خانه » هنر و ادبیات » گزارشی از کنسرت داوود آزاد در لندن

گزارشی از کنسرت داوود آزاد در لندن

ای بسا گیتار و عود همزبان…
رهیار شریف

4gfd4g

سازهایی از شرق و غرب و اشعاری از سرزمین‌های کهن‌سال خاوران، میزبان حاضرینی شده بودند که در یک شب نه چندان سرد زمستان و فرسنگ‌ها دورتر از خاک خانه، نغمه‌های آن دیاران را زمزمه می کردند.

داوود آزاد - عکس از محمود احمدی

داوود آزاد – عکس از محمود احمدی

داود آزاد، خواننده و نوازنده‌ی موسیقی عرفانی ایران که سالهاست در چهارسوی دنیا کنسرت هایی اینچنینی می گذارد و اهل دل موسیقی را زیر یک سقف گرد هم می آورد، در این نوبت و برای چندمین بار متوالی در سالهای اخیر به لندن رسیده بود و برنامه‌ای به روال همیشگی‌اش در سالن کادگن هال لندن به روی صحنه برده بود.
این بار هم مثال همیشه سازها و نوازندگانی از چهارسوی دنیا کنار هم نشسته بودند، از ساکسیفونی که به دست سیاهان آفریقایی هویت گرفته بود تا گیتاری که با نوازنده‌های اسپانیایی جان گرفته؛ سازهای شرقی هم بودند، دف و تار و تنبور و عود که توسط خود او نواخته می شدند و تبلای هندی که نوازنده‌ای از همان خاک را بر بالینش داشت؛ سازهایی با چنین دامنه ی تغییر که شاید تنها با اشعار عاشقانه‌ی مولانا توان جمع شدن زیر یک سقف را داشتند.
برنامه‌ی شنبه شب را «هارون یوسفی» یار کهن افغان‌ها در بی بی سی انگلستان اجرا می کرد و شرکت هواپیمایی ” آریانا” هم حامی مالی این برنامه شده بود؛ شاید به همین دلایل هم نیمی از جمعیت در سالن افغان‌های ساکن لندن بودند و با حضورشان حال و هوای شرقی بیشتری به سالن داده بودند.
در آغاز برنامه، آقای یوسفی شمه‌ای از فعالیت های داوود آزاد را برای حاضرین قرائت کرد و از سابقه‌ی او در موسیقی گفت و در ادامه هم اعضای گروه معرفی شدند تا سالن رفته‌رفته مهیای این کنسرت موسیقی شود.
داوود آزاد که اصالتی آذری دارد و سالهای کودکی و نوجوانی را در ارومیه و تبریز سپری کرده، به واسطه‌ی آشنایی‌اش با زبان و ملودی‌های ترکی، در بسیاری از برنامه‌هایش از این زبان هم بهره گرفته، این بار هم، کنسرت او با ترانه‌ای آذری آغاز شد و ملودی‌ای که به طور مشخص از آثار “ژیوان گاسپاریان ” و موسیقی ارمنی تاثیر گرفته بودند.
آقای آزاد در ادامه، به اشعار مولانا رسید و با تمسک به عاشقانه های ناب او، وحدتی میان سازهای شرقی و غربی ایجاد کرد. تمامی قطعات فارسی او در کنسرت شب گذشته از همین شاعر و از دیوان شمس تبریز او برداشته بودند که مجموعه‌ای ست عاشقانه در ذکر ارادت و حب او به مراد دیرینش، شمس تبریزی.

