنرانی کرد . تاکنون همسر هیچ رییس جمهوری چنین نقشی را به عهده نداشته است . و چنین نقش فعالی نداشته است . وی که دختر علم الهدی امام جمعه محافظه کار مشهد می باشد . اکنون خط دهی به دولت را هدایت میکند. حتی علی باقری معاون کنونی وزیر امور خارجه که اروابط فامیلی با همسر رییسی دارد با فشار رییسی میخواست به سمت وزارت امور خارجه برسد و حتی برای تحویل گرفتن امور به ورارتخانه رفت و در جلسه با وزیر امور خارجه هند هم همراه رییسی و ظربف که هنوز وزیر خارجه بود حضور داشت ولی خامنه ای در اخرین لحظه از این امر ممانعت کرد. وی هم اکنون در صدد است که در وزارتخانه های مهم و سازمانهای اقتصادی تلاش کند که معاونین و یا مدیران کل را منصوب کند.
اما در اخرین حرکت از خیز وی برای احیا نقش بانوی اولی وی طی سخنانی در همایش دولت سیزدهم در همایش گفتمان دولت سیزدهم ،عدالت و معنویت که در جامعه الزهراء قم برگزار شد از الگو بودن میشل اوباما سخن گفته و ابراز علاقه کرده که خودش نیز چنین نقشی به عهده بگیرد . وی گفت که چند روز پیش کتاب میشل اوباماهمسر رئیس جمهورسابق آمریکا باعنوان میشل رویای دختر آمریکایی را به من دادند که در ایران ۳۷ بار ترجمه شده و هر بار با تیراژ بالامنتشر شده است وی افزود از من خواستند مشابه این کتاب را بنویسم. کتاب را خواندم خیلی قشنگ و جذاب وتاثیرگزار بود. حتی بخشهایی از آن را به رئیسجمهور نشان دادم و ایشان گفتند کتاب نوشتن شما در این زمینه کار درستی است. وی گفت بعید میدانم یک نفر این کتاب را نوشته باشد و تیم متخصص درگیر آن بودهاند.
وی گفت کتاب برای دختران جهان الگوسازی میکرد. الگوی او الگوی سیندرلا است. دختری معمولی از زندگی معمولی حرکت میکند و به بالاترین مقام دنیوی می رسد. وی افزود در سفر رئیسجمهور مانده بودیم چه هدیه معنوی به روسیه ببریم. گفتم آیا چهل حدیث درباره زنان داریم؟ گفتند نه. گفتم کتابی که بتواند صد زن برتر اسلام را معرفی کند داریم؟ گفتند نه. صد روز دیگر همسر رئیس جمهور زیمباوه قرار است بیاید و کتابی که بتواند از زبان معصومان یا قرآن در این حوزه باشد نداریم. باید چنین آثاری داشته باشیم و به زبانهای قوی ترجمه شود.
سطح فکری و برداشت جمیله علم الهدی که بیشترین نفوذ را بر رییس جمهور دارد چشم اندازهای فرهنگی کشور در اینده را نشان میدهد . اما انچه مهمی است رقابت پنهانی است که از هم اکنون میان این جناح و مجتبی خامنه ای در مورد آینده رهبری پدید امده است. این نوع مهره چینی ها که کنون از سوی رییسی و خانوده و پدر همسرش دنبال میشود . مورد حساسیت مجتبی خامنه ای و طایب رییس سازمان اطلاعات سپاه قرار گرفته که کار های اطلاعاتی و امنیتی در این زمینه را دنبال میکند . لذا انتصابات ی را که انها دنبال میکنند مورد حساسیت انها قرار گرفته است . اخیرا یکی از روسای بانکها که به جناح مجتبی خامنه ای نزدیک است توسط دولت و به توصییه جمیله علم الهدی
برکنار شد . که حساسیت انها را برانگیخت و همین سبب شده که اکنون انها در صدد تضعیف نقش همسر وی و نیز تخریب انتصاباتی است که انها به کار می گمارند .
