خانه » هنر و ادبیات » حکیم عمر خیام و تفکرات فلسفی او/لیلا سامانی

حکیم عمر خیام و تفکرات فلسفی او/لیلا سامانی

چند صد سال است که رباعیات خیام ( اعم از اصیل – الحاقی و مشکوک ) ورد زبان مردم صاحب ذوق و اهل حال است .
رباعیات خیام از لحاظ فلسفی ، آنچنان عمیق و پر مغز و گویاست که براستی حیرت انگیز می باشد . اسرار ازل – راز وجود آفرینش ، معمای هستی و … از جمله مسائل فلسفی است که فکر خیام را بخود مشغول ساخته است .

از دیدگاه خیام ( معمای هنر ناگشودنی است … هر آغازی که برای جهان تصور شود پنداری بیش نیست ، فرجام زندگی نیز ناپیداست ) (۱)
تلاش خیام در زمینه های فلسفی بر محور مشکلات و معماها و مجهولات دور می زند و سعی او برآنست که حقایق تلخ را بزبانی ساده و همه فهم بیان کند و برای حل معضلات ، راه حل های منطقی و قابل قبول ارائه دهد .

بقول مرحوم – صادق هدایت : ( خیام سعی می کند در ترانه های خودش به زبان و سبک غریبی ، همه مشکلات و معماها و مجهولات را آشکار و بی پرده حل بکند ، او زیر خنده های عصبانی و رعشه آور ، مسائل دینی و فلسفی را بیان می کند و بعد راه حل های محسوس و عقلی را برایش می جوید .(۲)
خیام در قالب رباعی تمام مسائل مهم و تاریک فلسفی را که در ادوار مختلف انسان را سرگردان کرده و افکاری را که جبرا به او تحمیل شده و اسراری را که برایش لاینحل مانده مطرح می کند . (۳)
این نکات مهم و تاریک فلسفی که صادق هدایت بدانها اشاره می کند ، نگرانی ها ، دشواریها ، اضطرابها ، معماها ، یاسها و امیدهایی است که میلیونها انسان را طی قرون و اعصار (حتی عصر حاضر ) به عذاب فکری دچار کرده است و انعکاسی است از دردها رنجها و خوشیهای بظاهر فریب که همچنان باقی مانده است .
هدایت کوشیده است تا از خلال رباعیات ( هماهنگ با افکار خودش ) با رقه ی فلسفی را پیدا کند و از این که بتواند آنرا بیابدمایوس است ، چنانکه می گوید :
برای اینکه طرز فکر و فلسفه گوینده رباعیات را پیدا کنیم و بشناسیم ناگریزیم که افکار و فلسفه را چنانکه از رباعیاتش مستفاد می شود بیرون بیاوریم ، زیرا جزء این وسیله دیگری در دسترس مانیست . (۴)

