خانه » هنر و ادبیات » نگاهی به برترین آثار ادبیات ضد جنگ دنیا

نگاهی به برترین آثار ادبیات ضد جنگ دنیا

بیرون آوردن لباس اسطوره از تن دیو جنگ…
لیلا سامانی

جنگها، نبردهای بزرگ و نزاعهای قبیله‌ای، برای نویسندگان به مثابه‌ی منابع الهام غنی‌ برای خلق آثار بزرگ به شمار می‌روند. برخی از آنها بر خود جنگ و اربابانش تمرکز می‌کنند، برخی دیگر نگاهشان را به روی شرایط سربازان درگیر جنگ می‌چرخانند و گروهی دیگر از تاثیر جنگ بر آدمها و جامعه سخن می‌گویند.

Mark Twain

Mark Twain

اما در این میان آنچه در بسیاری از کشورها با نام «ادبیات جنگ» شناخته می‌شود از مقوله‌ی «ادبیات ضد جنگ» متمایز است. آثار ضد جنگ به جای آنکه به پیکار جلوه‌ای افسانه‌ای ببخشند، می‌کوشند تا آن را از هیبت اسطوره خارج کنند و آثار مخرب جنگاوری را بر افراد و ممالک درگیر ستیز نمایش دهند. آرمان ادبیات ضد جنگ، خشکاندن تفکر جنگ‌افروزی و ستیزه‌جویی‌ست. از همین رو این عرصه، قهرمان سازی و اسوه‌پروری را بر نمی‌تابد و روشن کردن آتش جنگ را به هر نیت و با هر انگیزه‌ای محکوم می‌کند.

آثار برخاسته از این تفکر، بنای موهوم «جنگ باشکوه» را واژگون می‌کنند و دنیای حقیقت را رویاروی آدمی قرار می‌دهند. آنجا که شخصیتهای داستانی و قهرمانان جنگ با پسآمدهای ویرانگر جنگ دست به گریبان می‌شوند. با وجود آن که برخی از نویسندگان ملاحظات سیاسی و نگرش ایدئولوژیکشان را در این آثار دخیل می‌کنند، اما دغدغه‌ی بیشتر متون ضد جنگ، آشکار ساختن وحشت و ددخویی هیولای جنگ است. این ویژگیهاست که یک اثر ضد جنگ را از زمان و مکانی مشخص مبرا می‌کند و سودای ستیزه‌جویی را برای همه‌ی اعصار و در هر جغرافیایی مردود می‌خواند. «برهنه‌ها و مرده‌ها» اثر «نورمن میلر»، «طبل طلبی» نوشته‌‌ی گونترگراس و «خط نازک سرخ» به قلم جیمز جونز از جمله آثار مطرح با سویه‌های ضد جنگ‌اند.

asd02+-95a

داستان کوتاه «نیایش جنگ» نوشته‌ی مارک تواین، نویسنده‌ی بنام آمریکایی هم یکی از آثار زبده‌ی این عرصه است. تواین در این داستان با نثری آهنگین، بیانیه‌ای سوزناک علیه جنگ صادر می‌کند و ضمن آن از هیجانهای میهنی- مذهبی کورکورانه – که به مثابه‌ی محرکی برای جنگاوری به کار می‌روند- انتقاد می‌کند. این داستان در حقیقت اعتراضی بود به جنگی که قوای آمریکایی در فاصله سالهای ۱۸۹۹ تا ۱۹۰۲ علیه انقلابیون فیلیپن برپا کردند.
داستان در سرزمینی نامشخص و درگیر جنگ رخ می‌دهد، جایی که شهروندان میهن پرست در مراسم مذهبی کلیسا گرد هم آمده‌اند تا برای سربازان فراخوانده به جبهه دعا کنند. آنها با دعاهای فصل «جنگ» از عهد عتیق و با کلماتی شورآفرین، پیروزی و فتح و یکه‌تازی را برای سربازانشان آرزو می‌کنند، اما در همین اثنا «سالخورده‌ای ناآشنا» از راه می‌رسد و خود را فرستاده‌ای از عرش کبریا می‌نامد. او در میان بهت مردم از روی دیگر دعای آنها سخن می‌گوید که لعن و نفرین جبهه‌ی مقابل است. پیرمرد نسخه‌ی دیگری از نیایش جنگ را می‌خواند که آرزوی ویرانی و نابودی‌ست:

