خانه » مقاله » ایران و جهان در هفته ای که گذشت؛ شماره ی ۲۱؛ ف. م. سخن

ایران و جهان در هفته ای که گذشت؛ شماره ی ۲۱؛ ف. م. سخن

دستگاه امنیت جمهوری اسلامی نیازمند اثبات خود و ساختن مقصران دروغین است؛ ف. م. سخن

وقتی سخن از دستگاه امنیتی یک کشور به میان می آید، در واقع سخن از چیزی به میان می آید که ما باید کاملا از عملکرد آن بی خبر باشیم. وقتی هم از چیزی بی خبر هستیم طبیعتا سخنی به میان نباید بیاید جز آن که ما چیزی از این دستگاه و عملکرد آن نمی دانیم.

دستگاه امنیت یک کشور، آن زمان کار ش درست تر و اساسی تر است که ما مطلقا در باره ی آن چیزی ندانیم.

این که در باره ی کارهای یک دستگاه امنیتی، من و شمایی که انسان های عادی جامعه به شمار می آییم چیزهایی بدانیم، و بدتر از آن چیزهایی که می دانیم چون توسط خودِ دستگاه امنیتی بیان شده کاملا موثق است، آن دستگاه دیگر دستگاه امنیتی نیست بلکه چیزی ست شبیه به کلانتری محله های مختلف که گاه خبرهای شان در صفحه ی حوادث روزنامه ها منتشر می شود.

در گذشته ای نه چندان دور، زمانی که دستگاه امنیت کشور در اختیار کسانی مثل «حاج» سعید امامی و یاران اش قرار داشت، اتفاقاتی در کشور روی داد که بخش هایی از «عملیات» دستگاه امنیت ج.ا. را روی دایره ریخت.

آن چه در آن زمان روی دایره ریخته شد، البته توسط مردم عادی حدس زده می شد و حدس ها هم جملگی درست بود چرا که نحوه ی عملیات دستگاه امنیت آن قدر بدوی و آشکار بود که بچه ی دبیرستانی هم با کنار هم گذاشتن قطعات اتفاقات رخ داده، می توانست به سر منشاء آن اتفاقات دست پیدا کند. (سالادِ: فوتبالی کردن مردم؛ قتل سید احمد؛ اتوبوس ارمنستان؛ کتاب پری غفاری؛ حمل موشک در ظرف خیارشور؛ کشتن فرزند رضا فاضلی…)

آن حدس ها اگر چه مبتنی بر سند نبود، اما چنان منطبق با عقل سلیم بود که انکار آن، نفهمی و بلاهتِ انسان را می رساند.

به غیر از این، سازندگان بی تجربه و تازه کار دستگاه های امنیتی ج.ا.، چون این کاره نبودند، نیازمند اثبات خود و مهارت ذاتی (!) شان در کارهای امنیتی بودند تا بتوانند در آینده ی ج.ا.، پست و مقامی را که در اثر وقوع انقلاب و به شکل غیر منتظره و غافلگیرانه به دست آورده بودند، در اختیار خود نگه دارند.

شما تصور کنید که فلان بچه ی لمپن نازی آباد که کارش سر کوچه ایستادن و با دیگر هم محلی ها تخمه شکستن و متلک پراندن به دخترهای محل بود، یک شبه عضو مسلح کمیته می شود، و بعد به فاصله ی چند هفته ارتقا مقام می یابد و در ساختمان ساواک سلطنت آباد مامور به جمع آوری پرونده ها یا اعتراف گیری از افراد دستگیر شده ی رژیم سابق می شود، بعد با یک حکم، تبدیل به مقام امنیتی و برنامه ریز برای ایجاد دستگاه امنیت کشور می شود و همین طور قدم به قدم، از مقام بازجو و سر بازجو، پله های ترقی را یکی یکی بالا می رود و می شود مثلا سعید حجاریان یا محسن آرمین و محسن میر دامادی و دانشجوی از فرنگ برگشته ای به نام سعید امامی.

یا می شود آخوندی که برای آبدارچی خمینی شدن از دیوار مدرسه ی علوی بالا رفته بود و یک شبه از هیچ شده بود مقام صادر کننده ی حکم اعدام برای باقی ماندگان از نظام پیشین: یک آخوند در پیتی و دو زاری به نام ری شهری.

