خانه » هنر و ادبیات » نگاهی به صوراسرافیل / نامۀ آزادی … رضا اغنمی

نگاهی به صوراسرافیل / نامۀ آزادی … رضا اغنمی

pphbhebh
سهراب یزدانی
چاپ اول ۱۳۸۶ ¬ تهران
۲۸۸ صفحه

فهرست مطالب پس ازپیشگفتار، شامل شش فصل و سپس مشخصات هفته نامه صوراسرافیل را با گزینه منابع ونمایه معرفی می شود. بزدانی، درپیشگفتار می نویسد: «پژوهش درباره صوراسرافیل را درحدود پنج سال پیش آغاز کردم. . . . برای استفاده از فرصت مطالعاتی به انگلستان بروم. بخشی ازاین کار محصول آن دوره است. . . . درسال ۱۳۸۲، این شرح تحقیقاتی به شورای پژوهشی ستاد برگزاری صدمین سالگرد مشروطیت ارائه شد و به تصویب رسید.» نخست بگویم که ازخواندن این خبر، ازبدگمانی بیجای خودم، خودم را ملامت کردم. در زمامه ای که سال هاست با برآمدن حکومت اسلامی و تسلط همه جانبۀ مقامات سنتیِ مذهبی، که مخالف سرسخت مشروطه وآزادی مردم بودند وهستند و به نظربرخی از علمای مذهبی به مانند آیت الله کنی، آزادی را «کلمۀ قبیحه» خواند و درنامه معروفش به ناصرالدین شاه نوشت : این کلمه قبیحه آزادی را موقوف فرمائید»، دراین شک وتردید، بودم که با دیدنِ عنوان ِ فصل نخستِ کتاب : «پرورش درزمانۀ استبداد» به خودآمدم. آری در بند غل و زنجیر هم میشود به آزادی اندیشید حتا زیربار فشارِ سنگینِ حلقه های آهنینِ اختناق، که نفس کشیدن را سنگین و سنگین تر می کند.

«هفته نامۀ صوراسرافیل با کوشش وفکر و قلم سه نفر منتشر می شد: میرزا قاسم خان تبریزی، میرزا جهانگیرخان شیرازی و میرزا علی اکبرخان قزوینی (دهخدا). نویسنده یکایک آنها را معرفی می کند. میرزاقاسم خان «به مقام های گوناگون دولتی رسید» جهانگیرخان صوراسرافیل «انقلابی سودازده ای که سرانجام شهید انقلاب شد وآوازه ای اسطوره ای یافت» و علی اکبردهخدا «نویسنده ای نامدار و دانشمندی بزرگ شد و یادگار فرهنگی سترگی ازخود برجا گذاشت». و سپس آبشخور اندیشه ها و بستر فکری هریک را می شکافد. در بررسی و پژوهش خود سیرزندگی ان سه را زیرنظردارد. با دقت دنبال می کند.« جهانگیر درخانواده ای تهیدست به دنیا آمد. درخردسالی پدرش درگذشت و عمه و جده اش به سرپرستی او پرداختند.» آن خانواده مدتی درتهران و سپس به شیراز برمی گردند . «چهارده ساله بود و با آن که روزگار سختی داشت، به درس خواندن پرداخت. . . . فارسی و عربی . . . ریاضی و نجوم نیزآموخت ونزد فرصت شیرازی منطق خواند». زمانی که انتشار صوراسرافیل را برعهده داشت، با افکار «ازلیان » آشنا شد. «ادوارد براون او را یکی از مبارزان ازلی عصرمشروطه شمرد». یزدانی، با تردیدی نزدیک به یقین، دوران کودکی اورا درشیراز، که زمانۀ رواج اقلیت های دینی بود زیر ذره بین میبرد. پیداست که دوران شکل گیری فکری و اندیشه گری رو به کمال جهانگیرخان، با سرآغاز زمانۀ دگرگونی ها و گفتگو های کهنه ونو مصادف بوده است. حضور او درجلسه های درس حاج شیخ هادی نجم آبادی مجتهد اول تهران که «بعد از ظهرها بیرون خانه اش روی زمین می نشست. فقیر وغنی و پیروان ادیان و مذاهب مختلف دورش را می گرفتند و درباره مسائل گوناگون آزادانه سخن می گفتند. با این شیوه او بذر تردید را درذهن های آماده می کاشت و خرافات رایج را می زدود». حاج شیخ هادی نجم آبادی، از معدود علمای فاضل تشیع بود که اعتباری برای ” تقیه ” قائل نبود. و اعتمادی به این گونه فرمایشاتِ ریائی نداشت و برای میرزا رضا کرمانی قاتل ناصرالدینشاه، «مراسم خصوصی ساده ای برگزارکرد». بی تردید تأثیرافکار نجم آبادی دراین جوان جستحوگرقابل تأمل است. درجوانی با علاقمندی بسیارادبیات را دنبال کرده و با مطالعه و تصحیح دو کتاب از میرزا آقاخان کرمانی– منظوم نامه باستان و آیینۀ سکندری – او را تصحیح می کند و با متون گذشته آشنا می شود. و آخرمیرسد به معرفی دانشمند بزرگ و کم نظیر تاریخ علی اکبر دهخدا : «وی درسال ۱۲۹۷/۱۲۵۸ – ۱۲۵۹ ش درمحله سنگلج تهران زاده شد. پدرش باباخان، ملاکی متوسط بود که در روستای خود در نزدیکی قزوین را فروخته و به تهران آمده و دراین شهر ماندگار شده بود. . . . در۹ سالگی علی اکبر، پدرش را از دست داد.» ازآن پس پسربچه زیر نظر مادر، درحالی که املاک موروثی توسط دیگر افراد خانواده حیف و میل شده بزرگ میشود. زیر نظر مادری لایق و دانا که « دهخدا اورا مثل اعلای مادری» می دانست.