افشای مذاکرات محرمانه فرمانده سابق سپاه محمدعلی جعفری را جدی بگیرید. این افشاگری ساده نیست و از دفتر رهبر به بیرون درز نکرده است
علیرضا نوریزاده نویسنده و روزنامهنگار
پنج شنبه ۲۸ بهمن ۱۴۰۰ برابر با ۱۷ فِورِیه ۲۰۲۲ ۱۵:۱۵
امروز ارعاب و شکنجه و تهدید چنان است که بهزودی همه باید تکلیف خودشان را روشن کنندـ
۴۳ سال بعد از روز به تخت نشستن روحالله مصطفوی خمینی؛ بدون هیچ تعارفی امروز تردیدی ندارم که اغلب آنها که هنوز نفسی در وطن و در غربت میکشند و از ماندگاران آن موجهای تبزدهاند که از جام شراب روحانی سید روحالله مست شدند، امروز نهتنها مستی از سرشان پریده بلکه بسیاری با نوشیدن سطل پرمنگنات کوشیدهاند آثار زهر هلاهل انقلاب را با شعارهای لبریز از فریب و تظاهر، از جان و جهانشان پاک کنند.
برای نمونه آیا شما فکر میکنید محمدرضا خاتمی که در آغاز انقلاب دانشجوی جوانی بود با دید انقلابی که از دیوار سفارت آمریکا بالا رفت؛ نوه آقای خمینی زهرا خانم صبیه آقای اشراقی را به زنی گرفت، در دوران ریاست جمهوری برادر در رکاب بود و نماینده اول تهران، از ده پانزده سال پیش که خانمش با قاطعیت گفت دخترشان باید آزادی انتخاب داشته باشد و رشتهای را که خود میخواهد در دانشگاه برگزیند و روپوش روشن و روسری گلدار و پرنشاط بر سر اندازد، همان محمدرضایی است که به همراه عبدی و میردامادی و مصطفوی و ملائک، با گروگانگیری آنچنانی ملتی را به گروگان داد؟
همین عباس عبدی که به همت زندهیاد دکتر نراقی و روزنامه جامعه در پی زندانی شدن برادرش و ماههای طولانی را پس از روی کار آمدن برادر بزرگتر و یار و یاورش محمد خاتمی در زندان سیدعلی آقا، سر کرد، به دیدار «بری روزن» گروگانش و وابسته مطبوعاتی سفارت آمریکا در تهران به فرانسه رفت و دهها تن حضوری و هزاران هزارتن، تصویری، دیدارشان را شاهد شدند و عبدی نیمه پوزشی خواست و از اینکه روزن را بدون هیچ گناهی به مدت ۴۴۴ روز به گروگان گرفته ابراز ندامت و پشیمانی کرد، همان عبدی است که با خواهر مری زندهیاد امیرانتظام را وعده اعدام میداد؟
من فردای آن روز نوشتم این آقا آن عبدی نبود که با محسن میردامادی و مهدی مصطفوی و دون ژوان گروگان گیران، علیه من که با همان روزن دوست بودم جعلیات به هم بافتند و به غربتم، گرفتار کردند.
استاد فاضل «محقق داماد» که دیروز پذیرفت در بیعدالتخانه خمینی مسئولیت پذیرد و تا متوجه فریب بزرگ شد، نه به قدرت دل بست و نه به شوکت و دولت. همو امروز چشم و چراغ اهل فضل است و باب مدینه العلم بی دقالباب به رویش بازاست.
همین وضع را بسیاری دیگر از سینهچاکان انقلاب و خمینی و خامنهای دارند. امرز حتی اگر به دهنمکی که سرسپردگی خود را به رژیم با حزبالله و شبیخون به کوی دانشگاه و… بارها اثبات کرده بود و از صدقهی اعمال ضد ملی و انسانی خود به فیلمسازی رسید بگوئید «حزباللهی چطوری؟» رو ترش میکند و فریاد میزند خودتی!
محمدجواد لاریجانی دوست دارد خود را لیبرالمسلک نشان دهد و اخوی او علیآقا هر وقت فرصت کند پنهان از چشم عسس با دیر مغانیان همدلی میکند. از آن دم که دریافت «آقا» چگونه تحقیرش کرد و رئیسی را به جای او برگزید.