df

جالب ترین بخش پیش بینی نشده‌ی برنامه اما، در آغاز بخش دوم برنامه اتفاق افتاد. هم آنگاه که هارون یوسفی در معرفی چهره های شاخص حاضر در سالن به نام اسماعیل خویی رسید و در ادامه هم از او خواهش کرد تا به روی صحنه بیاید و قطعاتی از اشعارش را با مردم شریک شود. دکتر اسماعیل خویی هم دعوت آقای یوسفی را پذیرفت و در ادامه ی حال و هوای حاکم بر سالن، از افغانستان و ریشه‌های فرهنگی مشترکش با ایران گفت و عنوان کرد که از دید او افغانستان هیچگاه از ایران جدا نبوده و خوشبختانه سیاست جز از مرزهای جغرفیایی، نتوانسته تا مرزهای فرهنگی این دو دیار را از هم جدا کند و از لحاظ فرهنگی این دو خاک هنوز با هم یکی و متحد اند.
آقای خویی که در تمامی سالهای تبعید ادبی‌اش، خواهی نخواهی با سیاست و احوال جامعه مانوس بوده و هیچ گاه به بلاهایی که در این سالها بر سر مام وطن آمده، بی اعتنایی نکرده در این مجال هم ابیاتی از اشعار مبارزش را قرائت کرد و از این غم که به جان آن دیار کهن نشسته، گفت:

” …؛ گر میشد از این بیش ستم میکردی
آفاق سیاه پوش غم میکردی
میگفتی که روسری ببندد خورشید
چادر به سر بهار هم میکردی

با رقص گیاه زیر باران چه کنی
با کف زدن برگ چناران چناران چه کنی
ای کرده حرام شادی و خنده به ما
با قهقهه گل به بهاران چه کنی… ”
وی همچنین و در انتهای صحبت‌هایش مشهورترین رباعی‌اش را هم با مردم شریک شد و ناخواسته از دل آزادی دوستش گفت که آرزوی آزادی برای همه ی ابنای بشر دارد:
با یک دل غمگین به جهان شادی نیست
تا یک ده ویران بوود آبادی نیست
تا در همه ی جهان یکی زندان است
در هیچ کجای عالم آزادی نیست

gfd45

پس از صحبت های آقای خویی؛ و حال و هوای به شعر آمیخته شده‌ی سالن، هارون یوسفی از “رضا محمدی” شاعر جوان ساکن لندن هم دعوت کرد تا به نمایندگی از شعرای افغانستان به روی صحنه بیاید و شعری بخواند.
رضا محمدی، شاعر و نویسنده‌ی افغان، سالها پیش با تحصیل علوم انسانی در ایران و قلم زدن در مجلات وقت به شهرت رسید و در ادامه راه زندگیش هم رخت عزیمت به لندن بست و حالا سالهاست که از جمله اهالی ثابت محافل ادبی فارسی زبان در لندن است.
آقای محمدی، چند شعر از یکی از نام آشناترین سروده های مولانا را با همان اطوار شاعرانه‌ی همیشگی‌اش قرائت کرد و با جادوی شعر و کلمه، به شور و حال سالن علاوه کرد… :

” بار دگر آن دلبر عیار مرا یافت
سرمست همی‌گشت به بازار مرا یافت
پنهان شدم از نرگس مخمور مرا دید
بگریختم از خانه خمار مرا یافت

چون آهو از آن شیر رمیدم به بیابان
آن شیر گه صید به کهسار مرا یافت

امروز نه هوش است و نه گوش است و نه گفتار
کان اصل هر اندیشه و گفتار مرا یافت… ”
در ادامه‌ی برنامه هم، قطعاتی در حال و هوای عرفان و تصوف مشرق زمین و به زبان های فارسی و ترکی اجرا شد. آقای آزاد که در سالهای گذشته، ملودی‌های باخ را هم با اشعار مولانا پیوند داده بود، در برنامه‌ی شنبه شب هم، تم هایی از موسیقی‌دان برجسته را در قطعاتش اجرا کرد.
آقای آزاد در قسمت‌های انتهایی بخش دوم، از ساز “عود” هم بهره گرفت و خطاب به حاضرین در سالن گفت که این ساز اصالتی ایرانی دارد و در واقع مادر گیتار است. حرفهایی که در صحت و سقمشان جای تردید فروان است؛ چه بسیاری از تاریخ نگاران موسیقی این ساز را به سرزمین اعراب نسبت می دهند و گیتار را ابداعی خاص مردم سرزمین های آمریکای جنوبی می پندارند. با تمام این اما و اگرها اما، گذشته و صدای سازها را چه فرق، آنگاه که همگی‌شان، نغمه‌هایی از دل می زنند و در خدمت طرب و شادی آدمیزاد اند و وصل ایشان با الهه‌ی عشق.

عکس ها از: محمود احمدی

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شدخانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*