دهخدا به علت همسایگی دیوار به دیوار با حاج شیخ هادی نجم آبادی، درکلاس درس او ده سال به تحصیل میپردازد. «با آنکه چندان سن وسالی نداشت، درجلسه های درس و بجث شیخ شرکت میکرد» در«بیست سالگی وارد مدرسه سیاسی شد» و درآنجا بود که «به پهنۀ تازه دانش و آگاهی سیاسی دست یافت» نویسنده اینجا تأمل بسیار با ارزشی کرده که جای بسی قدردانیست. او، انگیزۀ تشکیل مدرسه سیاسی و بنیان گذار و گرداننده واقعی مدرسه سیاسی – میرزا حسن پیرنیا – را معرفی می کند. ازتدریس علوم جدید درآن مدرسه و مدرسان و کوشندگان آن مدرسۀ نوپا نام می برد. تحصیل دهخدا درآن مدرسه ناتمام می ماند. پس ازدوسال گذران درکشورهای اروپا و چند ماه در باکو به ایران بر میگردد. مدتی دریک شرکت پیمانکاری امین الضرب که جاده سازی خراسان را با مشارکت و نظارت روسها عهده دار بوده کار می کند. از درگیری های مهندس بلژیکی و پیمانکار روسی گفتنی ها دارد. ظلم و ستم مضاعف به دهقانان و زارعین مسیر راه که زراعت شان را ویران کرده اند به شدت انتقاد می کند: «مقاطعه گر مزبور . . . به اسم این که حکم ازشاه دارد تقریبا درده هزار مترمربع زمین بیچاره رعیت، در صورتی که تازه زراعت شان سبزشده، کارکرده است و این بدبخت ها را که مورد همه طور جور وتعدی هستند به بدبختی تازه دچار نموده.» دهخدا، با این برخوردها، با توجه به گذشته سخت و دوران تحصیلی و لولیدن درلایه های گوناگون اجتماع، پخته تر شده وبا این عناصر ریشه ای جامعه شناسی ست که درسرزمین مادری خود با «مکتب فکری» اجتماعی پرورش مییابد.