علی دشتی نیز بسان صادق هدایت فلسفه ی خیام را از رباعیاتش جستجو می نماد .
به هر حال این پی گیریها و جستجو ها ، نشانه آنست که خیام دارای یک اندیشه و سلیقه مخصوص فلسفی می باشد و درباره کائنات و جهان هستی با هوشمندی و فراست به مطالعه و نتیجه گیری دست می زند و مسائل دینی را احیانا بدیده تمسخر می نگرد. یا به بیان دیگر در مسائل دینی ریاکاری نمی کند و به جاهلان عالم نما بی هیچ ترحمی می تازد ، چون به قول صادق هدایت :
فیلسوفی مانند خیام که فکر آزاد و خرده بین داشته نمی توانسته کورکورانه زیر بار احکام تعبدی ، جعلی ، جبری و بی منطق فقهای زمان خویش برود و به افسانه های پوسیده و دام های خربگیری آنها ایمان بیاورد . (۵)
بنا براین خیام دانشمندانه ، اندیشه کرده است و مثل یک دانشمند ، آنچه را مشاهده می کرده و با منطق ذهنی او منطبق بوده ه باز می گفته و ابائی هم از این بی پروایی نداشته است ، لیکن در بعضی موارد صریح گویی و پرده دری را تبدیل به راز داری و بی طرفی نموده و در نوشته ها ، شیوه علمای طبیعی را پیش – گرفته است ، چنانکه در ( نوروز نامه ) می نویسد : – وایزد تعالی آفتاب را از نور بیافرید و آسمانها و زمین ها را بدو پرورش داد . (۶)
اما این روش و شیوه همیشگی و ثابت نیست ، فیلسوف راز دار زمان ملکشاه ، به هنگام ترانه سرائی با منطقی کوبنده ، افکار بلند و روشن خویش را از پرده استتار و حجاب کتمان بیرون می ریزد و با توانائی ستایش انگیز در انتخاب کلمات مناسب ، به قوانین محیط خود می تازد و با خرافات و موهومات آشکار مبارزه می کند و بدینطریق شیوه جنگ و ستیز با عقیده نادرست در سراسر رباعیات به چشم می خورد .
از نظر گاه خیام فیلسوف ، هستی و پیدایش در مرگ و نیستی تجلی می نماید و راه زندگی به سرزمین مرگ منتهی می شود که خود سر منزلی مبهم و مرموز است .(۷)
این ابهام و رمز نیز ارزشی ندارد و تا جایی که پیدایش و نیستی با مگسی مقایسه می شود .
یک قطره اب بود با دریا شد
یک ذره خاک با زمین یکتا شد
آمد شدن تواندرین عالم چیست؟
آمد مگسی پدید و ناپدید شد
از مطالعه رباعیات ، بموازات نفی افکار و عقاید علما و فقهای زمان او ، باین حقیقت برخورد می کنیم که فیلسوف آزاده و روشنفکر ، در نتیجه ی پژوهشهای مستمر و تحقیقات سالیان دراز عمر به این نتیجه رسیده است که برای درک بعضی از مسائل مهم ، فکر بشر محدود است و چنین استدلال می نماید که ما نمی دانیم از کجا آمده ایم و به کجا خواهیم رفت ، آنانکه رفته اند خبری نیاورده اند و علاوه اسرار ازل را نه تو دانی و نه من چه کسی می تواند به اسرار پی ببرد ، و گاه همین اسرار معماگونه را هم نفی می کند و معتقد می شود که اگر اسراری هم باشد در زندگی چه تاثیری دارد ؟ و براین پایه : نتیجه می گیرد که چرا انسان بیهوده به امید فردای موهوم و نا آمده غصه می بخورد و بالاخره ” بهره گیری از دم گذاران زندگی را توصیه می کند. ” چون حقیقت زندگی را به جز “دم” چیز دیگری نمی داند و با بلند نظری و آگاهی توصیه می کند که برای چنین وضع “مضحکه ” که “زندگی” نامیده شده است ، نباید درد و رنج را تحمل نمود و خود را دچار غصه و اندود کرد . راه چاه را در ” خود بودن ” و ” خوش زیستن ” می داند و اعتقاد داد ، زمانی لذت بخش خواهد بود که آدمی از قید ساخته و پرداخته های ذهنی برهد .

از دی که گذشت ، هیچ از او یاد مکن
فردا که نیامدست فریاد مکن
بر نامده و گذشته بنیاد مکن
حالی خوش باش و عمر بر باد مکن
خیام به قضا و قدر و سرنوشت و آنچه که بوده و خواهد بود و یا اتفاق خواهد افتاد احتمالا عقیده داشته و بحث در این مورد را بی فایده دانسته است و می گوید :
تا کی زچراغ مسجد و دود کنشت؟
تا چند زیان دوزخ و سود بهشت ؟
رو بر سرلوح بین که استاد قضا ( قلم )
روز ازل آنچه بودنی بود نوشت.
به نظر خیام ، زندگی حالتی است بین مستی و هشیاری و در هشیاری خوشی هایی پنهانند و در مستی و بی خبری عقل دچار نقصان می شود .
تا هشیارم طرب زمن پنهانست
چون مست شدم در خردم نقصاست
حالی است میان مستی و هشیاری
من بنده آن که زندگانی آنست
و به قول شادروان دکترشریف رحمانی: مرگ خوابی طرفه می باشد ریا کاری بد است.
خیام مردی است دنیا دیده و سرد و گرم روزگار چشیده و تجربه اندوخته، می داند فردای نیامده مفهومی ندارد و انسان آزاد اندیش، به گذشته ای از دست رفته نیز نمی اندیشد و غم مال دنیا را هم نمی خورد.
خیام خوش بودن را توصیه می کند بنظر من خوش بودن از دیدگاه خیام فیلسوف، اعتنام فرصت از لحظه هاست و انجام کارهای سود بخش، کارهایی که چراغ ضمیر را روشن می سازد و خاطر آدمی را شاد می کند.
تا کی غم آن خورم که دارم یا نه؟
وین عمر به خوشدلی گذارم یا نه