شما به موقعیت اجتماعی و حتی نام فامیل این اشخاص که نگاه کنید، می بینید یا اصلیت دهاتی دارند یا از خانواده های آخوندهایی هستند که به دلیل حرام بودن تلویزیون و رادیو در زمان شاه، در خانه هایشان از دستگاه های نشان دهنده ی جهان مدرن خبری نبوده است و به قول معروف از نظر ذهنی و فرهنگی عقب مانده ی عقب مانده هستند. این ها حتی نحوه ی حرف زدن و دایره ی لغاتی که به کار می برند و لهجه ای که دارند نشان دهنده ی فرودست بودن شان در طبقات و اقشار اجتماعی ست.

چنین افرادی، به دلیل عقده های سرکوب شده و محرومیت هایی که به خاطر مذهبی بودن خانواده متحمل شده اند، نیازمند مطرح شدن و خود را مطرح کردن هستند. آن ها باید به نحوی نشان دهند که وجود دارند، و وجودشان دست کمی از وجود افراد وابسته به رژیم گذشته ندارد.

از طرف دیگر، «هیچ بودن» این ها در عرصه ی اجتماع، دلیلی ست برای اثبات این که چیزی هستند، و فقط استعدادهای شان مجال بروز نیافته است.

نکته ی مهم دیگر این که این قشر از جامعه، به کار برنده ی اصطلاح هایی ست مثل «رو کم کردن» و «طرف را سر جای خود نشاندن» و «پوزه ی یارو رو به خاک مالیدن».

اثبات خود در این قشر از جامعه، با رجز خواندن و «منم منم» کردن ها و یک کلاغ چهل کلاغ کردن ها و ساختن و پرداختن داستان های قهوه خانه ای برای این که خود را قوی و مهم نشان دهند صورت می پذیرد.

این که طرف مقابل را به «گ.ه خوردن» بیندازیم و کاری کنیم که دیگه تو محل نتونه «سر بلند کنه» و «آبرو واسش بمونه» شیوه ی عمل بزرگ شدگان در اقشار قعر اجتماع ست و خدا نکند که اینها روزی قدرت یا ثروتی به هم بزنند که قدرت و ثروت در ترکیب با این «اخلاقیات» و «فرهنگ» آن ها را تبدیل به هیولاهایی وحشتناک و قسی القلب می کند.

حال در دایره ی خودی ها و رفاقت ها و رقابت ها هم، این ها مثل بچه های استادیوم های فوتبال، دائم در حال کری خواندن و رو کم کردن و تو دهنی زدن به طرف مقابل هستند.

این که شما آبی باشید یا قرمز، یک وجه ماجراست که یعنی دو بزرگ بلامنازع و بی رقیب هستید، و کلاس تان با کلاس دیگران کلا متفاوت است، و این که شما به عنوان آبی یا قرمز، در صدد از میدان به در کردن طرف مقابل تان باشید، یک امر متعلق به «بزرگان» کلاس بالاست که آن هم روش های خود را دارد.

از ابتدای تاسیس دستگاه امنیتی در ج.ا. ما شاهد قدرت گیری بچه دهاتی ها و بچه مذهبی ها و بچه جنوب شهری ها و نازی آبادی ها و رقابت ما بین آن ها برای اثبات این که کی برتر و بهتر است و کی شایسته ریاست است بوده ایم که همراه با زیر آب زنی ها و منم منم کردن ها بوده است.

دستگاه امنیتی یک کشور، با منم منم کردن یک عده و تلاش برای اثبات برتری عده ای دیگر هرگز با اصل سکوت و بی خبر گذاشتن بیرونی ها از عملیات دستگاه امنیتی سازگاری نداشته و به خاطر همین است که ما همواره در معرض اخبار و اطلاعات درست و غلطی که از دستگاه های امنیتی به بیرون نشت کرده بوده ایم و با قدرت گرفتن یک گروه، با افتضاحات و عملیات گروه دیگر یا کل دستگاه امنیتی به طور کاملا علنی آشنا شده ایم.

شما به عملکرد دستگاه امنیتی اسراییل به عنوان یکی از برترین و موفق ترین دستگاه های امنیتی جهان که نگاه کنید تفاوت ماهوی میان این دستگاه حرفه ای و کاربلد با دستگاه امنیتی ج.ا. را مشاهده خواهید کرد.