نویسنده، نگاهی دارد به برآمدن سیدعلی محمد شیرازی، پیشوای باب واعدام او درسال ۱۲۲۹ و دوپاره شدن نخستین پیروان به: ازلی – بابی. شرح شورش های خونین پیروان آئین باب با اطلاعات مفید در “بیان فارسی” کتاب مقدس و مناسک مذهبی دینی بابیان. «برخی از احکام بیان را نیز می توان همسو با ملی گرایی نو پدید ایرانیان دانست. برای نمونه “بیت الله” را درشیراز می داند و نخستین روز فروردین را “یوم الله” می خواند». از خردستیزی پاره ای از احکام بیان نیزغافل نیست. «بیان آموختن دانش هایی را که به شناخت باب نمی انجامد، نهی می کند. کتاب هایی که دراثبات دین باب نیستند، باید نابود شوند. اموال غیربابی ها برآنان حرام است وبابیان می توانند آن اموال را تصاحب کنند. زنان بابی با مردان برابر نیستند. حتی تکلیف زیارت ازآنان برداشته می شود. زنانی که نزدیک مکان های مقدس زندگی می کنند، فقط شب ها اجازه طواف پیرامون آن هارا دارند». یزدانی، دردنباله بحث، و توضیح درباره کتاب نقطه الکاف وتأمل روی هشت بهشت مینویسد: «نویسنده هشت بهشت را شیخ احمد روحی یا میرزا آقاخان کرمانی دانسته اند، یا کار مشترک هردو تلقی کرده اند». نویسنده با نگاهِ انتقادی به متن هشت بهشت، واشاره به روایت های اثر مینویسد: «هدف شان استقرار برابری اجتماعی نیست و کاری به کار مسئله محوری ندارند. نشان زمینداری ومناسباتی که زاییده آن بودند – ندارند. هیچ پیشنهادی برای بهبود وضع دهقانان ایران یا دیگرقشرهای فرودست ارائه نمی کنند. به موفعیت زنان نگاهی می اندازند، اما آن هارا با مردان برابر نمی دانند و …». یزدانی با نگاهی به غایت نقادانه، پرده از چهرۀ این مدعیان نوخواهی برمی دارد و بنیادِ ایمانیِ آئین باب را «بیان منطق آن ها اعتقاد به وحی استوار است» اعلام می کند. با چنین باور به وحی پیداست که باید «هرگونه سرپیچی از احکام کتاب بیان یا تردید دراعتبار آن ها، کفر و ارتداد شمرده میشود. مفاهیم آزادی وعدالت چارچوب دینی دارند. نوع حکومت آرمانی نیز حکومت دین سالار قدیسان بابی – ازلی است». گفتن دارد که برخی از پیشگامان مشروطیت، با تمایلات نزدیک به ازلی ها، و دراشنائی با اندیشه های آنان دررابطه بوده اند. «برخی ازکسانی که، درست یا نادرست، ازلی شناخته می شند – مانند ملک المتکلمین، سیدجمال الدین واعظ اصفهانی، یحیی دولت آبادی و میرزا جهانگیرخان درزمرۀ رهبران مردمی تندرو وبا نفوذ مشروطه درآمدند» از نزدیکی شادروان ثقه الاسلام تبریزی وآیت الله سید محمد طباطبائی وستارخان نیز با ازلیان کم و بیش بین مردم سخنانی رایج بود. یزدانی با شکافتن اندیشه های ازلیان وتأثیرآن در پیشروان مشروطه ازجهانگیرخان، این پرسش را پیش می کشد که : «دیدگاه اجتماعی – سیاسی او چندان تفاوتی به نگرش دیگر روشنفکران متجدد میهنش نداشت. دیدگاه سیاسی و اجتماعی او را اندیشه های دیگری شکل دادند که درآئین ازلی پیدا نمی شدند.» با این حال نباید فراموش کرد که در دگرگونیهای اجتماعی – سیاسی هرگونه تغییرات مسئلۀ روز میشود و باشور ی برسرزبان ها میافتد ونقل مجالس ومحافل میگردد. یکی از اندیشمندان چهان نیزگفته است که «هیچ کار بزرگی درجهان بی شور و شیفتگی به انجام نمی رسد.». آنچه عاید مردم میشود برنامه های بنیادی ست که برای رفاه و تأمین عدالت اجتماعی با مبارزه به دست میآورند.

با تشکیل گروه اجتماعیون عامیون درتهران، یزدانی دراین بررسی، نگاهی دارد به این گروه وتاریخ شکل گیری آن با تاثیر از شاخۀ بلشویک، سوسیال دموکرت روسیه. «چند روشنفکر مسلمان یک گروه مطالعه سیاسی درباکو تشکیل دادند». طولی نکشید که در «دسامبر ۱۹۰۵ فرقۀ اجتماعیون عامیون ایرانیان درباکو شکل گرفت». تقسیم شدن گروه به ۲ بخش و ایجاد یک گروه مخفی به نام فدائیان، که «مأمور انجام عملیات ضربتی، نظامی تروریستی بودند. به هنگام مأموریت اسلحه و بمب دراختیارشان گذاشته می شد »، خلاف افکاربنیانگزاران و درتبیین برباد رفتن آمال اولیۀ روشنفکران مسلمان بود که نویسنده به هشیاری یادآورشده است. این درحالی است که درساختار رسمی هیج یک ازاحزاب سوسیالیست اروپائی، مانند حزب سوسیال دموکرات روسیه، وجود نداشت». این روش مخفی کاری تروریستی، تنها (حزب سوسیالیستهای انقلابی وچودداشت ) ص ۴۱.SR

