خانه » مقاله » بیداری ها و بیقراری ها(19)/علی میرفطروس

بیداری ها و بیقراری ها(19)/علی میرفطروس

4746

اشاره:

«بیداری ها و بیقراری ها» نوشته هائی است «خطی به دلتنگی» که می خواست نوعی«یادداشت های روزانه» باشد،دریغا که-گاه-از«خواستن»تا«توانستن»،فاصله بسیاراست.

درسالهای مهاجرت نامه های فراوانی به دوستانم نوشته ام که متضمن بسیاری ازدیده هاو دیدگاه های نگارنده است.دریغا که بسیاری ازآنها در دسترسم نیست هرچندرونوشتِ موجود برخی ازآنها میتواندبه غنای این یادداشت ها بیفزاید.

«بیداری ها وبیقراری ها»تأمّلات کوتاه وگذرائی است برپاره ای ازمسائل فرهنگی ،تاریخی وسیاسی :دغدغه هاودریغ هائی درشبانه های غربت و تبعید که بخاطرخصلت خصوصی خود،گاه ،روشن و رام وآرام ؛ وگاه،آمیخته به گلایه وآزردگی وانتقاداست.شایدسخن«تبعیدیِ یمگان»-بعدازهزارسال-اینک سرشت وسرنوشت مارا رقم می زنَد.

این یادداشتهای پراکنده،حاصل پراکندگی های جان و شوریدگی های ذهن و زبان است درگذارِزمان؛«حسبِ حالی» که باتصرّفی درشعرحافظ می توان گفت:

حسبِ ‌حالی بنوشتیم وُ شد ایّامی چند

محرمی کو؟که فرستم به تو پیغامی چند

***

4745

۲۵بهمن ماه۱۳۹۲=۱۴فوریهء ۲۰۱۴

گاه فکرمی کنم که آسیب های اجتماعی-فرهنگی و فروپاشی های اخلاقی وعاطفی سالهای اخیر در میهن ما یادآور صدماتی است که حملهء مغول ها (درقرن ۱۳میلادی)به ایران وارد کرده بود.اگرچه حدود۳۰سال پیش درکتاب«ملاحظاتی درتاریخ ایران»گزارشی ازهجوم ها وحملات متعدّدبه ایران و عواقب شوم آن حملات درفروپاشی مناسبات شهرنشینی و انقطاع تاریخی و فرهنگی ایران را به دست داده ام،امّاگفتگوی امروزم بادوستِ جان شیفته ام-دکنر«م.ر»-فرصتی شدتابامراجعه به کتاب«تاریخ جهانگشای جوینی» مشابهت های این دو دوران را با وی درمیان بگذارم.دوستی که وجودش دراین«ظلمات ظالم»،شعله ای از فروتنی ها و ارزش های بربادرفتهء انسانی است-تابه وی گفته باشم که«این نیز بگذرد»و ایران ما-باردیگر-ققنوس وار از خاکسترش برخواهدخاست و …

«عطاملک جُوینی»دولتمرد،نویسنده ،ادیب و تاریخ نگاربرجسته،خود شاهد و ناظرکشتارها و قتل عام های مغولان بود.کتاب او نمونهء فاضلانه و فاخری ازنثرِ فارسی درحدود ۷۵۰سال پیش است.او در ۲۲اسفند۶۶۱ خورشیدی/۱۲مارس۱۲۸۳میلادی چشم از«دنیای دون»فروبست.

حملهء مغول

جوینی درروایتی دردانگیز،زوال علمی،فروپاشی عاطفی و انحطاط اخلاقی خراسانِ بزرگ را -که ازمراکزمهم فرهنگ و علم و اندیشه درجهان بود-چنین گزارش کرده است:

-«مدارس درس؛مندرس و عالِم علم؛مُنطَمِس[نابود]گشته وطبقهء طلبهء آن در دست لگدکوبِ حوادث پایمالِ زمانهء غدّار و روزگار مکّار شدند…هنراکنون درخاک طلب بایدکرد:

هنر اکنون همه در خاک طلب باید کرد

زآن که اندر دلِ خاکند همه پُر هنران

…اکنون بسیط زمین-عموماً-وبلادخراسان-خصوصاً-خالی شد.هر یک از ابناء السوق[افراد بی سر و پا و بی فرهنگ]در زیِّ[هیأت و لباسِ] اهل فسوق،امیری گشته و هر مزدوری دستوری[صاحب مَسندی] و هر مزوّری؛وزیری و هر مُدبری[بخت برگشته ای]؛دبیری و هر شیطانی؛نایب دیوانی …و هر خسی کسی و هر خسیسی رئیسی و هر غادری[خائن وحیله گر]؛ قادری و هر دستاربندی؛بزرگوار دانشمندی و هر جَمّالی[شتربان]از کثرت مال با جمالی و هر حَمّالی از مساعدت اقبال با فُسحتِ[شادمانی]ِ حالی…

در چنین زمانی که قحط سالِ مروّت و فتوّت باشد و روزِ بازارِ ضلالت و جهالت،اخیار[نیکان]ممتحن[محنت زده ]وخوار،و اشرار؛ممکّن[ثروتمند]و در کار.کریمِ فاضل،تافتهء دامِ محنت و لئیمِ جاهل؛یافتهء کام نعمت.هر آزادی بی زادی و هر رادی مردودی و هر عزیزی تابع هر ذلیلی به اضطرار ،و هر با تمییزی در دست هر فرومایه ای گرفتار…»*

*-تاریخ جهانگشا،به تصحیح علاّمه محمدقزوینی،ج۱،انتشارات بامداد،تهران،بی تاریخ،صص۳-۵.

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شدخانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*