همین احمدینژاد را بنگرید که رهبرش سر او به شانه میگرفت و آشکارا گفت آقای دکتر احمدینژاد از آقای هاشمی رفسنجانی با من همدل و همفکر ترست. امروز احمدینژاد با حرفهای تند و عبور مکررش از خط قرمزها یکی از دردسرهای بزرگ خامنهای است.
دیدن محسن مخملباف فیلمساز سرشناس و آزاداندیش روزی روزگاری انقلابی ما، با پاپیون و اسموکینگ در فستیوال کن و رم و برلین به همراه سمیرائی که پرشکوه اما بدون چادر کمری و مقنعه در کنار پدرش ظاهر میشود، نهتنها مرا به طعنه زدن وا نمیدارد بلکه بسیار خوشحالم که بساط دعانویسان و سر کتاب بازکنهای قم دیگر رونقی حداقل نزد اهل سینما و فرهنگ و ادب و فلسفه ندارد.
محمدجواد لاریجانی بدون شک به یاد سالهای پرشور دانشگاه امآیتی (MIT) است و علی برادرش به یاد آن روزهای خوب است که مرحوم کوثری سرپرست مدارس بینالنهرین بود و به مدرسه شرافت میآمد و او و همکلاسیها و رفقای هممدرسهای، در عراق عرب، پرچم سه رنگ شیر و خورشید نشان را بالا میبردند و سرود «ای ایران…» را میخواندند.
نمیدانم چند تن از شما حکایت سعدالدوله را خواندهاید یا با احوال محمدولی سپهدار تنکابنی آشنایید. اولی عمود استبداد بود و ابوالملله شد، دومی از محمدعلی شاه فرمان گرفت که ریشه آزادی برکند اما از نیمه راه تیغ به روی استبداد کشید و در فتح تهران سردمدار آزادیخواهان بود.
حالا فکر میکنید خیلی دور از ذهن است که مثلاً این سرداران چپ و راست مثل محمدعلی جعفری و حسین علائی و ایزدی… روزی نه چندان دور مکنونات قلبی آشکار کنند و دست مودت به سوی کسانی دراز کنند که امروز در صف رویاروی آنها قرار گرفتهاند و اگر دستشان برسد مستبد و حامیان و یارانش را از فراز کرسی قدرت فروکشند؟
از سروش بگویم، بگذارید با او کمر سخن را بشکنم. تردید نکنیم که سروش روی جمع زیادی از دانشجویان بهویژه آنها که دستی در بیعت دین داشته و یا دارند نفوذ و تأثیر بسیاری دارد. در واقع سروش از اوایل دهه هفتاد شمسی بازتاب انقلاب روحی را که خود بدان متحول شد، در واژگان و گفتار و تأملاتش آشکار ساخت. رشته بندگی خواجه و خدمت مولانا بر گردن انداخت. ادب را جامه سیاست پوشاند و سیاست خشک ملازده بی پدر و مادر را چنان آراست که یک دل نه صد دل عاشق و دلبسته برای وصلش صف کشیدند. موی یار دولت را چنان کرد که دیگر نه شانه شیخ علیاکبر چیزی به آن میافزود و نه مشاطه سیدعلی آقا چیزی از آن میکاست. از جمع «کیان» او کسانی برشدند که بیرق اصلاحات را در چهارراه ولایت جهل و جور و فساد برافراشتند و در حلقه مریدانش جوانانی سر بالا گرفتند که در مجلس یزید خطبه زینبی میخواندند و در پیشگاه حاکم حلب سر بر نطع میگذاشتند.