در سلطنت ۴۸ سالۀ ناصرالدینشاه ا درحدود ۳۶ عنوان نشریه ادواری منتشر می شد، که دردورۀ دهساله مظفرالدین شاه .به پنجاه وهشت عنوان رسید. با افتتاح مجلس اول در مهرماه ۱۲۸۵ روزنامه «جریده ملی» به پشتیبانی انجمن ایالتی آذربایجان درتبریزمنتشرشد. این برای « نخستین بار بود که روزنامه ای بدون اجازه حکومت خودکامه درایران منتشر می شد» ص۵۷ . یک ماه پس ازآن بود که روزنامه مجلس در تهران منتشر شد. «این روزنامه با دستخط مطفرالدین شاه اجازه انتشار یافت.» گسترش روزنامه نگاری درشهرها دگرگونی های نوآوری را به دنبال داشت. افق های تازه ای گشوده شده بود که مردم را با اندیشه های نو آشنا می کردند. عصرمشروطه سیمای کهن و پوسیدۀ جامعه را بهم ریخته بود. روزنامه ملانصرالدین که درباکو منتشرمی شد آزادانه درآذربایجان و تهران و دردیگرشهرها در دسترس مردم بود. مقالات گزنده با کاریکاترها که عاملان جهل را به باد انتقاد میگرفت، خشم ولیعهد که حاکم آذربایجان هم بود، را برانگیخت. به تشخیص علما مطالب کفرآمیزبود. بیداری عوام را برنمی تابیدند. ضبط ملانصرالدین به جایی نرسید. بافشار آزادیخواهان تبریز و میانجیگری نمایندگان آدربایجان درمجلس باردیگر به آزادی پخش شد» ص ۶۲
صوراسرافیل درمقایسه با دیگرنشریات زمانه «اندیشه های سامان یافته و ایدئولوژیک داشت و به تندروی خود چارچوبی مشخص می بخشید».اودرحل مسائل ومعضلات کلیدی جامعه دررواج نوآفرینی هائی بود که دگرگونیهای بنیادی را پی یزی می کرد. یزدانی، دربستر رویدادها وشناساندن روح زمانه، ازقول محمداسماعیل رضوانی رویات می کند.

روایتِ پژوهشگر ازقول محمداسماعیل رضوانی، درشناساندن رویدادها وروح زمانه شنیدنی ست: «مشروطیت قیامی بود درمخالفت با همه سنت ها وآداب وعاداتی که عرف وعادت طی چندقرن درایران پدیدآورد.» به باور او، گسست از عرفیات وعادات دست و پا گیر، با عوامل درهم تنیدۀ «منادیان جهل» اکثریتِ جامعه را نیز دربرمی گیرد.

درفصل ۳ صحنه سیاست: یزدانی، پس از اشاره به فضای اجتماعی و اتحاد گذرای برخی طبقات فرادست، ار جنب وجوش و نجوای آرام تکان ملی سخن میگوید. وسپس سرمقاله شماره یکم صور اسرافیل با عنوان «دوکلمه خیانت» به قلم دهخدا را روایت میکند. سرمقاله خطاب به شاه است شاه مستبدی که درپی آن همه جنایتهای خانمانسوز سرانجام از کشورگریخت پناهدۀ روس ها شد. آنچه دراین سرمقاله پُرمغز و گزنده، عبرت آموز و بسی پندآموزاست : « شاه دو راه دربرابرخود دارد: حالت ابوعبدالله شقی اسپانیولی و میکادوی ژاپنی هردو ثبت تواریخ وآثار هستند وعالم نیز به حسب ظاهرعالم اختیار، و انسان هم فاعل مختار» پایان زندگی هردو: یکی ننگین وبدنام وآن یک موجبات سرافرازی ملت ژاپن گردید. بنگرید به زیرنویس کتاب ص۹۴. دراین بخش، از۳۲ شماره صوراسرافیل چاپ تهران، انعکاس تلگراف ها درهمان روزنامه، پرده از مظالم حکوت کرمان و به ویژه میزراعبدالحسین و پسرش فیروزمیرزا نصرت الدوله فرمانفرما و حیف ومیل های مالی و تقلبات و فسادآنها برداشته شده، افشاگری ها که تکان دهنده است؛ و بیانگرآزادی بیان در اوان شکوفائی و نوپائی مشروطیت. ازمافیای حکومت کرمان تحت نام شبکه خانوادگی: « نایب الحکومه، کلانترشهر، گردانندۀ حکومت، حاکم رفسنجان و انار، حاکم اقطاع و افشار ومجتهد شهرهمه ازیک خانواده بودند.»۱۱۶