پرکن قدح باده که معلوم نیست
کاین دم که فرو برم برآرم یا نه
خیام درباره شک می گوید:حال که حقیقت و یقین مکشوف نیست چرا باید عمر با شک و تردید سپری شو« شک و تردید، کهنه ترین شرنگ غم آلودی است که معنای ذهن اهل حکمت را آلوده کرده است»
چون نیست حقیقت و یقین اندر دست
نتوان بامید شک همه عمر نشست
هام تا بنهیم جام می از کف دست
در بی خبری مرد چه هوشیار و چه مست
چنین دستورالعملی از سوی خیام برای زندگانی کردن( با فرض صحت انتساب) از آن جهت قابل اجرا است که بسیاری از دلخوشی ها و سرگرمی هایی که انسان بخاطر آنها تلاش می کند و فداکاری می نماید، فریبی بیش نیست و خردمندی که در بررسی امور جهان از ظاهر بگذرد و با دیدن باطن از مسایل سطحی عبور نماید و حقیقت اشیا را بفهمد آنوقت پوچی و بی اعتباری و سستی همه آنچه را که دل انگیز می نمود، درخواهد یافت.
در دهر برنهال تحقیق نرست
زیرا که درین راه کسی نیست درست
هرکس زده است دست در شاخی سست
امروز چو دی شمار و فردا چه نخست
بقول دکتر زرین کوب ادیب و مورخ نامدار: « درست است که بسیاری از عقایدو بسیاری از سرگرمی های ما خلاف عقل و دور از منطق است اما باز دل حکم می کند که با این اوهام خوش بودن لذت دارد و همین لذتست که پاداش رنجهای زندگی است و اگر زندگی بکلی فاقد لذت می بود مثل گور سرد وخاموش بود و به رنج زیستن نمی ارزید.با آنکه می دانیم سرانجام آدمی در خاک تیره جای گرفتن است معذلک ناچاریم بنحوی خود را سرگرم کنیم چون مرحله کمال برای انسان یکی از مراحل والای زندگی است و اگر زندگی را غایتی باشد به کمال رسیدن غایت آن خواهد بود.
بنظر آقای عبدالحسین زرین کوب: غایت زندگی درونی است خود زندگی است که غایت و هدف زندگی است ، از این روست که باید زندگی را با هر آنچه سبب توسعه و افزایش آنست جستجو کرد و همان راغایت زندگی دانست ….
در حقیقت آنچه حس و عقل هردو بوجود آن شهادت می دهد زندگی است.زندگی با همه دردها و رنجها ارزش دلبستگی رادارد، و همین درد و رنجهاست که آنرا مشخص می کند و خردمند می داند که این زندگی بی قدر و بها نیست.
جستجوی حقیقت اشیا نظر خیام را بخود معطوف داشته و در این راه همه مراحل را با ذره بین شک و تردید بررسی و نگاه کرده و چون ریاضی دان و حسابگر هم بوده به این نتیجه رسیده که یک زندگی بهر کیفیت، بهتر از نابودی و مرگ می باشد.

منبع: وبلاگ فرزانه دریاباری

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شدخانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*