حال فقط برای یک لحظه سالنی را تصور کنید که در آن یکسو سروش و مهندس حسن شریعتمداری؛ محمد مجتهد شبستری و دکتر محسن کدیور و اکبر گنجی و محسن سازگارا و علی افشاری نشستهاند و در ردیف کنارشان زنان مبارز اهل قلم و حقدان از جمله، شیرین عبادی و فاطمه سپهری، نسرین ستوده، مهرانگیز کار، شادی صدر نرگس محمدی، گیتی پورفاضل و نوشابه امیری و کاملیا انتخابیفرد… نشستهاند، سوی دیگر عبدالله نوری و ملک مدنی و محمدرضا خاتمی و احمد شیرزاد و عبدالله مؤمنی و دکتر جلالیزاده، در زاویهای دیگر سرلشگر سعدی حسنی و غلامحسین کرباسچی و عباس عبدی و عباس ملکی و محمدجواد ظریف و محمدجعفر محلاتی و… قرار گرفتهاند، و گوشهای را به اهل قلم و اندیشه؛ شاعران و روشنفکران و نویسندگان روزنامهنگاران سرشناسی چونان ابراهیم گلستان، عباس پهلوان، علیرضا میبدی، جمشید چالنگی، ناصر شاهینپر، صادق صبا، ماشاءالله شمسالواعظین، مجتبی واحدی، حشمتالله طبرزدی و محمد نوریزاد… اختصاص دادهاند. چون در این جمع کسی در اندیشه به وزارت و صدارت رسیدن نیست بنابراین به هیچ روی مشکلی در جلو و عقب نشستن و یا تعدادشان وجود ندارد. البته حسین بازجوی کیهانی و انبارلویی رسالتی و آقا مسیح جمهوری اسلامی و یک دوجین دیگر از ذوبشدگان در ولایت سیدعلی آقا را به این سالن راهی نیست. باری، در گوشهای دیگر رهبران جبهه ملی داخل و خارج در کنار مهندس کوروش زعیم و عیسی خان حاتمی و دکتر موسویان، دکتر عبدالکریم انواری و مهندس هوشنگ کردستانی عضو آخرین شورای جبهه ملی بعد از انقلاب و یار و رفیق دکتر شاپور بختیار؛ و بخش کوچکی از ملی مذهبیها (و نه همه آنها) و تنی چند از چپهای ملی و مستقلین از سران سابق جنبش دانشجوئی چونان چنگیز پهلوان و مهران براتی، پرویز دستمالچی، دکتر کاظم کردوانی و محسن خاتمی دست در دست مهدی خانبابا تهرانی که به مشاهده جمع به وجد آمده از راه میرسند.
روحانیون مومن به جدایی دین از حکومت مثل حسن یوسفی اشکوری و دکتر ابوالقاسم دیباجی، دیپلماتهایی چون مرتضی سرمدی، مجتبی ارسطو، امیر محلاتی، عباس ملکی و… نیز حضور دارند. جزیی از سالن را به نمایندگان اقتصاد و صنعت کشور سپردهاند، که از داخل و خارج کشور در این اجتماع حضور یافتهاند. از سوی دیگر وکلا و نمایندگان دانشگاهیان داخل کشور و خارج حضور دارند که در جمعشان میتوان بزرگانی از تیره پروفسور رضا و دکتر احمد مهدوی دامغانی و دکتر شفیعی کدکنی و احمد کریمی حکاک و دکتر جلال متینی را دید و هم داریوش آشوری را، دکتر ماشاءالله آجودانی و دکتر جلیلی و عباس میلانی، چنگیز پهلوان و جمشید اسدی، و خاوند را مشاهده کرد. وگرنه در آرزوهای دور و دراز من جا برای همه هست. و افسوس میخورم که دکتر صدرالدین الهی، دکتر سیروس آموزگار، إیرج پزشکزاد و اردشیر زاهدی که باید حضور داشتند به سفر ابدی رفتهاند. مهدی جان خان بابا برمیخیزد و خبر میدهد شهبانو فرح پهلوی همراه با فرزندشان شاهزاده رضا، از راه رسیدند. واکنش جمع را حدس بزنید.
مجلس ما برپا میشود یا مجلس آقا؟
شاید آقای خامنهای خیلی خوشحال باشد از اینکه امروز بهظاهر قدرتی فراتر از کلب آستان علی مرشد کامل یعنی شاهعباس صفوی دارد و در دربارش چنانکه در دربار سلطان صفوی و خاقان مغفور قاجاری، بوزینگان روز و شب به معلق زنی مشغولاند و مدح و ثنای ذات مبارکش میکنند و «مشارق الارض و مغاربها» به اشاره انگشت مبارکش کن فیکون میشود.