درفصل ۴ زمین و برابری: صوراسرافیل با توجه به به انگیزه های انقلاب فرانسه وبررسی تضادها، براین مسئله باور داشت که « تضاد محصول جامعه ای بود که درآن مالکیت خصوصی رواج داشت». یزدانی، با نگاهی به آرای فلاسفه و روشنگران و«اصحاب دائره المعارف» و تأکید برمقولۀ آزادی وبرابری، تضادِ آن دو را نیز برمبنای آرای لیبرالیسم و سوسیالیسم مطرح میکند. همو، با انگشت نهادن روی کمبودهای جنبش مشروطیت ایران، اشارۀ جالبی دارد که درآن دوران بحرانی و پُرالتهاب : « صوراسرافیل به بحث مفصلی درباره مسئلۀ ارضی ایران گشود رساله ای که به صورت مقاله های پیوسته از شماره ۱۷ تا ۳۰ درصوراسرافیل منتشر شد». پژوهشگر درباره نویسنده ویا نویسندگان این مقالات به کنکاش میپردازد که کاربسیارشایسته وبحاست؛ اما به قلم هرکسی و به هرمنظوری که بوده باشد، صوراسرافیل این معضل ریشه دار اجتماعی را به اطلاع همگان میرساند وراه حل ها را هم نشان میدهد گو این که دراین پیمان و تعهد اجتماعی، سرِ پُرشورش را عاشقانه برباد میدهد.

یزدانی، درپایان این فصل اشاره ای دارد به: اندیشه های سیاسی ومهارعقاید سیاست های عملی وگرایش صوراسرافیل به سوسیالیسم و یادآوری این نکته مهم « روزنامه [صوراسرافیل] گوشه هایی ازبرنامۀ آن احزاب [سوسیالیست] را به خدمت گرفت، اما پیروآن ها نشد. این یکی ازنخستین نمونه های اندیشۀ مستقل سوسیالیستی در کشورما بود».
بی تردید این بخش کتاب با تحلیل و اطلاعات بیشتربه ویژه دربارۀ محدودیتِ مالکیت زمین های زراعتی به کشاورزان و دهقانان، وشکافتن مکتب های سیاسی ازخواندنی ترین فصل این دفتر پرباراست.

فصل پنجم : برخورد دوجهان. نویسنده دراین فصل نیز فعالیت های صوراسرافیل را دنبال می کند. با شکافتن سنت و مدرنیته با دیدگاهی روشن و زبانی ساده و همه فهم، مفهوم واقعی سنت را شرح میدهد. دراین تقسیم بندیِ ضروری، به درستی مینویسد: «تجدد، این جهان ایستا و بسته را برهم زد.» و سپس برخوردهای اصحاب دینی کلیسا وسایرادیان را با پیامدهای تجدد شرح میدهد. روشنگران عصرتجدد با آگاهی از قدرت خلاقه انسان وعقل وشعور ذاتی مردم پیشگامان ادیان را به باد انتقاد گرفتند «فیلسوفان کلیسارا عاملی سراپا منفی می دانستند. بسیاری ازآن ها به الهیات مسیحی بی اعتقاد بودند وروحانیان رادچار فساد و انحطاط اخلاقی می دانستند» بر این مسئله حیاتی پای می فشردند که : «به جای مسائل آن جهانی، به جهان کنونی توجه شد.[شود] عقل و تجربه جای به جای اعتقاد به نیروهای دیگرنشست» اوج درگیری صوراسرافیل با سنتگرایان دراین بخش روایتِ تلخی ست از ریشه های جهل عمومی، که نویسنده به درستی توضیح داده است.

درفصل ششم: چرند و پرند. نقش یرجسته دهخدا، در صوراسرافیل با داستان هایی با زبانی عام پسند و با نثری پخته و روان و عظمت کار ونفوذش درجامعه، زمانی اوج میگیرد که زمانۀ رخدادها ۹۵% مردم بیسواد و آن باسوادها نیزغیرازعلمای دینی، و اندک جماعتی، با اندک سواد بازاری ومیدانی؛ استقبال جامعه ای ملتهب از روزنامه ها در جهت آگاه شدن از تحولاتِ ناشناخته ها مایۀ شگفتی ست. دورانِ نه چندان کوتاه، اما سرنوشت ساز در آستانۀ دگرگونیها که امید رهائی ملتی ازغل و زنجیر استبداد و خفقان را داشت که به کمال نرسید اما، با همه کاستیها افق های تازه ای گشود رو به تمدن جهانی. وتمرین ملتی درتاریک و روشنای سنت و مدرنیته با امید وامید آفرینی در رهیدن از گرداب جهل وعادت های کُهن؛ و تجربه ای دیگری شد و، لوده دهنده ی ساده لوحی و بی اندیشگی های ریشه دارِ ملی.

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شدخانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*