[…] خداوندا! یاریمان کن تا سربازانشان را با فشنگهایمان و میان لباسهای خونین‌شان شرحه‌شرحه کنیم. یاریمان کن تا زمینهای شادشان را با اجساد رنگ‌باخته‌ی مردگان میهن پرستشان بپوشانیم. یاریمان کن تا شیون زخمی‌هایی که از درد به خود می‌پیچند را با خروش تفنگهایمان خفه کنیم. کمکمان کن تا با گردباد آتش از خانه‌های محقرشان ویرانه‌ای بسازیم. کمکمان کن تا قلبهای بیوه‌های بی‌آزارشان را با حسرتی بی‌حاصل بفشریم. کمکمان کن بی‌سرپناه‌شان کنیم تا همراه کودکان کوچکشان سرگردان و آواره‌ی مخروبه‌های سرزمین ویرانشان شوند و با جامه‌های ژنده در گرسنگی و تشنگی زیر لهیب‌های خورشید تابستان و بادهای سوزان زمستان، با روحی در هم‌شکسته، رنجور و پژمرده ، استغاثه کنند و از تو تمنای گوری برای پناه بردن کنند و همان هم از آنها دریغ شود.[…]

قلندرِ پیرِ داستانِ تواین، از جانب مردم مجنونی سرگشته پنداشته‌می‌شود و حرفهایش عاری از معنی تلقی می‌شوند، درست مشابه همان سرنوشتی که داستان تواین هم به آن گرفتار آمد. «نیایش جنگ» در زمان حیات تواین به دلیل در اوج بودن احساسات میهن‌پرستانه و آنچه بی‌حرمتی به شعائر مذهبی خوانده‌می شد، از انتشار بازماند.

5287316592_8a2756c6ee_bقربانیان جنگ، اما تنها به مردان جنگی و رزمندگان سلاح به دست منحصر نمی‌شود. ترکشهای جنگ راه خود را از جبهه‌ی پیکار باز می‌کند و به سوی غیر نظامیان، کودکان و آدمهای عادی جامعه هم نشانه می روند. رمان ضد جنگ «دو زن»، نوشته‌ی آلبرتو موراویا، ازاین دست آثار است. این نویسنده‌ی ضد فاشیست ایتالیایی، در این داستان تصویری باورپذیر و ملموس از تباهی، اندوه و انهدام برخاسته از جنگ ارائه می‌دهد. ویرانی گسترده‌ای که خط مقدم و پشت جبهه نمی‌شناسد و هر دو را به یک اندازه تاراج می‌کند. این داستان، در بحبوحه‌ی جنگ جهانی دوم و در ایتالیا رخ می‌دهد و روایت‌گر به آب و آتش زدنهای زنی‌ست که می‌خواهد دخترش را از میان آتش و خون به سلامت عبور دهد. بمباران، قحطی، آوارگی، دسیسه‌های مردمان تنگ‌نظر و دست‌درازیهای مردان گرسنه‌ی شهوت، مصائبی هستند که این «دو زن» با آنها دست به گریبان‌اند. در نهایت این دشواری‌های بی‌آخر و سراسر رنج، سبب از پا درآمدن این مادر و دختر می‌شود. این رمان دو سال پس از انتشار دستمایه‌ی ساخت فیلمی شد با همین عنوان، به کارگردانی ویتوریو دسیکا سینماگر نام‌آشنای ایتالیایی و نقش‌آفرینی سوفیا لورن، بازیگر نامی آن دیار.