اما حقیقت جز این است. در واقع در طول تاریخ ما شاید فقط شاه سلطان حسین را بتوان با سلطان علی ولی فقیه مقایسه کرد. در روزگار آن سلطان مشتی دجال شیاد، بعضی با عمامه و جمعی با کلاهخود و عدهای نیز با کلاه دوازده پر قزلباش جان و مال و ناموس مردم را در تصرف داشتند و با رساندن سلطان صفوی به عرش اعلی و همنشین کردن او با اولیا و انبیا چنان کردند که دو سه هزار ازبک و پشتون با ملأ زعفران ـ چیزی شبیه به ملا برادر و ملا متقی فعلی ـ به سرکردگی آن غلجائی مجنون ـ چیزی شبیه به بنلادن ـ نصف جهان پایتخت مرشد کامل را به آن صورت مفتضح تسخیر کردند و از کشته پشته ساختند.
آقای خامنهای خیال میکند سوارکار است و به اشاره ابروی مبارکش زندهخواران دربار معدلتگستر میتوانند رهبران جهان را لقمه چپ کنند. اتاق فکر خیال آقا را راحت کرده که با بودن مشاوران وفادار فدایی و نظارت آقا مجتبی بر همهچیز حضرتش از حرکت سوسکها و در بیت مبارک نیز باخبر است. انتشار گفتگوی سردار جعفری فرمانده پیشین سپاه و صادق ذوالقدرنیا، به کارگردانی محمد باقرذوالقدر، کار کوچکی نیست و بدون تردید خامنهای از انتشار آن بیخبر بود. ضربه جعفری و یاران پنهانش نخست قالیباف و بعد حسین طائب و از فراز سر آنها؛ سید علی و آقازادهاش مجتبی را منظور داشت.
پیش از این در همینجا درباره ذوالقدر نوشتهام، ذوالقدر امروز در جایی است که به یک اشاره انگشت میتواند کاری کند کارستان. مجتبی خیلی بهتر از آقا این را میداند. به همین دلیل نیز سرتاپا همدل با مجموعهای است که نه فقط بر دولت و مجلس و اقتصاد و سیاست مسلط شدهاند بلکه جناب ولی فقیه نیز در چنگشان قدرت تکان خوردن ندارد. گاهی ـطی دو سه سال اخیرـ برای نشان دادن قدرتشان به آقا کارهایی کردند که سید حواسش جمع شود. مثلاً یکی دو بار میکروفونهای مخفی را که خودشان در اتاق خواب و دفتر مخصوص آقا کار گذاشته بودند کشف کردند یا موقع سفرهای آقا به زادگاهش، در هواپیما و دور باغ ملک آباد توطئهای را کشف کردند که هدفش به لقاءالله فرستادن آقا بود. بعد هم طوری قضیه را تشریح کردند که آقا بفهمد خلاصه اگر ما نباشیم کار شما ساخته است.
در طول از دوران ریاست جمهوری خاتمی، آقا روز به روز بیشتر به اطلاعاتیها وابسته شد. تیمی که آنها درست کردهاند از هر نظر کامل است و با جرح و تعدیلاتی، امروز در جمعشان اینها را میبینیم. در جمع آدمهای عملیاتی، رمضانی، احمد وحید، سبزوار (محسن) رضایی؛ علی شمخانی (این یکی کم کمک به دسته اولی که در بخش نخست تشکل احتمالیشان را ذکر کردم نزدیک میشود درست مثل محمدعلی جعفری فرمانده پیشین سپاه) غلام علی رشید، سرلشگر باقری رئیس ستاد کل نیروهای مسلح، پورفلاح و ذوالقدر و… آدمهای رسانهای مثل حسین شریعتمداری، حسین صفار هرندی، یوسف پور، حاج غفور و سعید محمد و جبلی، و باسابقههای با عبا و عمامه مثل فلاحیان و حسینیان و پورمحمدی و محسنی اژهای رئیس فعلی قوه قضائیه، و حسین طائب در همین صفاند. استراتژیست هم دارند از تیره حسن رحیمپور ازغدی؛ حسن عباسی و حسین الله کرم و سعید جلیلی؛ الیاس نادران و مهدی چمران.