ما دستگاه امنیتی ج.ا. را دائما در حال بیانِ «من آنم که رستم بود پهلوان» می بینیم. اگر چه سربازان امام زمان، در این رجز خوانی ها «گمنام» نامیده می شوند اما این گمنامان در دستگاه متبوع خود، گمنام نمی مانند و اصولا طرح نام آن ها برای بیرونیان اهمیتی ندارد مگر آن که در عرصه سیاست نقش های متفاوتی ایفا کرده باشند (مثل سید رضا زواره ای و علی ربیعی مشهور به عباد و…)

ماموران امنیتی ج.ا. تحمل این که نام شان و کارشان مستور بماند ندارند و بخش بزرگی از آن ها برای این که به دوست و خانواده و رقیب شان نشان دهند که کاره ای هستند در مملکت، و کاره ی مهمی هم هستند، خود را به دیگران خاصه به رقیبان شان -گاه به صورت دولا پهنا- می شناسانند.

اما این موضوع به خودی خود این قدر اهمیت ندارد که آشکار کردن موضوع عملیات سری و پنهانی اهمیت دارد.

ما بر اساس اطلاعاتی که از ریگی به دست آوردیم، می دانستیم هواپیمای او از آسمان ایران عبور می کند و آن را به زمین نشاندیم و او را دستگیر کردیم!

و به این طریق این برگ مثلا موفق را به شرط درست بودن و صحت داشتن، با توضیح این «شاهکار» می سوزانند تا اگر مثلا آقای ایکسی، روزگاری بخواهد با هواپیما از آسمان ایران عبور کند دیگر این کار را نکند.

یا در مورد روح الله زم، او را -راست یا دروغ- به اسم دیدار با سیستانی، یا با قرار دادن ۱۵ میلیون دلار اسکناس نقد (!) بر روی تختخواب شیرین نجفی، گول زدیم و به عراق بردیم و او را در آن جا دزدیدیم! 🙂

و این ورق را هم لابد برای آگاه کردن بقیه ی اپوزیسیون شهرت پرست و مال دوست به دست خودشان می سوزانند!

به غیر از این ها دستگاه امنیتی ج.ا. برای حفظ موقعیت، نیاز دارد که خود را به شخص خامنه ای اثبات کند و بگوید ما در راه «آقا» و برای حفظ اسلام و ج.ا. چنین عملیات پیچیده ای انجام می دهیم!

و امت حزب الله هم ببیند و بداند که سربازان گمنام امام زمان چه عملیات «بالاتر از خطر»ی انجام می دهند و مهره ی «عظیمی» (!) مثل زم را به ایران بر می گردانند، و هنوز عرق راه از تن اش خشک نشده و به فاصله یکی دو ساعت (!) او را در مقابل دوربین های تلویزیون می نشانند و او هم مثل یک عضو سپاه یا دستگاه امنیت، شروع می کند به اعتراف کردن یا درست تر بگوییم به تعریف داستان های جالب و هیجان انگیز مچل کردن مخالفان جمهوری اسلامی!

*****

بحث جالب توجه دیگری که باید به آن در مطالب بعدی بپردازیم، موضوع دستگیر کردن مقصران «ساختگی» امنیتی و اعتراف گرفتن از آن ها و بردن شان حتی تا پای چوبه ی دار است.

نمونه ی جاسوسان اسراییل را که همگی بی گناه بودند همین چندی پیش به عیان مشاهده کردیم. یا شیوه ی بازجویان همسر سعید امامی که می خواستند او را به ضرب و زور به اسراییل بچسبانند.

در این زمینه، یک نکته ی اساسی هرگز مورد بحث قرار نگرفته است:
وقتی ماموران امنیت خانه ی جمهوری اسلامی، کسی را که جاسوس اسراییل نبوده، به ضرب شلاق و شکنجه، وادار می کنند که اعتراف کند جاسوس اسراییل بوده، همزمان دو اتفاق می افتد:
۱- جاسوس واقعی اسراییل هرگز شناخته نمی شود و چون شناخته نمی شود به کار خود ادامه می دهد یا از دست ج.ا. می گریزد
۲- جاسوس ساختگی، به جای جاسوس واقعی مجازات می شود و به افتخارات دستگاه امنیتی ج.ا. اضافه می شود که توانسته مامور اسراییل را به دام اندازد و از او اعتراف بگیرد و این جریان مورد تحسین مقامات ج.ا. قرار می گیرد.
سوال مهمی که هرگز مطرح نمی شود این است که کسی که جاسوس ساختگی می سازد و از او اعتراف می گیرد، در نهایت به چه کسی خدمت می کند و چه کسی را از دستگیر شدن و مجازات می رهاند؟!

چنین کسی، مامور ج.ا. است یا مامور رسمی و بسیار با مهارت اسراییل؟

به این موضوع در مطالب بعدی خواهیم پرداخت.

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شدخانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*