نمایش خشونت عریان، مرگ انسانیت و تصویر کردن صحنه‌های مشمئز کننده، شیوه‌ی دیگری‌ست برای گفتن از ذات پلید جنگ. «آتش در دشت» نوشته‌ی «شوهی آکا» نویسنده‌ی ژاپنی از نمونه‌ی این آثار است. این رمان از انزوا و خفت بی‌نهایتی می‌گوید که با جنگ زاده می‌شود. داستان در جزیره‌ای در فیلیپین و در جریان جنگ جهانی دوم رخ می‌دهد. هنگامه‌ای که ارتش امپراتوری ژاپن در برابر قوای امریکایی در هم شکسته‌است. نویسنده اما نگاهش را به سوی ویرانی بزرگتری می‌چرخاند: سرباز مسلولی به نام «تامورا» که جنگ تمامی دلبستگی‌هایش به جامعه را یک به یک از او می‌ستاند و این مرد احساساتی و تیزهوش را به یک مطرود تنها بدل می‌کند. تامورا در میان میادین جنگ و جنگلهای جزیره سرگردان است و صحنه‌هایی سراسر خشونت و جنایت را برای خواننده بازسازی می‌کند. کتاب همچنان که از تباهی و سیاهی جنگ می‌گوید، طبیعت زیبای جزایر فیلیپین را به رخ آدمیزاد زیاده‌خواه می‌کشد و انسان بخت‌برگشته‌ی «متمدن» را در تقابل با این همه زیبایی ناب و بدوی قرار می‌دهد. آنچه شوهی آکا از آدمخواری سربازان جنگی به تصویر می‌کشد، آینه‌ای تمام نماست از معنای راستین و بی پرده‌ی جنگ. او در این کتاب تمامی کلیشه‌های قهرمان‌پروری را از هم می‌درد و مرثیه‌سرای آدمهایی چون تامورا می‌شود که بازمانده‌ی جنگ‌اند و باید بار طاقت فرسای آنچه به چشم دیده‌اند را بردوش بکشند.

amd-trumbo-bath-jpg

حدیث این جان به دربردن از جنگ و بازگشت شکنجه‌وار به زندگی را دالتون ترامپو نویسنده و فیلمساز آمریکایی در یکی از تحسین برانگیزترین آثارش به خوبی روایت کرده‌است. ترامپو که به خاطر مواضع ضد جنگ‌اش و همینطور مخالفت با سیاستهای ایالات متحده، در شمار مغضوبین دولت وقت بود. در کتاب «جانی تفنگش را برداشت» جراحتهای لاعلاج یک سرباز زخمی جنگ را واکاوی کرده‌است. سربازی که نه یارای دیدن دارد و نه شنیدن، نه دست و پایی دارد و نه دهانی و در همین وضع و با هشیاری تمام زنده مانده‌است تا با به یادآوردن آنچه بر او گذشته تنها رنج بکشد. مردی که زندانی کالبدش شده و میان حقیقت و خیال دست و پا می‌زند و مرگ را می‌زید.
داستان «جانی تفنگش را برداشت» در زمانه‌ی جنگ جهانی اول رخ می‌دهد و جالب آن که انتشار آن مصادف شد با آغاز جنگ جهانی دوم. توصیف کنایه‌آمیز ترامپو از جنگ، طعنی‌‌ست بر جنگ‌افروزان و اربابان سیاست. همانها که با شعارهایی خوش رنگ و لعاب چون «دموکراسی» و «آزادی» بر طبل جنگ می‌کوبند، اما با کشتن آدمها و نابودی بخشی از میراث بشری، بر معجزه‌ی حیات دست‌درازی می‌کنند. توصیفی که این نویسنده از زبان این بانیان جنگ ارائه داده هنوز و پس از گذشت چندین دهه آشناست و وصف حال:

« این یک جنگ معمولی نبود، این جنگی بود که بنا داشت جهان را به مامنی برای دموکراسی بدل کند. و اگر دموکراسی امن می‌ماند دیگر هیچ چیز مهم نبود. نه میلیونها مرده، نه هزاران زندگی ویران… این یک رمان معمولی نیست. این رمانی‌ست که هرگز راه ساده‌ی رهایی را پی‌ نمی‌گیرد: این رمان تکان دهنده است و خشن. موحش و ناآرام است و بیرحم، سرسخت و نفرت انگیز…درست مثل جنگ»

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شدخانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*