در صف تازهپیوستگان، وزیر خارجه رئیسی، حسین امیر عبداللهیان، و اخوی داماد آقا علی باقری رئیس این دوره تیم گفتگوهای برجامی. دیپلمات و سیاستمدار هم دارند، علیاکبر ولایتی و محمدحسن اختری اصغر حجازی که آقای کل بوده و هست و مغز و قلب آقا را در اختیار دارد. اینها به اضافه یک جمع ۳۰ نفره از بچههای مرکز استراتژیک سپاه و دانشکده امام باقر و اطلاعات سپاه و ستاد کل از جمله سرلشگر دکتر موسوی. همان سالهای نخست حکومت خاتمی با استفاده از وحشت و نگرانی که بر آقا مستولی شده بود بنا را بر این گذاشتند که کار خلافت را پیش از آنکه جناب عزرائیل به چهارراه آذربایجان سر بزند فیصله کنند و دیگر نگران آن نباشند که آدمی مثل خاتمی بیاید و بساط عیش و عشرتشان را به هم بزند.
برای این کار همانطور که هاشمی رفسنجانی و خامنهای و ریشهری از یکی دو سال پیش از درگذشت خمینی؛ قاپ احمد آقا را دزدیدند و او را با خود همراه کردند اینها نیز از میان فرزندان آقا، مجتبی را که خیلی احساس ولیعهدی میکرد انتخاب کردند. میثم انتخاب اول آنها بود ولی این آقازاده بعد از اینکه سر درس آقا رضی شیرازی حاضر شد، حال و روزی دیگر پیدا کرد و خیلی عابد و گوشهگیر و اهل درس و فحص و جمعآوری ترهات ابوی و تدبیر و تدارک دفتر او شد. کاری که دکتر سلمان رحیم صفوی برادر سردار یحیی یکچند بعد از اخذ دکترا از سوآس، عهدهدار آن بود و میثم کنارش زد.
آنها نیاز داشتند سه چهار تنی را که آقا دربست قبولشان داشت و کاملاً مورد اعتماد او بودند نیز جذب کنند. اولین فرد حداد عادل بود. جذب او کاری نداشت، در واقع آدمی که عاشق مقام است و برای نشستن روی صندلی ریاست حاضر است روحش را به شیطان بفروشد طعمه سهلی است. تا وقتی هاشمی رفسنجانی نفس میکشید، چنان استخوانی تیز در گلوی آقا و سربازان ذوبشدهاش جاگیر شده بود. سرش به آب دادند و استخوان بیرون شد.
امروز ارعاب و شکنجه و تهدید چنان است که بهزودی همه باید تکلیف خودشان را روشن کنند. ارتش را که کاملاً خنثی کردهاند، در مورد سپاه نیز برنامه کنار گذاشتن یحیی رحیم صفوی بهزودی اجرا خواهد شد. مرتضی رضایی برای فرماندهی پیر است. بنابراین احتمال بازگشت ذوالقدر به سپاه و یا انتخاب فدوی فرمانده سابق نیروی دریایی سپاه به فرماندهی کل از احتمالات اصلی است. طی سالهای اخیر، سپاه قدس را چنان بال و پر دادند که سردار سرلشگر قاسم سلیمانی، رستم دستان ولی فقیه شد. سحرگاهی که او را کشتند رهبر رژیم مثل سالهای عاطفی دور و دیر که در مرگ هاشمی نژاد زار میزد به هقهق افتاده بود.
***
یک لحظه فکر کنید؛ فردا اگر بشنوید، سید به هفتهزارسالگان پیوسته؛ آیا آرزوی نخست من تحقق خواهد یافت و شماری از فرزندان آزاده و به خود آمده وطن قادر خواهند بود، روزگار پس از ولایت عمامه و عبا را رقم زنند؟ و یا گمان میکنید پاسداران نظامی و سیاسی و امنیتی و اقتصادی و تبلیغاتی ولی فقیه قادر خواهند بود قایق شکسته ولایت را مرمت کنند و به ساحل استقرار برسانند. تحقق آرزوی من بقای خانه پدری، سرفرازی و سر به آسمان سائیدن ایران را تضمین میکند. سوال من این است، آیا آرمان و آرزویم رنگ واقعیت میگیرد و ما شاهد فعلیت یافتن کنگره ملی خواهیم بود آنگونه که هندیان و مردم افریقای جنوبی شاهد شدند.